ترامپ به شدت به دنبال توافق با تهران است: تحلیل فارین پالیسی درباره رفتار سیاسی ترامپ در قبال ایران

دونالد ترامپ به‌رغم تمام ادعاها و لفاظی‌هایش درباره جمهوری اسلامی ایران؛ آشکارا به‌شدت در پی دستیابی به توافق با مهم‌ترین دشمن جهانی‌اش است و این چیزی نیست که از نگاه آگاهان سیاسی غرب پنهان مانده باشد.

ترامپ به شدت به دنبال توافق با تهران است: تحلیل فارین پالیسی درباره رفتار سیاسی ترامپ در قبال ایران

از فارین پالیسی؛ اشتیاق ترامپ به ایجاد معامله‌ای جدید با جمهوری اسلامی را رسانه‌های آمریکا نیز به خوبی متوجه شده‌اند. چنان‌که استفن ام.والت، تحلیلگر فارین پالیسی با اشاره به نوع رفتار سیاسی ترامپ گفته که «دستیابی به توافق هسته‌ای جدید با جمهوری اسلامی ایران بی‌تردید آسان نخواهد بود، اما بی‌اصالتی و بی‌پرستیژی رئیس جمهور ایالات متحده می‌تواند در این راه راهنمای او باشد». که به این معناست که او برای رسیدن به هدف خط قرمزی پیش روی خود نمی‌بیند.

استفن ام.والت نوشته:

کمپین به اصطلاح فشار حداکثری دولت ترامپ علیه جمهوری اسلامی ایران جز یک شکست بزرگ نیست. این کمپین تنها کاری که کرده، این است که خطر جنگ را در منطقه بالا برده و ایالات متحده را به گوشه رینگ برده است. رهبران جمهوری اسلامی ایران نشان داده‌اند که هرگز تسلیم فشارهای واشنگتن نخواهند شد؛ که بخشی از این مقاومت هم به این دلیل است که آمریکا مکررا خواسته‌های غیرمنطقی‌اش را که بی‌شباهت به باج‌خواهی نیستند، تکرار می‌کند. تهران ، درعوض با تحمیل هزینه‌هایی به ایالات متحده و متحدان محلی‌اش در خلیج فارس نشان داده که وقتی پشتش به دیوار باشد، هنوز گزینه‌های پرشماری در اختیار دارد.

حال که شاهین دولت ترامپ یا همان جان بولتون تندرو از دولت خارج شده است، سوال بزرگ این است که آیا دولت ترامپ می‌تواند گامی به عقب بگذارد و ریسک‌های غیرمنطقی را کمتر کند یا نه. در نگاه اول چنین چیزی ممکن است غیرممکن به نظر آید. ترامپ که در زمان کارزارهای انتخاباتی‌اش در زمان کاندیداتوری اول برای ریاست جمهوری توافق هسته‌ای دولت اوباما با جمهوری اسلامی ایران را محکوم کرد و از آن به‌عنوان "بدترین معامله تاکنون" یاد کرده؛ یا او که با همکاری بنیامین نتانیاهو در اسرائیل و محمد بن‌سلمان در عربستان سعودی همه کاری کرده تا نشان دهد که کارزار فشار حداکثری موفق شده است و جمهوری اسلامی ایران به‌شدت در پی دستیابی به توافق است؛ و البته رئیس‌جمهوری که بعد از حمله به تاسیسات نفتی عربستان سعودی به‌صراحت تهران را مقصر دانسته و این حمله را "اقدام جنگی" خوانده؛ برای این‌که تاثیرات اقدامات دوران جان بولتون را از بین ببرد و حداقل این‌که تنش‌های موجود را به شرایط نرمالی برساند، باید مسیر زیادی به عقب بازگردد.

صادقانه بگویم؛ دلایل خوبی برای پرسیدن این سوال وجود دارد که آیا در شرایط حال حاضر حصول به نوعی معامله و توافق امکان‌پذیر است یا نه. یکی از موانع اصلی در این میان غیر قابل اعتماد بودن خود ترامپ است. همان‌طور که قبلاً بارها گفته شده، یکی از مشکلاتی که اشتهار یک فرد به دروغ‌گو بودن و غیرقابل پیش‌بینی بودن به‌وجود می‌آورد این است که باعث می‌شود دیگر دوستان و دشمنان نتوانند به هر چیزی که آن شخص می‌گوید اعتماد کنند. مثلا در حال حاضر چرا باید تهران (یا هر کس و هر کشور دیگری) در این مقطع حرف ترامپ را باور کند یا روی قول‌های او تکیه کند؟ اگر ترامپ بخواهد با رئیس جمهور ایران، حسن روحانی ، وزیر امور خارجه محمد جواد ظریف یا حتی آیت‌الله علی خامنه‌ای رهبر معظم جمهوری اسلامی دیدار کرده و به توافق برسد، اول باید کاری کند که آن‌ها یا هر طرف مقابل دیگری پیشنهادهای او را جدی بگیرند- و این اصلا آسان نخواهد بود.

با این وجود اگر ترامپ بخواهد از آن بهره‌برداری کند، باید گفت که او در قیاس با پیشینیانش از آزادی عمل زیادی برخوردار بوده است. دونالد ترامپ از اولین لحظه‌ای که برای اولین بار نامزدی خود را اعلام کرده، در قیاس با روسای جمهور سابق آمریکا قوانین و قواعد سیاسی زیادی را زیر پا گذاشته، قوانین حقوقی ایالات متحده را نقض کرده و تصمیمات شخصی بیشتری گرفته است، حتی اگر این تصمیمات اغلب به دستاوردهای پشیمان کننده‌ای ختم شده باشد. هیچ رئیس‌جمهوری را در خاطر ندارم که بسان ترامپ با زبردستی و البته از نظر عده‌ای با بی‌شرمی از وسط راه بازگشته و موضعی را که زمانی اتخاذ کرده بوده، انکار کرده باشد. داریم درباره مردی حرف می‌زنیم که از تهدید "آتش و خشم" به سمت کره شمالی به "عاشق شدن" با رهبر کره شمالی، کیم جونگ اون، تغییر جهت داده و هوادارانش در خانه چشم بر این موضوع بسته‌اند.

