درگذشت بی‌سر و صدای یک توده‌ای / بازخوانی بخشی از اعترافات «محمدمهدی پرتوی» در ۳۶ سال پیش

سیاست حزب در گسترش فعالیتش در داخل ارتش و کوشش آن برای این‌که یک سازمان مخفی و قدرتمند به وجود بیاورد بی‌شک این بوده که در درازمدت بتواند با وارد کردن ضربه خاصی قدرت را به دست بگیرد که بی‌شک هدف نهایی حزب همین بوده است.

درگذشت بی‌سر و صدای یک توده‌ای / بازخوانی بخشی از اعترافات «محمدمهدی پرتوی» در ۳۶ سال پیش

محمدمهدی پرتوی، یکی از اعضای اصلی حزب منحله توده، چهارشنبه گذشته، 4 دی 98، در سکوت خبری درگذشت. اوکه با نام مستعار «خسرو» رئیس تشکیلات مخفی حزب توده ایران (نوید) بود، در اردیبهشت سال 62 به همراه چند تن دیگر از اعضای اصلی این حزب، در عملیات «امیرالمومنین(ع)» واحد اطلاعات سپاه، دستگیر و در دادگاه به اعدام محکوم شد اما بعدها این حکم به چند سال حبس کاهش پیدا کرد.

صبح سه شنبه 15 آذر 1362 پرتوی در نخستین جلسه محاکمه سه تن از عناصر سازمان تحت مسئولیتش در حزب توده، به نام‌های ناخدا یکم افضلی، سرهنگ بیژن کبیری و سرهنگ هوشنگ عطاریان که اتهامات‌شان عبارت بود از اقدام علیه امنیت کشور، عضویت در تشکیلات مخفی، جاسوسی علیه جمهوری اسلامی ایران و توطئه براندازی نظام، درباره ماهیت سازمان مخفی حزب، زمان تشکیل و اهداف آن توضیحاتی داد. گفتنی است کیانوری (دبیرکل حزب)، شاهرخ جهانگیری، محمدمهدی پرتوی و امیر معزز از مسئولین شاخه نظامی حزب به عنوان ناظر در این جلسه حضور داشتند. عین اعترافات او که در روزنامه جمهوری اسلامی مورخ چهارشنبه 15 آذر 1362 تشکیل شد به این شرح بود:

با درود به رهبر کبیر انقلاب و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران و با سلام به مردم قهرمان و ایثارگر و با سلام به جهادگران و ایثارگران جبهه‌های نبرد حق علیه باطل

سابقه تشکیلات مخفی حزب به سال‌های قبل از پیروزی انقلاب برمی‌گردد. از سال 1352 من به اتفاق چند نفر که از زندان شاه آزاد شده بودیم در جستجوی راه مبارزه علیه رژیم شاه با خط مشی حزب از طریق رادیو پیک ایران آشنا شدیم و در جهت شعارها و روش‌هایی که حزب از طریق رادیو پیشنهاد می‌کرد ما عمل کردیم و به تدریج گروهی به وجود آمد و در سال‌های قبل از انقلاب گسترش پیدا کرد و به نام سازمان «نوید» معروف شد، که مهم‌ترین عرصه کارش انتشار نشریه مخفی به نام «نوید» بود. این فعالیت‌ها در داخل کشور بود و ارتباط محدودی در آن موقع با خارج از کشور وجود داشت با مرکز رهبری حزب و عمدتاً این ارتباط با خارج از کشور در جهت گرفتن رهنمودهای سیاسی و اسناد و نشریات حزبی بود و در داخل کشور با همیاری و کمک اعضای تشکیلات این فعالیت‌ها ادامه پیدا کرد و تا زمان پیروزی انقلاب ادامه داشت.

درگذشت بی‌سر و صدای یک توده‌ای و بازخوانی بخشی از اعترافاتش در 36 سال پیش

بعد از پیروزی انقلاب و بازگشت رهبری حزب به داخل کشور، رهبر حزب آقای کیانوری به ما (یعنی به مسئولین تشکیلات مخفی) اعلام کرد که پلنوم شانزدهم که در روزهای پس از پیروزی انقلاب در خارج از کشور تشکیل شده بود تصمیم گرفته که تشکیلات نوید همچنان مخفی باقی بماند، به خاطر این‌که هنوز انقلاب تثبیت نشده و می‌بایست تا زمان تثبیت انقلاب و از جهت جلوگیری از ضربات احتمالی به حزب، ما نیروی ذخیره مخفی داشته باشیم. البته بعد من در زندان فهمیدم که این مسئله به این صورت نبوده، یعنی این تصمیم در پلنوم شانزدهم گرفته نشده، بلکه به دستور مستقیم اربابان حزبی و شوروی بوده است و مقاصد خاصی از این مسئله دنبال می‌شد.

