در نخستین دیدار صادق قطب‌زاده با امام خمینی چه گذشت؟

صادق قطب‌زاده در اواخر خرداد ۱۳۴۹ به عنوان یکی از جوانان مبارز ایرانی و نماینده نهضت آزادی در اروپا برای دیدار با امام خمینی راهی نجف می‌شود و طی دو دیدار با امام خمینی پیش‌برد مبارزات را با ایشان در میان می‌گذارد.

در نخستین دیدار صادق قطب‌زاده با امام خمینی چه گذشت؟

صادق قطب‌زاده در اواخر خرداد ۱۳۴۹ به عنوان یکی از جوانان مبارز ایرانی و نیز نماینده نهضت آزادی در اروپا برای دیدار و ملاقات با امام خمینی راهی نجف می‌شود و طی دو دیدار با امام خمینی در مورد پیش‌برد مبارزات مسائل مختلفی را با ایشان در میان می‌گذارد، از بحث بر سر جزوه ولایت فقیه گرفته و تغییر واژه یهود به صهیونی در آن تا نوع پوششی که زنان قرار بود در ایران داشته باشند و...

قطب‌زاده در یادداشت‌های سفر عراق خود در مورد نخستین روز این دیدار که ۳۱ خرداد ۱۳۴۹ اتفاق افتاد می‌نویسد:

روز اول بیش‌تر یا بهتر بگویم تمامی وقت را که قریب یک ساعت [و] ربع بود حقیر راجع به اقدامات و فعالیت‌های گذشته دور صحبت داشتم و سوابق کار‌هایی چند را در عتبات و ... که ایشان گوش می‌دادند و حقیر را ورانداز می‌کردند و ارزیابی. به اعتبار دیگر با وجود آن‌که از دو سه منبع قابل اعتماد معرفی شده بودم و قبلاً هم چندین و چند بار با اسم و کار‌های من آشنایی داشتند، ولی آن‌ها از قرار کافی نبود، و می‌باید خود شخصاً حقیر را ورانداز کنند که چند مرده حلاج هستم.

دومین ملاقات صادق قطب‌زاده با امام خمینی در نجف یک روز پس از ملاقات اول و در تاریخ اول تیر ۴۹ انجام می‌شود. قطب‌زاده این دومین ملاقات را این‌طور تشریح می‌کند:

از روز دوم حقیر شروع کردم نظراتی چند را که قبلاً نوشته بودم یک به یک عنوان کردن. البته نه آن‌که آن‌ها را از رو بخوانم بلکه موضوعات را یک به یک شرح می‌دادم. پس از یک ربع ساعت ایشان شروع به صحبت می‌کردند و با علاقه و تقریباً بی‌مجامله صحبت داشتند و نوعی توضیح [می‌دادند] راجع به مطالب مختلفی که در زمان‌های مختلف گفته بودند. اساس صحبت در این بود که اگر اسلام را آن‌طور که هست معرفی کنیم و تمامی اسلام را عنوان نماییم بدون تردید خریدار زیاد خواهد داشت و علت آن‌که اسلام غریب است غرابت خود ما با اسلام واقعی است. چگونه توقع داریم اسلام پیشرفت کند در حالی که خود ما عقب می‌رویم و کاری نمی‌کنیم و در منزل نشسته‌ایم و حرفی که باید نمی‌زنیم و آن وقت هم که حرف می‌زنیم طوری است که ملاحظه‌کاری بیش از بیان واقعیت است و غیر آن چیزی است که باید باشد.

