داستان شهید چمران و لات مشهدی/ داستانی واقعی از کتاب خاطرات شهید مصطفی چمران

رضا سگه!… یه لات بود تو مشهد. هم سگ خرید و فروش می کرد و هم دعواهاش از نوع سگی بود. یه روز داشت می رفت سمت کوه سنگی برای دعوا و غذا خوردن، دید یه ماشین داره تعقیبش می کنه. آرم ماشین، ستاد جنگ های نا منظم. راننده، شهید چمران....

داستان شهید چمران و لات مشهدی/ داستانی واقعی از کتاب خاطرات شهید مصطفی چمران

شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت: فکر کردی خیلی مردی؟!

داستان شهید چمران و لات مشهدی

رضا: بروبچه ها اینجور میگن!

چمران: اگه مردی بیا بریم جبهه.

به غیرتش بر خورد. راضی شد. بردش جبهه.

شهید چمران تو اتاق نشسته بود. یه دفعه دید که صدای دعوا میاد! با دست بند، رضا رو آوردن تو اتاق. رضا رو انداختنش رو زمین و گفتن: این کیه آوردید جبهه؟!

رضا شروع کرد به فحش دادن. چه فحشای رکیکی!

اما چمران مشغول نوشتن بود. دید که شهید چمران توجه نمی کنه!

رضا یه دفعه داد زد: اوهوی کچل با توام!!!

شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد: بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟

قضیه این بود. آقا رضا داشت می رفت بیرون. بره سیگار بگیره و برگرده. با دژبان دعواش شده بود.

شهید چمران: آقا رضا چی می کشی؟!! برید براش بخرید و بیارید!

حالا شهید چمران و آقا رضا تنها تو سنگر شدن. رضا: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کشیده ای، چیزی!!

شهید چمران: چرا؟!

داستان شهید چمران و لات مشهدی 1

رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده. تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه.

شهید چمران: اشتباه فکر می کنی! یکی اون بالاست، هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده. هی آبرو بهم میده. تو هم یکیو داشتی که هی بهش بدی می کردی، بهت خوبی می کرده! منم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده، بگم بله عزیزم. یکم مثل اون شم!

آقا رضا جا خورد. تلنگر خورد به شحصیت معنویش. رفت تو سنگر نشست. آدمی که مغرور بود و زیر باز کسی نمی رفت زار زار گریه می کرد. عجب! یکی بوده هرچی بدی کردم بهم خوبی کرده؟

اذان شد. آقا رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت. سر نماز، موقع قنوت صدای گریه اش بلند بود. وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد. آقا رضا رو، خدا واسه خودش جدا کرد. فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش. توبه واقعی و یه نماز واقعی.

منبع: گفتنی
شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

نظرات شما - 17
  • ناشناس

    خرت کرده بری جبهه

    نظرات شما -
    • ناشناس

      جنگ باعث شد خیلی ها ره صد ساله رو یک شبه برن همانطور که جنگ ۱۲ روزه باعث شد انقلابی و ضد انقلابی و مشکل دار و بی مشکل رو همه بیاره تو صف اتحاد. همینطور باعث شناخته شدن منافق و وطن فروش از وطن پرستها شد. هر چند تو و امثال تو باید ناموستون بیا فته زیر دست دشمن تا قدر امنیت رو بفهمین که با حضور امثال چمرانها و فهمیده ها و رضاسگه ها باعث شدن تا امثال تو گردن کلفتی کنین دهنتان به هر اراجیفی باز بشه و فقط دنبال مسخره کردن باشید.

    • ناشناس

      برادران عراقی!!!!

  • ناشناس

    خخخخخخخخخخخخخهههه.مثل داستان حسین فهمیده.

  • ممد

    احتمالا تو وصیت نامه اش هم گفته من برای حفظ حجاب رفتم .
    پس خواهرم حجابت را

  • ناشناس

    راوی که میگه دو تایی تو اتاق تنها بودن کی برا راوی تعربف کرده
    داستانهای مهد کودکی😍😍😍

    نظرات شما -
    • علی

      استاد جان چمران خودش تعریف کرده دیگه.

    • محمد

      احمق جان
      شهید چمران قبل اینکه خودش شهید بشه اینو گفته

    • ناشناس

      خوشبحالت نمیفهمی راحت زندگی میکنی . راوی خود دکتر بود نویسنده کتابهاش الان متوجه ای یا بیشتر توضیح بدم

  • AMIRALI

    امان از غیرت مردم که برباد رفته....

  • ناشناس

    مرد واقعی بود

  • علی

    بله اون نون زمان شاه خرده بود نه باباش نزول خور بوده نه سود بانکی ۳۱ درصد وام گرفت . فقط و فقط تو جامعه کسی بهش بها نداده بود که میخوره تو تور شهید چمران لقمه حلال خورده بوده فقط نیاز به یک تلنگر بوده که خدا چمران را سر راهش قرار میده . همین روح هر دو عزیز سفر کرده شاد در این شب تاسوعای حسینی

  • علیرضا

    خداوند متعال ارواح همه شهدا و این دو شهید را شاد فرماید.

  • ناشناس

    دل میخواد

  • ناشناس

    خالی بندی.؟‌

  • عباس

    نه دوست عزیز داستان نیست واقعیت داره

  • ناشناس

    صدای صوت خمپاره بیاد ... بخوره وسط جمع نمازگزارا و یک نفر کشته بشه !! خمپاره است ها