بعد از پیروزی انقلاب تشکیلات مخفی (نوید) تا زمان دستگیری ما ادامه پیدا کرد. اعضای تازه گرفت و هدف و کار عمده آن عبارت بود از: کسب خبر از همه جا، نفوذ در ارگان‌ها و نهادهای مختلف برای کسب خبر به طور مرحله‌ای و تدارک برای ادامه کار حزب در شرایطی که احتمالا حزب زیر ضربه قرار بگیرد، مثلا ایجاد چاپخانه مخفی و از جمله دستور رهبری حزب برای جمع‌آوری سلاح‌هایی که در سطح اعضای تشکیلات مخفی بود که در روزهای انقلاب در جنبش انقلابی مردم شرکت کرده بودند و از پادگان‌ها به دست آورده بودند و این‌ها جمع‌آوری شد و در انبار مخفی ماند تا هنگامی که ما دستگیر شدیم. موارد دیگری نظیر تدارک راه‌های خروج از مرز برای فرار احتمالی رهبران حزب در شرایط دشوار و یا مسئله ایجاد خانه‌های مطمئن برای نگهداری و مخفی کردن رهبران حزب در شرایط دشوار که مورد تعقیب واقع بشوند و از جمله مسائلی که به تشکیلات مخفی سپرده شد، مسئله ارتباط و سازمان‌دهی اعضای ارتشی حزب بود.

سابقه این جریان به اوایل سال 58 برمی‌گردد که به دنبال گشایش دفتر حزب بعضی از افراد ارتشی که تحت تاثیر تبلیغات و شعارهای حزب قرار گرفته و هوادار حزب بودند، به دفتر حزب مراجعه کرده و یا از طریق اعضای حزب که با آن‌ها آشنا بودند تقاضای عضویت در حزب را کرده بودند.

آقای کیانوری در سال 58 تعدادی از قرارهای ارتباط این افراد ارتشی را به من دادند که من هم در اختیار بعضی از مسئولین تشکیلات مخفی که زیر دستم بودند قرار دادم.

با آن‌ها ارتباط گرفته شد که آقای افضلی از جمله آن‌هاست. این ارتباطات در سال 58 محدود بود و در عین حال در داخل تشکیلات مخفی توسط مسئولین مختلف تشکیلات پراکنده بود و در این ارتباطات با ارتشی‌ها افسران، درجه‌داران و همافران و نیروهای ژاندارمری شهربانی بودند. در اوایل سال 59 به دستور آقای کیانوری قرار بر این شد که تشکیلات ارتش که به تدریج افراد ارتشی داشت زیاد می‌شد در واقع یک تشکیلات جداگانه‌ای پیدا بکند. این جهتش این بود که کار مخفی‌تر شود و در واقع ضمانت بیش‌تری برای حفظ این افراد وجود داشته باشد. به این ترتیب از آغاز سال 59 بعضی از کادرهای باسابقه تشکیلات مخفی که قبل از انقلاب فعالیت می‌کردند، از تشکیلات مخفی جدا شدند و در یک یا دو شاخه مجزا افراد ارتشی زیر نظر آن‌ها قرار گرفتند و این ترکیب یعنی ترکیب دو شاخه مجزای ارتش که با مسئولیت عده‌ای از کادرهای غیرارتشی تشکیلات مخفی تا زمان دستگیری ما به همین صورت ادامه پیدا کرد.

در عین حال که یکی از وظایف اساسی و جاری این بخش ارتشی عبارت از گسترش آن بود و این گسترش نیز به دو طریق انجام می‌شد: یکی به طریق سابق یعنی انتقال افرادی که مراجعه می‌کردند به دفتر حزب تا زمانی که باز بود یا از طریق آشنایان‌شان در تشکیلات علنی حزب به حزب مراجعه می‌کردند و بعدا ارتباط آن‌ها به این شاخه‌های ارتش مخفی داده می‌شد و یا از طریق اعضای ارتشی موجود که کوشش می‌کردند افرادی را که زمینه‌های مناسبی دارند آن‌ها را جذب کنند و به تشکیلات وارد کنند.

البته برای حفظ تشکیلات و اعضای آن رهنمودهای امنیتی خاصی داده می‌شد. ارتباطات همه انفرادی بود هر عضو ارتشی زیر نظر یکی از مسئولین غیرارتشی کادرهای حزبی بود و رهنمودهایی داده می‌شد و برای این‌که آن‌ها باید چطور عقایدشان را بپوشانند و حتی منافقانه تظاهر به اسلام بکنند و به این ترتیب بتوانند در محل شغلی خودشان موقعیت‌شان را تثبیت کنند و حتی موقعیت‌های تازه‌ای به دست بیاورند. پس اهداف مرحله‌ای این تشکیلات این بود که در واقع یک کار اطلاعاتی منظم انجام بدهد. اطلاعات از درون ارتش همان محل‌های شغلی یا از طریق تماس با افراد ارتشی و یا مقامات سیاسی کشور که بعضی از افراد نظامی امکان تماس با آن‌ها را داشتند اطلاعاتی جمع‌آوری می‌شد. این اخبار توسط من به آقای کیانوری داده می‌شد. غیر از این البته یک سری اطلاعات نظامی خاصی هم بود که مستقیما شوروی‌ها از حزب خواسته بودند و آقای کیانوری دستور داده بود که من تهیه کنم که آن‌ها هم در چندین مرحله تهیه شد و به شوروی داده شد.

غیر از این مسئله، من روی اهداف درازمدت تشکیلات مخفی صحبت می‌کنم. البته من ضمن تأیید سخنان مبسوط و ارزشمند آقای دادستان که به نظر من درست تمام مسئله را هم از نظر تاریخچه قضیه و هم از نظر اهداف درازمدت این مرحله تشکیلات مخفی ارتشی حزب بیان شد. عرض می‌کنم که از آن‌جایی که به طور کلی مارکسیسم در آن‌چه که به عنوان قانونمندی‌های عینی تکامل جامعه انسانی که باید در واقع تمام جوامع بشری به آن بروند و به سوسیالیزم برسند شکست خورده، یعنی در عمل تجربه نشان داده که آن قانونمندی‌ها تخیلاتی بیش نیستند که حالا یا به خاطر اشتباهات واضح اولیه آن و بعد به خصوص به خاطر مقاصد سیاسی خاصی از طرف جنبش کمونیستی جهانی دنبال شد بر روی آن تاکید شده، ولی به هر صورت از آن‌جایی که این قانونمندی‌ها عینی نبوده، بلکه تخیلی بوده و اصلاً قانونمندی نبوده بنابراین خود به خود برای رسیدن به آن مقاصد زور جانشین به اصطلاح قانونمندی‌ها می‌شد و خوب یکی از مهم‌ترین هرم‌ها در کاربرد زور هم نیروهای مسلح است و بنابراین می‌بینیم که اصولا در متون مارکسیستی چند دهه اخیر به خصوص در تئوری‌پردازی‌های حزب کمونیست شوروی که در واقع در مرکز جنبش جهانی کمونیستی است مسئله توجه به ارتش در کشورهای جهان سوم و کار در درون ارتش و این‌که ارتش می‌تواند در لحظه‌ای به اصطلاح نقش سرنوشت‌سازی را در آینده این کشورها (البته برای مقاصد کمونیست‌ها) بازی بکند تأکید شده است.

بنابراین عمل حزب در واقع در دنباله همین سیستم فکری در دنباله‌روی از تئوری‌پردازی‌های شوروی است و در نتیجه روشن است که سیاست حزب در گسترش فعالیتش در داخل ارتش و کوشش آن برای این‌که یک سازمان مخفی و قدرتمند به وجود بیاورد بی‌شک این بوده که در درازمدت در لحظه مناسبی که البته چه زمانی لااقل برای من مشخص نبود، بتواند با وارد کردن ضربه خاصی قدرت را به دست بگیرد که بی‌شک هدف نهایی حزب همین بوده است و وضعی می‌شود گفت نظیر افغانستان که الان جلوی چشم ماست می‌توانست به وجود آید که منجر به یک فاجعه بزرگ برای کشور می‌شد و اگر چنین چیزی می‌توانست به وقوع بپیوندد که البته من معتقد هستم که چنین احتمال و امکانی وجود نداشته، به خاطر این‌که با در واقع وسعت و عمق انقلاب که در بین مردم ما وجود دارد و آن در واقع ایمان و پایگاه ایدئولوژیکی که انقلاب ایران دارد به نظر من اولا در ارتش وجود نداشته و علی‌رغم کوشش‌های حزب، نیرویی که توانسته است جمع کند نیروی ناچیزی است که قادر نبود عملی در جهت براندازی انجام دهد و در ثانی این‌که اگر هم می‌خواست به چنین کاری دست بزند بی‌شک نمی‌توانست موفق شود.

با توجه به این‌که اکثریت قریب به اتفاق نیروهای ارتشی در رده‌های مختلف به ویژه بدنه ارتش هوادار انقلاب و اسلام است و از طرف دیگر سایر نیروهای مسلح انقلابی ایران، سپاه پاسداران، بسیج و به طور کلی تمام مردم که در صحنه انقلاب هستند اجازه یک چنین چیزی را نمی‌دادند. بنابراین این را فقط به صورت یک احتمال و فرض حزب برای خودش در نظر می‌گرفته، خوب با توجه به این‌که فرضیات مارکسیسم همه‌اش ورشکست شده است این هم یکی از آن‌هاست، به هر صورت قصد این بوده است که وضعی شبیه به افغانستان به وجود آید و با یک ضربت احتمالی در یک شرایط خاصی مثلا بحرانی که در کشور باشد بشود این ضربت را وارد کرد و بعد با کمک نیروهای خارجی و شوروی در واقع بشود وضع جدیدی را در ایران تثبیت کرد که این تثبیت البته حتما اگر هم می‌توانست فرضا انجام بشود به قیمت ریخته شدن خون میلیون‌ها نفر مردم ایثارگر ما بود که حتما در مقابل یک چنین تهاجمی سرسختانه مقاومت می‌کردند.

منبع: انتخاب

24

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها