دختر 9 ساله ام برای بازی با بچه همسایه به خانه آنها رفت ولی از نقشه مرد همسایه خبر نداشت
صدایش میلرزید و گریه امان حرفزدن به او نمیداد. نگران شده بودم از او خواستم خونسردیاش را حفظ کند.
وقتی از پشت گوشی تلفن برایم تعریف کرد چه مشکلی برای دختر کوچولویم به وجود آمده، دنیا روی سرم خراب شد. نفهمیدم چطوری خودم را به خانه رساندم. فشار خونم بالا زده بود و چشمانم میخواست از حدقه بیرون بزند. همسرم گفت امروز دخترمان برای بازی با بچه همسایه به خانه آنها رفت. چند دقیقه بعد صدای جیغ و فریادش را شنیده و از خانه بیرون زده است. او بچهام را سراسیمه دیده که از خانه همسایه فرار کرده است. ما نمیدانستیم مرد همسایه تنها بوده و چه نقشه کثیفی برای دخترم در سر میپرورانده است. دخترم که فکر میکرد مرد همسایه قصد داشته خفهاش کند و به همین خاطر با جیغ و فریاد خودش را از چنگ او نجات داده است. میخواستم به سراغ این مرد شیطانصفت بروم اما خشم خودم را کنترل کردم و به کلانتری آمدم. من خیلی ناراحت هستم و سر همین مسئله با همسرم مشکل جدی پیدا کردهام. همیشه میگفتم چه زمانی که خانه هستیم یا وقتی جایی میرویم مراقب بچه باش. ملیحه حرفهایم را به تمسخر میگرفت و معتقد بود بچه باید گلیم خودش را از آب بیرون بکشد و مستقل و آزاد بار بیاید. به خاطر رفتن بچه به خانه همسایه هم چند بار دعوایمان شد اما فایدهای نداشت تا اینکه امروز خطر بزرگی از بیخ گوش دختر ۹سالهام رد شد. اگر بلایی سر او میآمد چه خاکی بر سرم میریختم؟ آدم باید کلاه خودش را محکم نگه دارد و بهویژه در رفتوآمد با افراد غریبه مراقب حد و مرزها باشد تا دچار مشکل نشود.
منبع: رکنا
11