171سال پس از آغاز سلطنت چهارمین پادشاه قاجار، چه درس هایی از زیست سیاسی او می توان آموخت؟
قهوه تلخ اصلاحات در عصر ناصری / حاشیه های زندگی ناصرالدین شاه: از فتح هرات و رقابت با روس ها تا علاقه به ببری خان و دردسرهای عشق به جیران
ناصرالدین شاه از بحث برانگیزترین شاهان ایران است. نه به خاطر سفرهایش به فرنگ و نه چون زمینه امضای مشروطه را فراهم آورد و نه حتی بخاطر قتل امیرکبیر؛ او مشهور است چون اولین شاهی بود که دروازه های مدرنیته را به ایران گشود.
ناصرالدینشاه قاجار ۲۵ تیر ۱۲۱۰ به دنیا آمد و تا ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵ زنده بود. او که پیش از پادشاهی ناصرالدین میرزا خوانده میشد، معروف به «قبلهٔ عالم»، «سلطان صاحبقران» و بعد «شاهِ شهید»، چهارمین شاه از دودمان قاجار ایران بود. او طولانیترین دورهٔ پادشاهی را در میان دودمان قاجار دارد. او همچنین نخستین پادشاه ایران بود که خاطرات خود را نوشت. همچنین، ناصرالدینشاه قاجار اولین پادشاه ایرانی بود که در رأس هیئت حاکمه برای بازدید از تمدن و تکنولوژی غرب عازم اروپای نوین شد و به همین خاطر او را آغازگر پیدایش ایران نوین می دانند.
البته درباره ناصرالدین شاه حرف و حدیث فراوان است. او آنقدر اشتباه در دوران 50ساله سلطنتش داشته که شاه خوشنامی نباشد. اما در دوران گذاری قرار گرفت که ناخواسته ایران به سوی تجدد حرکت می کرد و پادشاه ایران نیز گاه با این گذار هم داستان می شد.
شاهی حاصل کودک همسری!
پدر ناصرالدین، محمدشاه قاجار نوه فتحعلیشاه قاجار و سومین پادشاه دودمان قاجاریه بود. محمدشاه هنگامی که دوازده سال داشت در ۱۱۹۸ به دستور فتحعلیشاه با دختر عمه چهارده سالهاش ملک جهان ازدواج کرد. این ازدواج به قصد از بین بردن تفرقه بین شاخههای قوانلو و دَوَلو ایل قاجار صورت میگرفت. در منابع عصر قاجار، طرح این ازدواج را جزئی از توصیههای آغامحمدخان به فتحعلیشاه دانستهاند. ناصرالدین سومین پسر و نخستین فرزند باقیمانده این زوج در ششم صفر ۱۲۴۷ در دهکده کهنمو از توابع اسکو در نزدیکی تبریز به دنیا آمد.
ناصرالدین شاه به زبانهای عربی، ترکی، فرانسه و انگلیسی مسلط بود و صحبت میکرد. شرح مسابقات او در باب زبان در کتاب تاریخی خاطرات اعتمادالسلطنه موجود است. او به شریعت اسلام پایبند بود، حج رفت. نماز میخواند، روزه میگرفت. با خلیفه عربستان بر سر امیرالمؤمنین بودن رقابت داشت.
براساس اسناد تاریخی، فرمان ولیعهدی ناصرالدین میرزا در سال ۱۲۵۱ هجری قمری در تبریز خوانده شد. برادران تنی شاه بهمن میرزا و قهرمان میرزا، به بهانه سن کم ناصرالدین، او را شایسته داشتن عنوان ولیعهدی نمیدیدند. آصفالدوله، دایی محمدشاه، هم مصمّم بود از ولیعهدی ناصرالدین جلوگیری کند تا عِرق سلطنت از خاندان دولو قطع نشود. سرانجام ولیعهدی ناصرالدین زمانی تأیید شد که قهرمان میرزا را به کفالت حکومت آذربایجان منصوب کردند که در واقع تأیید ضمنی ولایت او بر ولیعهد صغیر بود.
نخستین وظیفه رسمی ولیعهد، سفر به ایروان برای ابلاغ تهنیت پدرش به نیکلای اول بود که در آن هنگام در قفقاز از ولایات تازه تسخیر شده بازدید میکرد. در هنگام ملاقات، تزار ولیعهد را روی زانوی خود نشاند و به نشان محبت انگشتر الماس خود را به او بخشید.
محمدشاه در تابستان ۱۲۱۵ هجری قمری ناصرالدین را به پایتخت فراخواند. در آن هنگام او نزدیک پنج سال بود که پدرش را ندیده بود. در تابستان ۱۲۶۱ هجری قمری ولیعهد سیزده ساله، با دخترعموی پدرش، گلین، ازدواج کرد. نخستین ازدواج ناصرالدین، به معنای رسیدن او به سن بلوغ بود که ضرورت انتصاب نایبالسلطنه را از بین میبرد، چرا که دیگر ولیعهد صغیر محسوب نمیشد. در ۱۲۶۳ بهمن میرزا به روسیه فرار کرد و محمدشاه، ناصرالدین را به درخواست خودش حاکم آذربایجان کرد. در این مدت ولیعهد با مسائل جدی حکمرانی آشنا شد. در همین زمان، باب را به فرمان حاجی میرزا آقاسی برای محاکمه و تفتیش عقاید به تبریز آوردند و مجلس محاکمه در حضور ناصرالدین صورت گرفت.
171سال پیش در چنین روزی...
هنگامی که محمد شاه قاجار که سالها با بیماری نقرس دست به گریبان بود در سال ۱۲۲۷ خورشیدی در ۴۱ سالگی از دنیا رفت، کشور گرفتار شورش بود و تنها بخش آرام ایران آذربایجان شمرده میشد. در این زمان ناصرالدین میرزای ولیعهد، که آن زمان هفده ساله بود؛ در تبریز به سر میبرد و مدعیان پادشاهی از هر سو سر برآورده بودند. حاجی میرزا آقاسی وزیر محمد شاه که توانایی آرام نگاه داشتن تهران را نداشت به حرم عبدالعظیم پناهنده شد و بست نشست و مادر قدرتمند ناصرالدین شاه مهدعلیا خودش به تنهایی تمامی کشور را اداره کرد و وزیر محمد شاه را عزل کرد و شورشها را آرام و تمامی خائنان را مجازات کرد و برای ۴۵ روز پادشاه قاجار بود. در این زمان ناصرالدین میرزا با پشتیبانی میرزا تقیخان امیرنظام (امیرکبیر آینده) راهی تهران شد و پیش از رسیدن به شهر میرزا تقیخان را لقب اتابک اعظم داد و او را صدراعظم خود گردانید. با رسیدن به تهران در همان سال ناصرالدین شاه به پادشاهی ایران رسید و به مادرش مهدعلیا در اداره مملکت مقام نایبالسلطنه داد و مادر را با خود شریک سلطنت کرد.