وقتی صحبت از درس ولایت فقیه شد؛ اولاً اشکالاتی را که داشتیم و بیان داشتم در مجموع پذیرفتند و فرمودند که خود من هم این اشکالات را می‌دانم و به همین مناسبت عربی آن تقریباً تمام شده است و منظم گردیده و برای چاپ آماده است و حقیر هم عرض کردم که ان‌شاءالله فارسی آن را هم اگر اجازه فرمایید ما ترجمه و چاپ خواهیم کرد که اجازه فرمودند. ضمناً فرمودند که همین درس که تا حدودی هم کامل نبود ایجاد ناراحتی و سر و صدای زیادی در نجف کرده است و عده‌ای از همین علما گریه کرده‌اند که این کار‌ها موجب می‌شود اسلام را نابود کنند؛ ولی خوشبختانه قم فهمیده است، چون آن را از مدت‌ها پیش آماده کرده بودیم. لهذا مطالب باید گفته شود و خریدار هم دارد و هم پیدا خواهد کرد. دیگر آن‌که مستشرقین حتی آن‌ها که به قول خود طرفدار اسلام هستند اسلام را کاملاً وارانه [وارونه] جلوه داده‌اند و حقایق آن را زیر کاشی‌کاری‌های به قول خود اسلامی دفن کرده‌اند و نگفته‌اند. آخر اسلام که کاشی‌کار و نقاشی و عمارت‌سازی و یا احکام عبادی نیست. تحرک و قدرت اسلام در احکام اجتماعی و سیاسی آن است که از آن‌ها هیچ صحبت در میان نیست و انگار که اسلام هیچ مطلبی راجع به این مسائل نداشته است. لهذا واجب است که این‌گونه احکام اسلام از زیر این خاک‌ها و خاکستر‌ها بیرون بیاید و به مردم عرضه شود.

دیگر آن‌که ایشان از عمل دو تن از مراجع ایران در تلگراف به شاه به شدت ناراحت بودند و به صراحت می‌گفتند که مقدار زیادی کوشش‌های ده سال گذشته را از بین برده‌اند. البته می‌گفتند تقصیر اطرافیان آن‌هاست، چه آن‌ها را می‌شناسیم و مردمان ماموری هستند، ولی چرا باید مراجع گول این افراد را بخورند و چنین عمل کنند. خلاصه بسیار ناراحت بودند و البته حق داشتند.

در این مورد عرض شد که ما هم بسیار ناراحت بوده‌ایم و هستیم، ولی نخواستیم عکس‌العملی از طرف ما باشد که خدانکرده چماق تکفیر بلند شود که حضرت آقا باعث شده‌اند که یک عده فکلی به مراجع تقلید فحش بدهند. در این مورد نفیا یا اثباتا نظری ندادند، ولی وقتی همین مطلب را در مورد آقای [آیت‌الله] حکیم عنوان کردم گفتند بسیار خوب کردید که حمله‌ای به ایشان نکردید و تلویحا سکوت ما را در این مورد تأیید فرمودند.

در مورد شهادت آقای سعیدی صحبت شد و ایشان هم از این جهت به غایت ناراحت بودند و این‌که عده‌ای از فضلا را نیز گرفته‌اند و وضع بسیار بد و خطرناک است و این‌که مدت‌هاست از دوستان خبری ندارند و نمی‌دانند چه بر سر آن‌ها آمده است. در این مورد که آیا آن حضرت باید موضعی در این امر اتخاذ کنند قبلا یکی دو تن از طلاب با ایشان صحبت داشته بودند و حتی یکی از طلاب قدری تند صحبت کرده بود که ایشان هم به تندی گفته بودند «من عقلم را دست یک عده جوان نمی‌دهم. من از تمامی حقایق اطلاعی ندارم و قبل از آن‌که اطلاعی صحیح به دست آورم که واقعیت امر دقیقا چه بوده است نمی‌توانم حرفی بزنم.»

در این مورد حقیر با ایشان موافق بودم و عنوان کردم که مقام آن حضرت والاتر و بالاتر از آن است که هر روز دست‌خطی راجع به مسئله‌ای که معلوم نیست دقیقا چه می‌باشد صادر کنند و خصوصا در مسائل سیاسی. در آن‌جا که مسائل دقیقا مذهبی عنوان می‌شود البته هر سوال باید پاسخ گفته شود، چون جواب آن بیش‌تر از طریق کتاب‌های فقه و اصول داده می‌شود، ولی وقتی صحبت از مسائل سیاسی است و آن هم نوع غامض آن، باید تمامی حقایق ممکنه به دست آید و حضرت آقا فقط در مسائل بسیار بزرگ که در رابطه با استقلال مملکت و سعادت مردم مسلمان است مطالب را بفرمایند و بر بقیه است که آن را دنبال کنند.

در مورد آقای سعیدی و سایر دستگیرشدگان دو داستان وجود دارد: یکی آن‌که شخص ایشان را به علت انتشار اعلامیه علیه کنسرسیوم اقتصادی آمریکایی دستگیر کرده‌اند و دیگری آن‌که به علت تعیین آن حضرت به عنوان مرجع. گرچه هردوی این موضوعات از دو جنبه مختلف اهمیت اساسی دارد یکی از جنبه استقلال مملکت و سعادت مردم مسلمان و دیگری از جنبه آزادی افراد مسلمان در تعیین مرجع تقلید و دستگاه‌های دولتی حق ندارند با کشت و کشتار مرجع درست کنند. ولی در هر حال آن‌چه مسلم است یا یکی از این دو موضوع است یا هردوی آن‌ها با هم مرتبط است و لزوما مطلبی که می‌باید عنوان گردد بر اساس حقیقت امر باید باشد.

حاصل کلام آن‌که یک نفر را با علاماتی به ایران فرستادند که خبر اصلی را دریابد و به وسیله تلگراف مخابره کند در عین حال برای مرحوم سعیدی مجلس ختمی گذاشته شد که روزی هم که می‌آمدم از رادیو شنیدم که علمای نجف راجع به جنایات رژیم ایران موضع‌گیری کردند، ولی نتوانستم بفهمم چه کس و چه چیزی بوده است. ضمنا حضرت آقا وعده کردند که هرگونه موضع‌گیری که شد برای ما بفرستند که ما هم در نهایت قدرت خود اقدام کنیم و به هر حال در مورد مرحوم سعیدی و سایر جنایات رژیم باید اقدام نماییم که عرض کردم اطاعت می‌شود.

در مورد مصطفی هم عرض شد که خلاصه تجربیات مرحوم [آیت‌الله سید ابوالقاسم]کاشانی و مرحوم [آیت‌الله]حکیم باید در نظر گرفته شود و ایشان بیش‌تر از پیش باید مراقب اعمال و رفتار خود باشند که ایشان گفتند نگرانی در مورد ایشان نداشته باشید، چون او را در کار‌های خود دخالتی نمی‌دهم. حقیر نیز عرض کردم که این مسئله البته بسیار بجاست، ولی در عین حال او به عنوان فرزند شماست و اسم شما را دارد و مخالفین و معاندین هم مترصد فرصت‌اند که از کوچک‌ترین اشتباه، بزرگ‌ترین بهره‌برداری تبلیغات را علیه اسم آن حضرت بنمایند و ایشان گفتند که البته باید مواظب بود.

نکته دیگر راجع به دخالت آن حضرت در سیاست بود. در این مورد وقتی صحبت می‌فرمودند: گفتند که دخالت ما باید در نظام خود ما باشد و از طریق دین و مذهب نه از طریق سیاست. حتی در آن موقع که در ایران بودم وقتی احساس کردم آقای [آیت‌الله]میلانی بسیار به جبهه ملی نزدیک شده‌اند به ایشان پیغام دادم که مبادا طوری شود که ایشان را به عنوان روحانی جبهه‌ای بشناسند و اثر حرف ایشان آن‌طور که باید باشد از بین برود.

