«سیمرغ» در سرزمین عجایب
باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا» جشنواره فیلم فجر قطعاً یکی از معتبرترین رویدادهای بین المللی کشور است. رویدادی که از همان روزهای اول انقلاب نیاز به وجود ان حس شد. 35 دوره از آن زمان میگذرد و سطح کیفی آثار جشنواره گام به گام با جهان پیشرفته است. این درحالی است که سطح پوسترهای ادوار مختلف این جشنواره هرگز به حداقل کیفیت نرسیده است. بنابراین پوسترهای این جشنواره در سطحی نیست که به زبان جدی نقد شود. در ادامه داستان «سرگذشت سیمرغ در سرزمین عجایب پوسترها» را میخوانید.
در روزگاران پس از «فیلمفارسیها»، درست در زمانی که «قیصر»ها خانه نشینشده بودند و «مجید سوزوکی»ها دوشادوش قهرمانان واقعی (غیر فیلمی) به جنگ اهریمن میرفتند ؛ سینماگران به فکر بازتاب این حماسه پایدار، دست به راهاندازی فستیوالی تمامنما از فجر انقلاب اسلامی افتادند.
قالب، فستیوالی شد از جنس بینالمللی با رنگ انقلابیگری. فجر وحدت ملی را طلب میکرد و در سالهای اول حتی جایزه نداشت.
اما بشنوید از سیمرغ قصه که از همجواری با زال جهاندیده بهره برده بود و سرد و گرم روزگار چشیده بود. او که جای خود را در حماسهسازی دفاع مقدس خالی میدید از کتابهای کهن بیرون آمد تا به یاری بشتابد. از بخت بد سیمرغ، پیچ و خم تاریخ به سمت نامعلومی رفت و سیمرغ را با خود به سرزمین فیلمهای فجر برد.
سیمرغ که با تاخیر به جشنواره رسیده بود؛ در این اندیشه بود که چگونه به فجر انقلاب کمک کند. او با تلاش فراوان سمت «نشان جشنواره» را بدست آورد؛ بی آن که بداند به سرزمین عجایب پوستر پاگذاشته است.
سیمرغ از دوره هشتم پا به کوچهپوسترها گذاشت و تا کنون 28 پلاک را در زده است.
پنج دوره اول جشنواره فیلم که با حال و هوای جنگ گذشته بود؛ پوسترهایی مفهومگرا، و اغلب با نمادهایی قابل فهم بودند. تصویری از مردم انقلابی ، نماد شهادت، سرو به نشان ایستادگی و پرچم ایران در فرمهایی کنار فیلمهای 35 میلیمتری اهم تشکیل دهنده این پوسترها بودند که به دلیل شرایط ویژه کشور فقط به نمایش آنان میپردازیم.
آنچه بر پوسترهای دوره هشتم تا سیپنجم گذشت؛ از زبان سیمرغ شنیدنی است.
سیمرغ:«بخاطر خاص بودن چهرهام، سال اول را روی نویسه نشستم. مردم مرا نمیشناختند و از یکدیگر اسم مرا میپرسیدند. پوستر آن سال را دقیق به یاد ندارم چون چیزی برای ماندگاری در ذهن نداشت. یک طرح اسلیمی، چند تکه فیلم با رنگهای عجیب و البته من که برای کسی شناخته شده نبودم.»
دوره نهم سیمرغ را رنگ کردند و جای فیلمهای 35 میلیمتری گذاشتند. سیمرغ رنگی فکر میکرد؛ اینگونه کمی شبیه به محتوا شده است. مردم که سیمرغ رنگی را میدیدند؛ کم کم مجذوبش میشدند و کمکم سیمرغ هم فراموش کرد که هدفش کمک به نمایش «فجر انقلاب»است. سیمرغ روز به روز مغرورتر میشد خود را تافتهای جدا بافته از مردم مییافت. تا جایی که دوره بعد قبول نکرد که شکل و شمایلش پوستر تغییر کلی کند.به گفته خودش«تجربه دوره نهم باعث شد فیلم را از بدنم جدا کنم تا بهتر دیده شوم؛ فقط با اصرار قبول کردم که کمی آینه اطرافم بگذارند تا به زیباتر به نظر برسم»
از آنجا که هر دوره برای تولید پوستر جشنواره ایدههای کمتری مطرح میشد. بعضی وقتها حداکثر آرا یک رای محسوب میشد. ان زمان بود که در دوره یازدهم سطحیترین به لحاظ فرم طراحی شد.
در این دوره آدمها در پوستر ایستادند و 10 روز فیلمها را رو به آسمان گرفتند تا شاید رحمت بر فیلمها نازل شود اما این ایده هم جواب نداد.
در دوره دوازدهم برای اولین بار سیمرغ «یک بار و نیم» در تصویر تکرار شد. البته خود سیمرغ تا به امروز نپذیرفته که مرغک روی ساعت نشسته، همزاد او بوده است. مرغک بینوا از زشتی به سان جوجه خروس بیپر میماند و به سان جسه شبیه شتر مرغ بود. البته ما قصد داشتیم با او مصاحبه کنیم اما هنوز او را نیافتهایم و تا این لحظه اطلاع دقیقی از نامبرده در دست نیست. شاید کوک ساعت زنگی پوستر تمام شده و مرغک همانجا خوابیده است؛ آخر میدانید ساعت یک عقربه کم داشت. عقربه دیگر نیز سومین وادی (وادی بی کاری) را نمایش میداد.
کلاکت که از ایستادن در وادی ششم خسته شده بود؛ بادهای طوفانی تولید میکرد تا شاید سیمرغ از خواب بیدار شود.
امیدواریم یا زنگ ساعت بزند؛ یا فوتهای کلاکت به نتیجه برسد؛ که اگر مرغک بیدار شود کار مصاحبه ما هم لنگ میماند و نمیتوانیم بفهمیم پایان این داستان چگونه میشود. البته شاید باید صبر کنیم تا جشنواره سیپنجم تمام شود تا کلاکت بتواند از پوستر خارج شده به کمک ما بیاید.
منبع: تسنیم
10