ناصرالدین شاه به این ترتیب بر تخت نشست و از آن پس تا زمان مرگش در جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵ (۱۷ ذیالقعدهٔ ۱۳۱۳) شاه ایران بود.
درایت امیرکبیر برای ثبات ایران
از پیشامدهای مهم این دوران شورش حسن خان سالار پسر اللهیار خان آصفالدوله صدراعظم فتحعلی شاه بود که پس از پایان پادشاهی محمد شاه سر به شورش برداشته بود. امیرکبیر مرادمیرزا حسامالسلطنه را برای سرکوبی وی فرستاد، که پس از سه سال کشمکش سرانجام این غائله با کشتهشدن سالار پایان یافت. هم چنین در این دوران سران بابی سرکوب شدند و خود باب نیز تیرباران شد.
گفته شده، هنگامی که امیر و شاه به تهران رسیدند شمار ارتش ایران تنها ۳۰۰ تن بود. امیرکبیر که خود سپهسالار کل ایران بود به نظم و ساماندهی سپاه پرداخت و برای آموزش ارتشیان اقدام به استخدام آموزگار از خارج نمود و به صنعت اسلحهسازی رونق داد. او همچنین فرمان حذف لقبهای اضافی در نامهنگاریها را داد و به فرمان او حتی خود وی را نیز تنها با لقب جناب میخواندند. وی هم چنین تلاش کرد جلوی رشوهخواری را بگیرد و به درآمد کارکنان دولت سامان دهد.
امیر کبیر به زیباسازی تهران و پیشرفت پایتخت نیز کوشید، در این راستا دست به ساخت بازار امیر و کاروانسرای امیر و تیمچههای نو زد. همچنین به پاکیزگی گرمابهها رسیدگی کرد و در اندیشهٔ کشاندن بخشی از آب رود کرج برای آشامیدن مردم تهران بود که دورهٔ زمامداریاش به پایان رسید و این طرح و دیگر اندیشههایش ناکام ماند.
اقدامات امیر کبیر که به سود تودهٔ ایرانیان و به زیان شاهزادگان، دارایان، ملاها و اشراف بود، خشم این دستهها را برانگیخت و چون امیر جلوی دستاندازی مهد علیا را نیز در کارهای کشور گرفتهبود، همه ایشان به گرد او جمع شدند. مهد علیا میکوشید تا میرزا آقاخان نوری را که در آن زمان وزیر لشکر بود جایگزین امیر کبیر کند. پس شاه را انگیخت تا امیر را کنار بزند، اگرچه شاه جوان در آغاز در برابر خواسته ایشان ایستادگی کرد. اما اندکاندک از ۱۲۶۷ قمری میان شاه و امیر کبیر به هم میریخت و شاه دچار بدگمانی به صدراعظمش میشد.
اختلاف نظر میان شاه و امیر بالا میگرفت، برای نمونه یک بار شاه یکی از برادرانش را به فرمانروایی قم فرستاد ولی امیر او را بازگرداند و شاه که دلش از این کار امیر کبیر تیره شده بود او را باز به قم فرستاد. اینگونه بود که شاه امیر کبیر را از صدر اعظمی کنار گذارد و او را به فرمانروایی کاشان گمارد؛ ولی کمی پس از آن که سفیر روسیه دست به اقداماتی نظامی به ظاهر به سود امیر کبیر زد، ناصرالدین شاه که بیمناک شدهبود، امیر را به باغ فین در کاشان فرستاد و چندی پس از آن امیرکبیر به فرمان شاه به قتل رسید. قتل امیرکبیر در ماه ربیعالاول سال ۱۲۶۸ (قمری) اتفاق افتاد. پس از قتل امیرکبیر عزمی که او در باب تغییر و تحول دستگاه دولتی قاجار از خود نشان داده بود تکرار نشد، ولی او باعث شد ناصرالدین شاه تا حدودی به اصلاحات علاقهمند شود. سیاستهای خارجی و داخلی ناصرالدین شاه نیز در سالهای بعد تا حدودی متأثر از اقدامات امیرکبیر بود.
اما آثار فعالیت های امیرکبیر تا مدتها ادامه داشت و مثلا دارالفنون در روز یکشنبه ششم دی ماه ۱۲۳۰، سیزده روز پیش از قتل امیرکبیر و با حضور ناصرالدین شاه، آقاخان نوری صدراعظم جدید و گروهی از دانشمندان و معلمین ایرانی و اروپایی با ۳۰ نفر شاگرد رسماً گشایش یافت.
پیروان باب، تروریست های ایران
در سپیده دم بامداد روز ۸ شوال ۱۲۶۸ هنگامی که ناصرالدین شاه از کاخ ییلاقی نیاوران عازم شکار بود، گروهی از بابیان که توسط شیخ علی عظیم مأمور شده بودند، در فاصله کوتاهی از کاخ به شاه حمله کردند. آنان عریضه به دست به موکب شاه که تنها به اتفاق چند تن ملازم رکاب پیش میراند، نزدیک شدند و جبران وهنی را خواستند که با کشته شدن سید علیمحمد باب به کیش آنان وارد شده بود. به ترتیب سه تن از آنان سه تیر شلیک کردند که تیر دوم شاه را مجروح ساخت. در زد و خوردی که پیشآمد قراولان شاه یک تن از مهاجمان را کشتند و دو تن را دستگیر کردند.
مهدعلیا، شاه را به دست داشتن میرزا آقاخان نوری در سوء قصد مظنون کرد و میرزا آقاخان برای مبری ساختن خود از تهمت، شدت عمل به خرج داد و بابیان را بهطور گسترده سرکوب و دستگیر ساخت. از جمله این دستگیرشدگان بهاءالله بود که توسط سفارت روسیه به ایران تحویل داده شد. متعاقباً تعدادی از دستگیرشدگان به دست صاحب منصبان دولتی سپرده شدند تا کشته شوند. قرةالعین نیز در این ماجرا کشته شد. او که از سال ۱۲۶۵ هجری قمری دستگیرشده بود، در زمان سوء قصد در منزل کلانتر تهران محبوس بود ولی دو هفته بعد از واقعه استنطاق و اعدام شد.
ناصرالدین شاه که در ۱۲۶۶ هجری قمری نخستین ولیعهد خود سلطان محمود میرزا را از دست داده بود، دو هفته پس از سوء قصد سلطان معین الدین میرزا را به ولیعهدی برگزید؛ ولی همچنان به دلیل سن کم معین الدین میرزا، او نتوانست شاه شود. اگر ناصرالدین شاه در میگذشت، نایب السلطنهای نیاز بود تا امور سلطنت را از طرف شاه صغیر در دست بگیرد. سفرای روسیه و بریتانیا در این مورد عباس میرزا ملک آرا، برادر ناتنی شاه را شایسته این مقام میدانستند. در این زمان شاه و مهدعلیا فرصت را برای از میان برداشتن عباس میرزا غنیمت شمردند و مدتی پس از سوء قصد، عباس میرزا را به دست داشتن در ماجرا متهم کردند. به منظور تنبیه عباس میرزا، شاه نخست تصمیم گرفت او را نابینا کند، ولی با هشدار سفیران روسیه و انگلیس به زندانی کردن او رضایت داد. اما در نهایت وی را به عراق عرب تبعید کرد.
خشم ناصرالدین شاه از بریتانیا
در اوایل دهه ۱۲۷۰ قمری اعطای تحتالحمایگی از طرف دولت بریتانیا به رجال ایرانی و دخالتها مکرر سفرای بریتانیا در امور داخلی ایران ناصرالدین شاه را بیش از پیش به آن دولت بدگمان ساخت. گفته شده، عقاید میرزا ملکم خان مترجم مخصوص شاه و از معلمین دارالفنون نیز در ترغیب شاه به ایستادگی دربرابر نفوذ بریتانیا تأثیر داشت.
در نهایت ماجرای پناهندگی یکی از باجناغهای ناصرالدین شاه، میرزا هاشم نوری، به سفارت بریتانیا در تهران در سال ۱۲۷۲ قمری منجر به قطع روابط دو کشور شد. هاشم خان همسرش پروین خانم خواهر تاجالدوله (یکی از همسران عقدی شاه) را هم به همراه خود به سفارت برد. زن و شوهر مدتها در قلهک در چادری در کنار چادر چارلز موری وزیرمختار بریتانیا زندگی کردند و در تهران نیز محل زندگی آنان خانهای در مجاورت سفارت بود. این ماجرا منجر به شدت گرفتن شایعاتی در تهران درباب روابط عاطفی پنهان پروین خانم با موری شد. شاه پس از آنکه از چند مجتهد فتوا گرفت، دستور داد پروین خانم را به دستاویز جلوگیری از فحشا به خانه برادرش برده و بازداشت کنند. دربرابر موری از جمع دیگری از مجتهدین فتوا گرفت و خدمه سفارت را برای استرداد پروین خانم اعزام کرد، ولی با این عمل بر شایعات پیشین دامن زد. موری در مقابل مقاومت شاه در استرداد پروین خانم شاه را تهدید به قطع روابط بین دو کشور کرد؛ تصمیمی که در ۱۷ ربیعالاول ۱۲۷۲ با پایین کشیدن پرچم بریتانیا از سفارت عملی شد.
معاهده پاریس: وقتی هرات از دست رفت
قطع رابطه با ایران برای انگلیسی ها گران تمام شد. ناصرالدین شاه در ربیعالثانی ۱۲۷۲، فرمانی به پنج ایالت ایران ابلاغ کرد و امر کرد قشون ایالات به سرکردگی عمویش سلطان مراد میرزا حسامالسلطنه به سمت هرات حرکت کنند.
مدتی پس از آغاز محاصره هرات، سفیر بریتانیا در استانبول به ایران اعلام کرد برای استقرار مجدد روابط حاضر به مذاکرهاست. در پاسخ شاه میرزا ملکم خان به استانبول فرستاد ولی به دلیل پیشینه طرفداری ملکم از فرانسه، سفیر بریتانیا به او اعتنایی نکرد.
در ۱۹ رمضان ۱۲۷۲ نخستین اخطار بریتانیا به دولت ایران ابلاغ شد. بینتیجه ماندن محاصره هرات و انعقاد معاهده پاریس (۱۸۵۶) در پایان جنگ کریمه که شاه را از کمک روسیه مأیوس کرد، او را از عقبنشینی بازنداشت. ناصرالدین شاه حتی تصمیم گرفت به خراسان عزیمت کند، اما نوری او را منصرف ساخت. در جستجوی حامیان جدید، شاه به فرانسه گرایش نشان داد. او از ناپلئون سوم، امپراتور فرانسه، برای حل اختلاف میان ایران و انگلیس درخواست کمک کرد و هدایای ارزشمندی، از جمله نشان شیر و خورشید، تمثال همایون و چندین رشته مروارید برای وی فرستاد. ناصرالدین شاه همچنین تلاش کرد با ایالات متحده آمریکا پیمان دوستی بندد و از این راه وسیله تازهای برای اعمال فشار برانگلیس در خلال مذاکرات فیمابین بیابد. شاه آمریکا را به ایجاد پایگاههای نظامی در خلیج فارس تشویق کرد، اما آن کشور تمایلی به درگیر کردن نیروی دریایی خود در آبهای ایران نشان نداد. تقاضای شاه در مورد کمک مالی آمریکا به ایران هم بینتیجه ماند.
اخطار و اتمام حجت دوم بریتانیا همزمان با تصرف جزیره خارگ توسط نیروهای آن دولت، به ایران ابلاغ شد و به همراه آن شرایط سنگینی که بریتانیا برای برقراری صلح با ایران در نظر گرفته بود، از جمله عزل میرزا آقاخان نوری از صدارت و واگذاری بندرعباس به بریتانیا، به امینالملک، فرستاده ایران در استانبول، اعلام شد.
دو هفته بعد، در در روز ۲۴ صفر ۱۲۷۳ خبر فتح هرات مقارن مرگ سلطان معین الدین میرزا ولیعهد به ناصرالدین شاه رسید. به مجرد فتح هرات، امینالملک که تاکنون به دستور شاه منتظر مانده بود، با فرستادگان بریتانیا وارد مذاکره شد. دولت بریتانیا که نیروهای خود را در جنوب ایران مستقر کرده بود، بر شرایط سنگین خود پافشاری کرد ولی شاه به پشت گرمی فتح هرات از امین الملک خواست تسلیم خواستههای بریتانیا نشود.
مقارن این ایام شاهزادهای هندی از دهلی موسوم به محمدنجف میرزا به دربار قاجار پناه آورد و خواستار یاری ایران به مخالفان هندی بریتانیا شد. محمدنجف میرزا که خود را برادرزاده بهادرشاه، آخرین پادشاه گورکانی هند میدانست، شاه را به حرکت دادن نیروهایش از هرات به مرزهای هند تشویق کرد و به او اطمینان داد که انقلابی ضد انگلیسی در هند در حال نضج است که تقارن آن با لشکرکشی شاه به هند موجب استیصال انگلیسیها خواهد شد. اما پیشروی نیروی دریایی بریتانیا در جنوب ایران، شاه را از بلندپروازیهای بیشتر بازداشت. در اواسط ربیعالثانی ۱۲۷۳ نیروهای بریتانیایی بندر بوشهر و نواحی اطراف آن را اشغال کردند و بدون روبه رو شدن با هرگونه مقاومتی پیشروی خود را در خاک ایران ادامه دادند. در ماه رجب در جریان جنگ خوشاب، خانلر میرزا عموی شاه و حاکم خوزستان به سرعت عقبنشینی کرد و به این ترتیب مناطق بیشتری به دست نیروهای بریتانیا افتاد. ناصرالدین شاه به دلیل تهی بودن خزانهها خود را از آماده کردن نیرویی برای مقابله با بریتانیا ناتوان دید و حاضر به صلح شد. به دستور او امین الملک به فرانسه رفت و معاهده پاریس را با دولت بریتانیا به امضاء رساند که به موجب آن ایران ملزم شد از تمام ادعاهای خود نسبت به هرات چشم پوشی کند.
ماجرای یک عشق امروزی با «جیران»
احتمالاً برای نخستین بار ناصرالدین شاه، جیران را در جمع ملازمان مهدعلیا در حدود سال ۱۲۶۸ قمری (اندکی پس از قتل امیرکبیر) دید و به او علاقهمند شد. شیفتگی او به شکار و رفتار جسورانه او که برخلاف حجب معمول زنان حرمسرا بود، او را بیش از پیش مورد توجه شاه قرار داد. برطبق گفتههای دوستعلی معیری (نوه ناصرالدین شاه)، «جیران هنگام سواری چکمه به پا میکرد و روبنده را گرد سر پیچیده به چالاکی بر زین مینشست. گروهی انبوه از تفنگدار، قوشبان، نوکر و چاپلوس در رکابش سوار میشدند و از دور همه را گمان میرفت که کبکبه شاهانهاست. در شکارگاه، قوش مخصوص خود را که «غزال» نام نهاده بود بدست میگرفت و برپشت اسب قزلی گلگون به نام «آهو» به قله کوه برآمده، شهباز را در پی کبک میافکند.»
عشق به جیران به سبک امروزی و بدون درنظر گرفتن سنت های حرم سرا بود و یکی دیگر از مصادیق توجه ناصرالدین شاه به سبک زندگی اروپایی به نظر می رسید.
در سال ۱۲۶۸ قمری دومین پسر جیران، محمدقاسم میرزا به دنیا آمد و به زودی مورد علاقه زیاد شاه قرار گرفت. زمانی که محمدقاسم میرزا پنج سال داشت، شاه به او لقب امیرنظام داد و به فرماندهی کل قشون ایران منصوبش ساخت. پس از مرگ سلطان معین الدین میرزا، ناصرالدین شاه تمایل یافت محمدقاسم میرزا را به ولیعهدی برگزیند. اما نسب غیرقاجار جیران و اینکه او همسر عقدی شاه نبود مانع عملی شدن این تصمیم بود.
مقارن شوال ۱۲۷۳ چند تن از رجال معتبر از جمله مستوفیالممالک و عزیز خان مکری فهرستی از جرایم نوری تهیه کردند. جیران که میخواست نوری را وادار به پذیرش ولیعهدی پسرش کند، با آنان همدست شد و مأموریت یافت تا فهرست جرایم را به نظر شاه رساند. اما او تنها بخشی از موارد را نزد شاه افشا کرد و باقی را برای تحت فشار قرار دادن نوری تا رسیدن به توافق نهایی در خصوص ولیعهدی محمدقاسم میرزا آشکار نکرد. پس از این واقعه، نوری جیران را به باغ خود، نظامیه دعوت کرد و به او قول داد تمام تلاشش را برای ولیعهدی امیرنظام بکند. با حمایت نوری از جیران، مهدعلیا که مخالف جدی ولیعهدی امیرنظام بود از او روگرداند.
سرانجام در محرم ۱۲۷۴، ولیعهدی امیرنظام رسماً اعلام شد. چندی بعد امیرنظام بیمار شد و مخالفان چنین شهرت دادند که نوری ولیعهد را مسموم کردهاست و جیران و شاه را بار دیگر به نوری بدگمان ساختند. امیرنظام تنها یک هفته پس از ولیعهدی جان سپرد و ناصرالدین شاه را در اندوه عمیقی فرود برد، تا جایی که به گزارش پولاک «شاه از شدت اندوه از خود بیخود شده سر به دیوار میکوفت و چند روز لب به غذا نزد». پس از این واقعه تحریکات مخالفان نوری ادامه یافت تا آنکه در بیستم محرم ۱۲۷۵ در یکی از سفرهای ییلاقی شاه، در دره سوهانک اهالی یکی از روستاها جسد مردی از بستگان جیران را برسر راه شاه قراردادند و مدعی شدند که او بر اثر ظلم میرزا آقاخان نوری مقتول شدهاست. شاه از این منظره متأثر شد و در غروب همان روز پس از بازگشت به نیاوران فرمان عزل نوری را صادر کرد.
اصلاحات ناصری به سبک اروپایی
ناصرالدین شاه پس از عزل نوری دست به یک رشته اصلاحات زد و سعی کرد نهادهایی به سبک دولتهای اروپایی پدیدآورد. به موجب فرمان ناصرالدین شاه که در بیست و سوم محرم ۱۲۷۵ در روزنامه وقایع اتفاقیه چاپ شد، کارهای دولت بین شش وزارتخانه، یعنی داخله، امور خارجه، جنگ، مالیه، عدلیه و فوائد عامه تقسیم شد. وزارت خانهها در شورایی شبیه یک هیئت دولت به نام «شورای دولت» سازمان مییافتند، ولی این هیئت فقط در موارد ضروری برای شور در امور دایر میشد.
برطبق فرمان شاه وزرا بدون کسب اجازه از شاه، حق تصمیمگیری نداشتند. علاوه بر شورای دولتی، شاه شورای مشورتی دیگری هم به نام «مجلس مصلحت خانه» یا به اختصار «مجلس مشورت» به وجود آورد. این مجلس ماذون بود دربارهٔ کلیه مسائل داخلی که متضمن صلاح دولت و ازدیاد آبادی مملکت باشد به رایزنی بپردازد، اما حق نداشت بدون اجازه شاه وارد مسائل سیاست خارجی شود. اعضای مجلس بیست و پنج نفر بودند که از میان رجال دیوانی منصوب میشدند. در شماره بعدی روزنامه اعلام شد شاه منصب صدارت عظمی را منسوخ کردهاست. اما اعتقاد ناصرالدین به اصلاحات با همه شور و شوق اولیه به زودی سست شد. او در تلاش برای حفظ اقتدار رو به کاهش خود، به سیاست اعمال زور متوسل شد که با خواست او برای اصلاحات تضاد کامل داشت. شاه مجلس مصلحت خانه را چون از خود استقلال رأی نشان داد، تدریجاً کنار زده و تصمیماتش را بلااجرا گذاشت. به علاوه، شاه خود را اسیر قدرت ریشهدار محافظهکاران مییافت، چه قدرت و رغبت آن را نداشت که نسل جوانتر را در دستگاه دیوان جانشین آنان سازد و در عین حال نمیتوانست به نیات واقعی اصلاحطلبان اعتماد کند.
در جمادیالثانی سال ۱۲۷۶، جیران، پس از مدتها بیماری و ابتلاء به سل درگذشت. بنا به گزارش هنری رالینسون، وزیر مختار وقت انگلیس در تهران، به محض آنکه نخستین علائم سل در جیران ظاهر شد، ناصرالدین شاه علاقه خود را به او از دست داد و با آنکه جیران را در شرف مرگ میدید رهسپار گردش و شکار شد و حتی در خلال خاک سپاری و ایام عزاداری جیران، در پایتخت نماند. در سال ۱۲۷۸ ناصرالدین شاه چهارمین ولیعهدش، مظفرالدین میرزا را برگزید. به رغم این که شاه از مظفرالدین میرزا تنفر داشت، اما انتصاب او که برخلاف محمدقاسم میرزا از مادر قاجار بود، علاوه بر جلب رضایت مهدعلیا و بزرگان قاجار، به ادعاهای بهمن میرزا و عباس میرزا ملکآرا پایان داد.
شاه در سفر، مردم گرسنه در خیابان
در تابستان ۱۲۷۷ قحطی برای نخستین بار در مقیاس وسیع در ایران پدید آمد. ناآرامیها در پاسخ به کمبود و گرانی آذوقه ابتدا از تهران و تبریز شروع شد و به تدریج سراسر ایران را درنوردید. خشم مردم از مضیقهها، مستقیماً متوجه شاه و سوء حکومت او بود. برای گریز از این وضعیت، ناصرالدین شاه در نوروز سال ۱۲۸۲ هجری قمری میرزا محمدخان قاجار را با لقب جدید «سپهسالار اعظم» به مقامی «مرادف» صدارت منصوب کرد و خود به دنبال سرگرمی محبوبش، شکار، راهی مازندران شد. اما در غیاب شاه ناآرامیها دیگر بار شدت گرفت. او به ناچار بازگشت و برای بار دوم مقام صدارت را باطل اعلام کرد و ترتیبات پیشین را برقرار ساخت.
در سال ۱۲۸۷ هجری قمری ناصرالدین شاه قصد زیارت عتبات کرد. برای این منظور با میرزا حسینخان مشیرالدوله، وزیرمختار ایران در دربار عثمانی، مکاتبه کردند تا مقدمات سفر شاه را فراهم آورد. مشیرالدوله در عراق همه جا در کنار شاه حاضر بود و هرگاه مجالی مییافت از لزوم اصلاحات با شاه سخن میگفت. در این سفر شاه او را از بازگشت به عثمانی معاف کرد و با خود به ایران آورد و و وزارت عدلیه و اوقاف و وظایف را به او سپرد و سال بعد با لقب سپهسالاری به وزارت جنگ منصوبش ساخت. در ۲۹شعبان ۱۲۸۹ سپهسالار با دستخطی که از جانب شاه صادر شد به صدارت عظمی منصوب شد. او دست به اصلاحاتی زد و قرارداد رویتر را به امضای شاه رساند که به موجب آن امتیازهای متعددی از جمله بهرهبرداری از تمام معادن ایران به یک سرمایهدار بریتانیایی به نام پل جولیوس رویتر واگذار شد.
ناصرالدین شاه در سال ۱۲۹۰ به پیشنهاد سپهسالار عازم سفر به اروپا شد. سپهسالار قصد داشت پیشرفت کشورهای اروپایی را به شاه نشان دهد و ضعف ایران را در برابر آنان برای او آشکار کند. مدتی پیش از سفر، علما مأمور شدند تا محاسن سفر شاه را به مردم گوشزد کنند. شاه به غیر از رجال و ملازمان، تعدادی از زنان حرمسرا را نیز به همراه برد. در میان این افراد انیسالدوله یکی از همسران شاه از طبقه فرودست که پس از مرگ جیران مورد توجه شاه قرار گرفته بود نیز حضور داشت. به زودی زنان مشکلاتی در طول سفر پیش آوردند و شاه ناچار شد آنان را به همراه تعدادی از ملازمان که وجودشان مناسب چنین مسافرتی نبود از مسکو به تهران بازگرداند.
پس از روسیه، شاه از راه ویلنا و کونیگسبرگ به برلین رفت و پس از ملاقات با ویلهلم یکم، امپراتور آلمان و بیسمارک، صدراعظم آن کشور، از راه فرانکفورت، کلن و آخن عازم بلژیک شد. در بروکسل، لئوپولد دوم، پادشاه بلژیک، از او استقبال کرد. چند روز بعد هیئت مهمانداران انگلیسی وارد پایتخت بلژیک شدند و شاه را به انگلستان بردند. در انگلستان، ناصرالدین شاه از بدو ورود به بندر دوور تا پای پلههای کاخ باکینگهام از طرف پسران ملکه ویکتوریا و بعضی رجال درباری مورد استقبال قرار گرفت و سه روز پس از ورود به لندن، به ملاقات ملکه رفت. در این ملاقات ملکه تا پای پله کاخ به استقبال شاه آمد. شاه همچنین از طرف ملکه به دریافت نشان بند جوراب، بالاترین نشان افتخار انگلستان مفتخر شد. پس از بریتانیا از راه دریای مانش به فرانسه رفت و در پاریس با پاتریس دو مک ماهون، رئیسجمهور فرانسه، ملاقات کرد و سپس از راه سوئیس و ایتالیا عازم وین شد. در ایتالیا با ویکتور امانوئل دوم ملاقات داشت و در وین مورد استقبال رسمی فرانسوا ژوزف قرار گرفت.
در طول این سفر شاه به مجالس رقص درباری، کنسرت، اپرا و دیگر نمایشها دعوت میشد. او ساعتها به نطقهایی گوش میکرد که در مراسم رسمی به افتخار حضور او خوانده میشد و او از مفاد آن جز ترجمه به اختصار چیزی نمیفهمید. شاه همچنین در طول سفر با چهرههای سرشناس، هنرپیشگان و خوانندگان گفت و شنود داشت و حتی گاه با مردم عادی درمیآمیخت، کاری که هرگز در ایران امکان انجامش را نداشت.
اما در نهایت شاه از سفر رضایت نداشت. چراکه در طول این مدت مجبور به خودداری، اطاعت و در میانه سفر از مصاحبت همسران خود محروم شده بود. همچنین از جانب امپراتور روس به دلیل انعقاد امتیازنامه رویتر مورد اعتراض قرار گرفته و بر اثر جلال و جبروت دولتهای اروپایی تحقیر شده بود. شاه باور نمیکرد که ایجاد وضعی مشابه ممالک اروپایی در ایران امکان داشته باشد و به سپهسالار میگفت: «وضع قوانین جدید و ترقیات حاضره این عصر خیلی مشکل است که بتوان به زودی اجرا کرد.»
این سفرها که در دو دور انجام شد و به غیر از هزینههای سنگین که برای حکومت و مردم ایران داشت، دستآوردهای مهمی نصیب کشور کرد و آن بهرهگیری از تجارب و پیشرفتهای اروپای مدرن بود که در زمینههای گوناگون و به طرق مختلف وارد ایران شد. قراردادهایی در زمینه خرید دستگاههای ضرب سکه و راهاندازی ضرابخانه ماشینی طهران و چاپ اولین تمبرهای پست ایران رهاورد سفرهای ناصرالدین شاه به فرنگ بود. ناصرالدین شاه در این سفر از ضرابخانههای سن پیترزبورگ، لندن و پاریس نیز دیدن کرد و اکثر ضرابخانههای کشورهای میزبان به افتخار ورود شاه ایران به کشورشان مدالهای یادبودی ضرب کردند.
در زمان بازگشت شاه از اروپا، مردم تهران شورش کردند و خواهان لغو امتیازنامه رویتر شدند. انیسالدوله و جمعی از علما و شاهزادگان نیز با آنان همراه شدند و برای عزل سپهسالار تلاش کردند. هنگامی که ناصرالدین شاه وارد انزلی شد، نامهها و عرایض دربار و علمای تهران به نظر شاه رسید که در آن اشتباهات سپهسالار را - در راس همه اعطای امتیازنامه به رویتر - برشمرده و خواستار عزل او شده بودند. سرانجام سپهسالار به دستور شاه استعفاء داد و به حکومت گیلان فرستاده شد. شاه مستوفیالممالک را از تبعید به دربار خواند و در شعبان ۱۲۹۰ سپهسالار را نیز از گیلان خواست و به وزارت امورخارجه منصوبش ساخت و وی را مأمور فسخ امتیازنامه رویتر کرد. در شوال همین سال وزارت جنگ نیز به دستور شاه به سپهسالار تعلق گرفت و از این تاریخ تا ۱۲۹۷ هجری قمری امور دولت بهطور مشترک میان او و مستوفیالممالک تقسیم شده بود.
در سال ۱۲۹۵ هجری قمری شاه باردیگر به فکر مسافرت به اروپا افتاد. او اعلام کرد این بار بهطور ناشناس و به خرج خود سفر خواهد کرد تا بتواند مراتب واقعی ترقی اروپا را که در سفر پیشین به دلیل تشریفات رسمی و پذیرایی دولتها از نظرش پنهان مانده بود، ببیند. روزنامهها و دربارهای اروپایی سفر شاه را با چنین شرایطی مورد تحسین قراردادند؛ ولی ناصرالدین شاه به زودی تصمیمش را عوض کرد و تمایل یافت از طرف دولتها از او پذیرایی شود. شاه در این سفر از مسکو، سنت پترزبورگ، وین، برلین و پاریس دیدار کرد و در رجب ۱۲۹۵ به ایران بازگشت. رهاورد شاه از سفر دوم، بریگاد قزاق و پلیس بود که مدتی پس از بازگشت او، به دست نظامیان روسی و اتریشی ایجاد شدند.
آغاز به کار عدلیه، در عهد ناصری
شاه قاجار مترصد فرصتی بود تا با کاستن از میزان دخالت روحانیون و مجتهدین در امر قضا، این مسئولیت را بهطور کامل تحت نظر کارگزاران حکومتی درآورد.
پس از عزل میرزا آقاخان نوری در ۱۲۳۸شمسی با راهنمایی سید جعفرخان مشیرالدوله ملقب به «مهندس باشی» که تحصیل کرده انگلستان بود «دارالشورای دولتی» با عضویت شش وزیر تشکیل شد و یکی از آنها که در رأس وزارتخانه جدیدی به نام «عدلیه اعظم» قرار گرفت، عباس قلی خان معتمدالدوله جوانشیر نخستین وزیر عدلیه ایران بود. به علاوه تقسیم حوزة صلاحیت قضایی بین حکمرانان دولتی و مجتهدان محلی در اکثر موارد وابسته به قدرت، سیاست و مدیریت شخصی حکمران منصوب شاه در برابر مجتهد محل بود.
در سال ۱۲۴۰شمسی ناصرالدین شاه باتشکیل «دیوان مظالم» رسماً به مثابه عالیترین مرجع دادرسی عرفی به رسیدگی حضوری به شکایت افراد علیه مأموران دولتی پرداخت. مهمترین رویدادهایی که در دوران قاجار بر نظام دادرسی و قضاوت کشور، تأثیرگذار بود را باید شکست ایران از روسیه و انعقاد قرارداد ترکمانچای دانست. بر اساس فصل هفتم معاهده صلح ترکمانچای صلاحیت دادگاههای ایران متأثر از کاپیتولاسیون قرار گرفت و اتباع بیگانه به کلی از رسیدگی و محاکمه در دادگاههای ایران مصون شدند. یکی از اقدامات ناصرالدین شاه در نظام قضائی که کشور از نظر بعضی مورخان، «اصلاح» لقب گرفته، الگوگیری از سیستم دادرسی کشورهای اروپایی و اجرایی آن در نظام قضایی ایران بود. ناصرالدین شاه پس از سفرهای اروپایی خود درصدد بود تا همه ارگانها و تشکیلات حکومتی را به سبک اروپا تغییر دهد و به تعبیر خودش آنها را «فرنگی» سازد. از جمله گامهای مهم او در راه آنچه که مورخان از آن به عنوان «اصلاح سیستم قضا در ایران» یاد کردهاند، انتخاب «میرزا حسن قزوینی مشیرالدوله» به وزرات عدلیه در شهریور ۱۲۴۹ بود.
دردسرهای نفوذ روسیه در خراسان
مدتی پس از بازگشت ناصرالدین شاه از فرنگستان، نیروهای نظامی روسیه در ماوراء خزر شروع به پیشروی کردند. دولت بریتانیا تلاش کرد شاه را علیه اقدام روسیه برانگیزاند ولی سپهسالار که اکنون به سیاستهای روسیه گرایش نشان میداد شاه را متقاعد کرد که برای ایران همسایگی با کشور روسیه بهتر از همسایگی با ترکمانها غارتگر آخال است.
ناصرالدین شاه گمان میبرد روسیه خراسان را از تاخت و تاز ترکمانان در امان میدارد و از شنیدن خبر فتوحات نیروهای روسی در سرحدات ایران خرسند میشد. از طرف دیگر سپهسالار که میپنداشت پشتیبانی روسیه را از خود جلب کردهاست، خود را برای بازگشت به مقام صدارت آماده میکرد؛ ولی در سال ۱۲۹۷ هجری قمری ناصرالدین شاه بهطور ناگهانی او را از تمام مشاغلش معزول کرد و وزارت خارجه را به میرزا سعیدخان مؤتمنالملک سپرد و خود ریاست قشون را در دست گرفت.
در شوال ۱۲۹۸ قیام شیخ عبیدالله نهری در مهاباد و ارومیه توجه شاه را به مرزهای آذربایجان جلب کرد. ناصرالدین شاه برای سرکوبی قیام نهری تلاش بسیاری کرد و چندین ماه وقت خود را به جهت فراهم آوردن افواج و مهمات صرف ساخت. شکست نهایی شیخ عبیدالله باوجود حمایت دولت عثمانی از او، در دربار قاجار پیروزی بزرگی برای شاه شمرده شد و مورد تمجید و ستایش قرار گرفت. پس از این واقعه، شاه، مظفرالدین میرزا، ولیعهد و حاکم آذربایجان را به جهت پاسخگویی دربارهٔ قدرت گرفتن کردها و شیخ عبیدالله به همراه سپهسالار که مدتی بعد از عزل به وزارت آذربایجان تعیین شده بود، به تهران طلبید و به مظفرالدین میرزا اعلام کرد قصد دارد او را به حکومت کرمان بفرستد، که چنین تصمیمی میتوانست به معنای سلب ولیعهدی از او تلقی شود.
در نهایت ولیعهد مورد عفو شاه واقع شد و به آذربایجان بازگشت و سپهسالار به حکومت خراسان منصوب گشت و به مشهد رفت و در ذیالحجه همان سال در آنجا درگذشت. با مرگ سپهسالار مستوفیالممالک زمامدار اصلی دربار قاجار شد و تا پنج سال آینده یعنی تا هنگام مرگش در ۱۳۰۳ هجری قمری این جایگاه را حفظ کرد. در سال ۱۲۹۹ هجری قمری مؤتمنالملک که مسئول مذاکره با دولت روسیه درباب اختلافات مرزی ایران شده بود، قرارداد آخال را به امضای شاه رساند، ولی با این وجود دخالت روسیه در خراسان پایان نپذیرفت.[۶۳] ناصرالدینشاه در سال ۱۳۰۰ قمری به خراسان سفر کرد و در نظر او یکی از اهداف این سفر کاستن از نفوذ روسیه در آن منطقه بود.
زندگی خصوصی یک شاه: از ببری خان تا ملیجک
در اواخر دهه ۱۳۰۰ قمری ناصرالدین شاه رفته رفته به وظایف سلطنت بیاعتناء میشد و بیش از پیش به انزواء و علاقههای خود در اندرونی پناه میبرد.
اندرون از چند سال قبل شاهد قدرت گرفتن یکی دیگر از همسران شاه بود. زبیده خانم، طفلی یتیم بود، که شاه در بازگشت از سفر به عتبات در گروس خریداری کرده بود. او با بهرهگیری از ضعفهای شاه و برآوردن خواستههای رنگارنگ او، توانسته بود در دل شاه جا باز کند، از او لقب «آمینه اقدس» گیرد و خزانهدار مخصوص شاه شود و به رقیبی برای انیسالدوله تبدیل گردد.
زبیده خانم ابتدا سرپرستی ماده گربه محبوب شاه، ببری خان را بر عهده گرفت؛ به عقیده بعضی او خود علاقه شاه را به این گربه برانگیخت و شاه به گربه چنان دلبست که برایش پرستار مخصوص و مواجب تعیین کرد؛ بچههای او را به اعیان و بزرگان هدیه میداد و هیچگاه کسانی را که عریضه تقاضای خود را به دم گربه میبستند، بیپاسخ نمیگذاشت.
زمانی که رقبای زبیده خانم ببری خان را از میان برداشتند، او برادرزاده خردسال خود، غلامعلیخان را به میدان آورد. ناصرالدین شاه به زودی غلامعلیخان را یگانه مصاحب خود یافت و به او لقب «عزیزالسلطان» بخشید که نشان دهنده محبوبیت وی نزد شاه بود. شاه همچنین او را به اعتبار پدرش «ملیجک» خطاب میکرد. شاه برای عزیزالسلطان دستگاه وسیعی ترتیب داده بود و او را همه جا به همراه خود میبرد. سر و وضع کثیف، رفتار شیطنتآمیز و کارهای مبتذل و گستاخی عزیزالسلطان در حضور شاه با آداب تشریفات دربار قاجار و تقید آن به حفظ ارشدیت و سلسله مراتب همخوانی نداشت؛ ولی شاه حرکات او را با آمیزهای از بیخیالی و وجد نادیده میانگاشت. شاه به خصوص از جانب انیسالدوله و زنان اندرونی مورد مذمت قرار میگرفت که چرا محبتی را که شایستهاست به فرزندانش نشان دهد، به عزیزالسلطان ابراز میکند.
شورش های پیاپی و شاهی که توان اداره کشور را نداشت
ده سال آخر سلطنت ناصرالدین شاه صحنه قدرت طلبی علیاصغرخان امینالسلطان بود. پدر امینالسلطان آقا ابراهیم خان، از عمله خلوت و آبدارباشی ناصرالدین شاه بود که به مرور مورد اعتماد شاه قرار گرفت و مشاغل مهمی از جمله خزانه داری و وزارت دربار را به دست آورد و شاه او را ملقب به امین السلطان کرد. پس از مرگ امینالسلطان اول در دومین سفر ناصرالدین شاه به خراسان، شاه پسر او علیاصغرخان را مورد توجه قرار داد و مناصب و لقب پدر را در حق او برقرار کرد. امینالسلطان اول با زبیده خانم آمینه اقدس همدست بود و پس از مرگش، زبیده خانم علیاصغرخان را مورد حمایت قرار داد و سعی کرد او را نزد شوهرش توانمند و کارا نشان دهد.
علیاصغرخان از دوایر و مناصب متعددی که به زعامت او سپرده شده بود، دستگاه پرمنفعتی به راه انداخت که هم شخص شاه و هم شرکای راغب در آن سهیم بودند.
پس از درگذشت مستوفیالممالک در ۱۳۰۳ هجری قمری، شاه وزارت داخله را به میرزا عباس خان قوامالدوله منتقل کرد و مدتی نگذشت که یحیی خان مشیرالدوله را که پس از درگذشت موتمنالملک به وزارت خارجه رسیده بود، عزل و به پیشنهاد علیاصغرخان، قوامالدوله را وزیر خارجه کرد. قوامالدوله برای اداره این شغل دانش کافی نداشت و با دخالت امینالسلطان امور را اداره میکرد. از این راه امینالسلطان قائم مقام شاه در امورداخلی و خارجی شد. ناصرالدین شاه هم که از وزرای مستقلالرای دیوانی هراس داشت، بیتمایل نبود کسی از عمله خلوت شاهی را در این مقام والا ببیند.
امینالسلطان علیرغم میل شاه، امتیاز بانک شاهنشاهی ایران را از ناصرالدین شاه گرفت و با او به سومین سفر فرنگستان رفت. در این سفر شاه قرارداد رژی را به جرالد تالبوت داد و امتیاز لاتاری را به میرزا ملکم خان ناظمالدوله، سفیر ایران در لندن، واگذار کرد. شاه مدتی پس از بازگشت از سفر فرنگستان، در ۱۳۰۸ هجری قمری، بر قرارداد رژی دستینه گذاشت و امتیاز لاتاری را به بهانه مغایرت لاتاری با دستورهای شرع اسلام لغو کرد. قرارداد رژی بهانهای به دست مردم داد تا اعتراض خود را به هرج و مرج و فساد با قیامی در مخالفت با واگذاری این امتیاز ابراز کنند. قیام تنباکو، که با فتوای میرزا حسن شیراز ی مبنی بر حرمت استعمال توتون و تنباکو همراه شد، در تهران به شورش عمومی انجامید. در اندرون کاخ گلستان نیز، انیسالدوله به پیروی از حکم شیرازی، شرب قلیان را در محوطه حرم ممنوع اعلام کرد. سرانجام شاه و صدر اعظم تسلیم شدند و شاه در ۱۶ جمادیالاول ۱۳۰۹ دستور لغو امتیازنامه را صادر کرد.
با شدت گرفتن فشارهای داخلی و خارجی دستگاه آشفته قاجار اواخر عصر ناصرالدینشاه نتوانست از تنشها جلوگیری کند. شاه هر روز بیش از پیش به دلیل مشکلاتی که دامنگیر کشورش بود مورد سرزنش قرار میگرفت و علایم خستگی و دلسردی در رفتار شاه آشکار میشد.
رسوایی عاشقانه شاه پیر
در سال ۱۳۰۷ قمری، ناصرالدین شاه زبیده خانم را که بینایی چشمانش را از دست داده بود، برای معالجه به وین فرستاد. این نخستین بار بود که یکی از همسران شاه بدون او به فرنگستان میرفت و همین موجب شد که شاه مورد انتقاداتی قرار گیرد و در بین عوام شعرهایی در نقد این تصمیم شاه رایج گردد. پس از صرف هزینههای بسیار زبیده خانم همچنان نابینا به ایران بازگشت، اما شاه همچنان جواهرات خود را به او سپرد و چنان وانمود کرد که گویی هنوز سالم و بینا و مورد علاقه اوست. زبیده خانم در ۱۷ ذی الحجه ۱۳۱۱ بر اثر سکته درگذشت و شاه در اندوه مرگ او سوگواری بسیار کرد.
مقارن ایام بیماری زبیده خانم، شاه به دختر باغبانباشی باغ اقدسیه دلبستگی یافت و او را به ازدواج موقت خود درآورد. به گفته بعضی شاه از آن رو به خانم باشی علاقهمند شده بود که چشمانش شباهت زیادی به چشمان جیران داشت. با فوت زبیده خانم، امینالسلطان که حامی خود را در حرمخانه از دست داده بود، به دنبال متحدی جدید گشت و با خانم باشی همدست شد. دلبستگی شاه به خانم باشی، اغلب با ناز و اعراض او از وصال پاسخ میگرفت و ناصرالدین شاه، که دیگر تعصبی در حفظ حریم اندرونی نشان نمیداد، از او نزد پیشخدمتان بیرونی گلایه میکرد و امینالسلطان را برای شفاعت پیش خانم باشی میفرستاد. پس از مدتی، شاه به خواهر دوازده ساله خانم باشی، ماهرخسار، ابراز علاقه کرد. برخلاف خواهر بزرگتر ماهرخسار صادقانه به شاه اظهار عشق میکرد. خانم باشی که محبت شاه را به خواهر کوچکتر خود میدید، به بدسریاش میافزود و ماهرخسار را آزار میداد و از دیدن شاه منعش میکرد. ماهرخسار آزارهای خانم باشی را برای ناصرالدین شاه بازمیگفت و از این راه شاه را بیش از پیش شیفته خود میساخت.
ترور به دست یکی از شاگردان سیدجمال
در آستانهٔ مراسم پنجاهمین سال تاجگذاری در سال ۱۲۷۵ هجری خورشیدی (۱۷ ذیالقعده۱۳۱۳ هجری قمری) به دست میرزا رضای کرمانی یکی از پیروان سید جمال الدین اسدآبادی در حرم شاه عبدالعظیم در شهر ری ترور شد. او در هنگام ترور پنجاهمین سالگرد سلطنت خویش را جشن میگرفت. وی در زیارتگاه شاه عبدالعظیم در شهر ری در نزدیکی تهران دفن است. سنگ قبر یک پارچهٔ مرمری وی که تمثال کامل وی بر آن حکاکی شده هماکنون در موزهٔ کاخ گلستان در تهران نگهداری میشود و به یکی از شاهکارهای کندهکاری دوره قاجار معروف است.
گفته میشود رولور استفاده شده برای ترور وی بسیار کهنه و فرسوده بودهاست. به همین دلیل شاید اگر وی پالتوی ضخیمتر پوشیده بود یا از فاصلهای دورتر به وی شلیک شده بود او از این سو قصد جان سالم به در میبرد.
پایان شاهی که متفاوت بود
مرور زندگی ناصرالدین شاه نشان می دهد که او شاهی متفاوت بود. برخلاف بسیاری دیگر از پادشاهان به هنر تمایل نشان می داد و خود، عکاسی و نقاشی و خوش نویسی را دنبال می کرد.
ناصرالدین شاه نقش مهمی در به جا گذاشتن معماری قاجاری به ویژه در تهران بود و در زمینه سیاست خارجی نیز گام هایی متفاوت از شاهان پیش از خود برداشت.
با این همه، شاه قاجار در یک ساختار بسته و قبیله ای قجری قرار گرفته بود که او را ناگزیر از پادشاهی به شیوه سنتی می کرد. با این حال در اواخر عمر او بود که مشروطه خواهان ابتدا با گرفتن فرمان انتشار مطبوعه، به فرهنگ سازی پرداختند و سپس بازگشتگان دارالفنون از فرنگ، سبک تازه ای از حکمرانی را پیشنهاد کردند که در نهایت به امضای فرمان مشروطه در دوره پادشاهی ولیعهد ناصدالدین شاه منتهی شد.
هرچند روی کار آمدن رضاخان در ایران را آغاز شکل گیری دولت مدرن می دانند اما از یاد نباید برد که زمینه سازی های ناصدالدین شاه در زمینه اصلاح برخی ساختارها که با الهام از معلم قدیمی اش، امیرکبیر صورت گرفت، راه را برای ورود حکمرانی در ایران به عصری تازه هموار کرد.
مصطفی انتظاری هروی
17
میرزا رضای کرمانی!روحت شاد.