اما جواب برخی سوالات:
۱- نظر حضرت آقا نسبت به کار‌های آقای محمدباقر صدر بد نیست، چون وقتی صحبت از گرفتن کمک از فضلای حوزه شد برای [مجله اسلام]مکتب مبارز ایشان فرمودند که با آقای صدر می‌توانید تماس بگیرید.
۲- حضرت آقا کار‌های علی وردی [مورخ و جامعه‌شناس عرفی‌گرا عراقی]را نمی‌شناسند.
۳- راجع به قرآن با کمک IBM ۱ هیچ نمی‌دانستند و در فرنگ هم کاری نفرمودند که ما بتوانیم انجام دهیم جز همان‌ها که خود ما پیشنهاد کرده بودیم. ولی [در]مسئله قرآن مثل آن‌که علاقه‌مند بودند که بدانند.
۴- فکر نمی‌کنم که مسئله چماق تکفیر به آن صورت سابق دیگر وجود داشته باشد و اصولا این اصل قبول شد که دیگر اتفاق نظر راجع به هیج مسئله‌ای وجود ندارد و باید یک بار دیگر نظرات عنوان گردد. خصوصا بعد از رفتن [آیت‌الله]حکیم و بعد از آن‌چه به او گذشته مسئله قدری بهتر شده است. چون حکیم تقریبا تنها کسی بود که چماق تکفیر را از سال‌های قبل بلند کرده بود و بر سر خیلی از افراد اعم از روحانی و غیرروحانی فرود آورد و حتی عده‌ای از فضلای واقعی را به عنوان کمونیست می‌کوبید. آن‌چه بر او گذشته عده‌ای از روحانیون را قدری بیدار کرد و در عین حال علمای ترسو هم دیگر جرأت چنین کار‌هایی را ندارند و شاید بهترین موقع باشد که نظرات عنوان گردد و، چون بین جوانان خواستار زیاد دارد خواهد گرفت. در مورد چماق تکفیر و ... حضرت آقا مطلبی نفرمودند، ولی از فحوای کلام معلوم بود که در این مورد زیاد ناراحت نیستند چه وقتی نسبت به مطالب خود ایشان آن‌گونه عکس‌ا‌لعمل نشان داده نشود و در عین حال تصمیم بر این‌که این حرف‌ها باید گفته شود یکی از امید‌های ایشان آن است که جوانان هم در این کار‌ها مداخله کنند تا کفه قدرت به نفع اصلاح‌طلبان و طرفداران واقعی اسلام بچرخد.
۵- در مورد حجاب نیز فرمودند که چادر ضرورتی ندارد، ولی پوشش خوب خصوصا آن‌که مو‌های سر حتما باید پوشیده باشد لازم است. خلاصه همان مفهوم کفین و قرص صورت.
۶- می‌فرمایند که در مورد استفتائات مطالب چاپ‌شده و یا جمع‌آوری... که ایشان بدانند جز همان جامع‌الشتاه نیست. در مورد مرحوم آسید ابوالحسن [اصفهانی]نیز مطلبی جمع یا چاپ نشده است. با پسر ایشان هم نتوانستم تماس بگیرم، چون از قرار در بیروت است و شاید در بیروت با ایشان صحبت کنم.
۷- راجع به دیروز هم قبلا توضیح دادم. اشکالات را پذیرفته و این‌که متن عربی تکمیل‌شده آن به زودی منتشر خواهد شد.
۸- در مورد روش تدریس نیز از قرار مقدمه‌ای نوشته‌اند و در این مورد نیز نظر موافق داشتند که روش تدریس هم می‌تواند عنوان گردد.
۹- در مورد چاپ و امضا و ... نیز تذکرات را دادم جوابی نفرمودند.
۱۰- نظر ایشان راجع به مدرس بسیار مساعد است و از قرار در یکی از سخنرانی‌های خود که ما هم چاپ کرده‌ایم یعنی پس از ۱۵ خرداد از قرار گفته‌اند ما باید فرهنگی داشته باشیم که از آن مدرس‌ها بیرون بیایند.
۱۱- در مورد فق‌های شیعه نیز همان مطلب را عنوان کردند منتها در تمامی مسائلی که مربوط می‌شود به کار کردن فضلای حوزه در موارد مختلف، ایشان با ناراحتی مطلب را می‌شنیدند و حرفی نمی‌زدند. معلوم بود که امیدی به کار کردن حضرات ندارند و یا این‌که بهتر است خود ما در این زمینه اقدام کنیم شاید آدمی پیدا شود، ولی حقیر با هرکس صحبت کردم [درباره این]مسئله که فق‌های شیعه باید دوباره مطالعه و شناخته شوند صحبت کردم. این کاری است که پس از مدتی که «[اسلام]مکتب مبارز» دوره جدید درآمد باید انجام شود. فعلا آدم کاری در این زمینه نیست.
۱۲- تحریف قرآن هم همان قرآنی است که یهودیان منتشر کرده‌اند و مطالبی که درباره یهود گفته شده موافق طبع آقایان نیست حذف شده است.
۱۳- در مورد فلسطین هم در مجموع نظر موافق داشتند، ولی کاری نمی‌توانستند بکنند و این کار را به خود ما واگذار کردند.
۱۴- تغییر لفظ یهود به صهیونی هم مورد موافقت قرار گرفت.

منبع: یادداشت‌های صادق قطب‌زاده برگرفته از غروب صادق، تالیف علی سجادی، صص ۳۶-۴۱.

پی‌نوشت:
۱. در آن سال‌ها نخستین ماشین‌های محاسبه توسط شرکت آی بی ام به بازار آمده بود. عده‌ای از مسلمانان که قصد اثبات «علمی بودن» قرآن را داشتند، با استفاده از آن ماشین‌ها مثلا تعداد کلمات سوره‌های قرآن یا حروف به کار رفته در آیات را شمارش می‌کردند...

منبع: انتخاب

24

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها