نتایج جستجو :

  • فریب خوردم، باورم نمی شد این گونه مرا سرکیسه کند! روزی که به عنوان منشی مطب استخدامش کردم، هیچ گاه به ذهنم نمی رسید که او با ترفند خاصی به…

  • پدرم مردی خشن بود که بیشتر اوقات خودش را پای بساط مواد مخدر می گذراند و مادرم نیز گویی محکوم بود تا در آشپزخانه منزل حبس شود. در این میان…

  • وقتی آن پسر مرا با خودش به افغانستان برد و در آن جا با هم ازدواج کردیم، تازه فهمیدم که شوهرم مردی خلافکار است و روحیه خشنی دارد تا جایی که…

  • وقتی از ازدواج پنهانی شوهرم آگاه شدم دیگر نتوانستم به این زندگی حقارت آمیز ادامه بدهم این بود که از او طلاق گرفتم و در حالی که در رویای…

  • هنگامی که مقابل دبیرستان دخترانه،عاشق حمیرا شدم، او 4 ماه از من بزرگ تر بود ولی این موضوع هیچ اهمیتی نداشت چرا که تقریبا هم سن و سال بودیم…

  • با آن که بارها در رسانه ها ماجرای کلاهبرداری با رسیدهای جعلی را دیده بودم اما نمی دانم چرا هنگام معامله با یک جوان ناشناس توجهی به این…

  • کودک خردسالی بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند و من هم ترک تحصیل کردم اما همواره در آرزوهایم به یک زندگی رویایی می اندیشیدم تا این که…

  • پسرم که دچار بیماری های روانی است بعد از آن که با ترغیب یکی از دوستانش به طلاهای من دستبرد زد، به شدت دچار ناراحتی های روحی شد تا جایی که…

  • وقتی مادرم به هوش آمد و آن پسر را در خانه دید، به شدت عصبانی شد. او مرا کتک زد و جوانی را که به او علاقه مند بودم نیز از خانه بیرون انداخت…

  • بعد از آن که از همسرم طلاق گرفتم آن قدر در مسیر خلافکاری و رفیق بازی حرکت کردم تا این که در مرداب الکل و اعتیاد افتادم و ...