علاوه بر این، افکار عمومی نیز به‌شدت مخالف تشدید تنش‌ها در خلیج فارس است. به گزارش بیزینس اینسایدر، تنها ۱۳ درصد از آمریکایی‌ها در واکنش به آن‌چه در عربستان سعودی رخ داده، پاسخ نظامی را انتخاب می‌کنند. البته انجام کارزار برای حمایت از جنگ بی‌تردید می‌تواند این تعداد را افزایش دهد، اما حتی در صورتی هم که کاخ سفید تصمیم به ایجاد تجدید نظر در افکار مردم داشته باشد، باز هم نمی‌توان کتمان کرد که حتی در آن صورت نیز اکثریت با موافقان جنگ نخواهد بود. اما در هر حال این خطر وجود دارد که در شرایطی که تنها یک سال به انجام دور جدید انتخابات ریاست جمهوری مانده، ترامپ مجبور به اقداماتی شود که یا تکرار رفتارهای تندروهایی مانند جان بولتون است، یا رفتارهای مضحکی که او را به رقیب سابق ریاست جمهوری، هیلاری کلینتون شبیه خواهد کرد.

تردیدی نیست که متحدین منطقه‌ای ایالات متحده در صورتی که ترامپ بخواهد موانع رابطه با تهران را از میان بردارد یا حتی فقط سعی کند تنش‌ها را به‌طور قابل توجهی پایین بیاورد، دست به اعتراض خواهند زد. این ویژگی آشکارترین جلوه تفاوتی است که اوضاع خاورمیانه با موضوع تقابل آمریکا با کره شمالی دارد، جایی که همه متحدین آسیایی ایالات متحده از انتخاب روشی نظامی برای درگیری با کره شمالی نگران بودند و نسبت به این احتمال هشدار می‌دادند و هنگامی که ترامپ مسیر دیپلماتیک را انتخاب کرد، خوشحال شدند.

اما واکنش متحدان آمریکا در خاورمیانه چه اهمیتی دارد؟ نتانیاهو که بسیار تضعیف شده است، تازه کابوس بازنشستگی و یا زندان را از سر گذرانده. محمد بن‌سلمان نیز حوزه انتخابیه‌ای در آمریکا ندارد و برای این کشور به‌طور فزاینده‌ای اهمیت و ارزشش را از دست داده است. می‌توان به این موضوع هم اشاره کرد که نه عربستان سعودی، نه اسرائیل و نه کشورهای حوزه خلیج فارس گزینه‌های استراتژیک آلترناتیوی برای ایالات متحده ندارند.

ترامپ که هفته گذشته با گفتن این‌که نمی‌خواهد به نفع آن‌ها وارد جنگ شود، عکس‌العمل مردم و البته متحدین آمریکا را با این بلوف ارزیابی کرد؛ حالا چرا باید انتظار داشته باشیم که آینده سیاسی خود را برای کمک به قدرت‌های محلی خلیج فارس دچار ریسک کند؟! البته منظور من اصلا این نیست که ترامپ واقعاً به هیچ یک از دوستان و متحدانش اهمیت نمی‌دهد. بلکه با ارزیابی واکنش‌های موجود به‌نظر می‌رسد که به این نتیجه رسیده که بهتر است نقش صلح‌ساز را بازی کند، نقشی که او به‌عنوان یک خودشیفته‌ درجه یک همیشه آرزویش را داشته.

البته با این کار گروه‌های لابیستی چون سازمان دفاع از دموکراسی‌ها و یا حامیان مالی جمهوری‌خواهان از قبیل شلدون آدلسون و البته سناتورهایی چون لینزی گراهام، مارکو روبیو و تام کاتن ناراضی خواهند شد. اما آیا واقعا این نارضایتی برای ترامپ اهمیتی دارد؟ او برای انتخاب مجدد به پول آدلسون نیازی ندارد و درباره اهداف حزب جمهوری‌خواه نیز قطعا به اندازه‌ای که به اهداف خودش فکر می‌کند، نخواهد اندیشید. ترامپ قبل‌تر هم زمانی که تصمیم به اخراج جان بولتون گرفت، بی‌شک به نارضایتی آدلسون فکر کرده بود و با اخراج او نشان داد که در نظام فکری او از دست رفتن حامیانی چون شلدون آدلسون اهمیت چندانی ندارد. همین این‌ها ترامپ را وامی‌دارد که با تمام توان در پی دستیابی به توافقی چشمگیر با جمهوری اسلامی ایران باشد. راه حلی که در راستای روش سیاسی ترامپ نیز هست که با ایجاد مشکل، بزرگنمایی آن و در نهایت یافتن راهی برای گذر از آن مشکل بزرگ برای خود اعتبار سیاسی کسب می‌کند. حالا هم بعید نیست او به دنبال ایجاد هر نوع توافقی (فقط در آن حد که بتواند ادعا کند به توافقی بهتر از اوباما رسیده) باشد. رخدادی که با توجه به کاراکتر ترامپ بعید نیست به ادعاهایی چون کاندید جایزه صلح نوبل نیز ختم شود.

15

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها