جای خالی متفکر جنجالی، منتقد گزنده زبان و پژوهشگر دقیق

طباطبایی، فیلسوف ایرانشهر / سید جواد چه می گفت؟

هر کس از ظن خود یار سید جواد طباطبایی فقید شده و می شود. آثار علمی او به شدت بکر است و می تواند باعث شکوفایی فکر و اندیشه سیاسی و فلسفی مخاطب شود، حتی اگر گاهی تند بوده و یا حتی خطا داشته باشد.

طباطبایی، فیلسوف ایرانشهر / سید جواد چه می گفت؟

به گزارش خبر فوری، درگذشت سید جواد طباطبایی باعث تاثر بسیاری از فیلسوفان، محققان و نظریه پردازان شد. اگرچه آراء و نظرات سید جواد به مذاق بسیاری خوش نمی آمد اما کمتر کسی بود که به دقت نظر و نگاه آکادمیک او به مسائل فلسفی و سیاسی اعتراف نکند.

البته نمی توان انکار کرد که طباطبایی از آن دسته فیلسوفانی بود که در نوشته های آکادمیک و پژوهش محورانه اش بیشتر از نطق ها و مقالات ژورنالیستی اش تبلور می کرد. او در سال‌های پایانی عمرش بیشتر به کارهای ژورنالیستی می پرداخت و سعی داشت آراء خود را بسط دهد.

خروج طباطبایی از جلد یک پژوهشگر و فیلسوف به لباس یک روشنفکر ضربه سختی به او و اعتبارش زد.

طباطبایی در نقد دیگران به شدت تلخ بود. طعنه های گزنده او به متفکرانی چون ملکیان یا حتی هنرمندانی چون بهرام بیضایی گاه به توهین نزدیک می شد.

همچنین، طباطبایی از طریق ترویج افکارش، پرورش شاگردان، احداث مجلات روشنفکری و نطق و سخنرانی نوعی جریان مرید و مرادی راه انداخت که این امر هم به دور از شان و جایگاه فلسفی او بود.

وجود شاگردان و مریدانی که حتی چهره ظاهری خود را شبیه استاد خود کرده و او را در حد یک قدیس بپرستند در حوزه آکادمیک پذیرفتنی نیست و از اعتبار پژوهشگر و محقق می کاهد.

با وجود این، نمی توان در قدرت نوشته های علمی و پژوهشی سید جواد طباطبایی شک کرد. او از معدود پژوهشگرانی بود که در رسائل علمی اش محققانه می نوشت، از لفاظی و انشاء نویسی به دور بود و به خصوص همواره تلاش می کرد بر اساس یک روش علمی و چارچوب دار بنویسد و به این روش و چارچوب هم پایبند باشد.

اما جوهره کلام طباطبایی چه بود و سعی داشت چه چیزی بگوید؟ این مساله ای است که بیش از هر چیز از خلال کتاب های علمی و پژوهشی او قابل استنتاج است.

سید جواد طباطبایی، فیلسوف ایرانشهر

سید جواد طباطبایی یک فیلسوف سیاسی است که بیش از هر چیز از ایدئالیسم آلمانی و به خصوص هگل تاثیر گرفته است.

با این حال، موضوع پژوهش او ایران است. او نیز مانند بسیاری از روشنفکران و محققان ایرانی دو سدهٔ اخیر به دنبال پاسخ به این پرسش است که "چرا ایران بزرگ دچار انحطاط شد؟"

او بر خلاف بسیاری از روشنفکران ایرانی، سیاست را عامل اصلی انحطاط می داند نه اقتصاد یا فرهنگ. مقصود او از سیاست فراموشی زیست و دغدغه سیاسی از فکر فیلسوفان و متفکران و دوری حکام از ساختار سیاسی خاص ایران است.

طباطبایی در کتاب "تاریخ اندیشه سیاسی در ایران" تاکید دارد ایران در قرن ۳ و ۴ هجری که دوران شکوه فرهنگی خود را می گذراند، از فیلسوفانی برخوردار بود که مانند ارسطو و افلاطون در دل مسائل سیاسی تفلسف می کردند.

آنها به دنبال اداره شهر بودند و سعی داشتند احکام مطلق و انتزاعی فلسفی را در دل اهداف سیاسی خود به کار گیرند. فارابی و ابوالبرکات بغدادی و... از جمله این متفکران بودند.

با ورود به قرن ۵ و غلبه نظریه خلافت و حکام ترکِ مطیعِ خلیفه بر ایران، این رویکرد رو به فراموشی گذاشت. فیلسوفان حکمت نظری و عملی را از هم جدا کردند و فلسفه از زمین یعنی سیاست و مدینه جدا شد.

با انحطاط بیشتر ایران، نظریات سیاسی متفکران در ایران هم به انحطاط کشیده شدند، تا جایی که در نظر فیلسوفی چون ملاصدرا فلسفه هیچ ارتباط ذاتی با مسائل روزمره سیاسی و اجتماعی ندارد.

سید جواد طباطبایی ‌معتقد است گنج فراموش شده ایران پیشرفته "تامل سیاسی" است. او می گوید سیاست صرفا چوبی بالای سر رعایا نیست که آنها را به زور اداره کند. او سیاست را هابزی نمی بیند و معتقد است سیاست قواعد مربوط به روابط اجتماعی است و از دل یک جامعه بیرون می آید. به همین دلیل، بدون سیاست جامعه ای نیز وجود ندارد. در نتیجه، انحطاط جامعه ایران محصول انحطاط سیاسی اش است.

طباطبایی معتقد است هم حاکمان و متفکران و هم مردم عادی ساختار سیاسی ایران را فراموش کردند و به همین علت نتوانستند نسخه درستی برای پیشرفت و توسعه ایران بپیچند. او کلید واژه ای دارد به نام "ایرانشهر" که به خوبی می تواند این مساله را توضیح دهد. از نظر طباطبایی، ایران تا پیش از حمله اعراب از یک ساختار دقیق سیاسی برخوردار بود که بعد از این حمله از هم پاشید و آرام آرام فراموش شد. در راس هرم سیاسی ایران باستان، شاهنشاه قرار داشت که غیر از سلطان، والی، امیر، Rex یا امپراتور است. شاهنشاه شاه شاهان است. هر ولایت یا شهر برای خود یک شاه یا حاکم دارد که آن را اداره می کند. فوق این شاهان یک شاه شاهان قرار دارد که به نوعی ناظر این پادشاهان است و به کثرت آنها وحدت می دهد.

در کنار این شاه شاهان دو طبقه اشراف و وزرا قرار دارند که حلقه اتصال شهرها و ایالات کثیر بوده و سعی می کنند به آنها وحدت بیشتری دهند. در واقع، از نظر طباطبایی، ساختار سیاسی ایران باستان نوعی وحدت در کثرت بود. هر ایالتی مستقل از ایالت دیگر بود اما در عین حال، خود را جزء ایران می دانست.

شاید این ایده بسیاری را به یاد ایده فدرالیسم بیندازد اما سید جواد به شدت مخالف این برداشت است. از نظر او فدرالیسم ساختاری مدرن است که هیچ ارتباطی به ایران و ایرانشهر ندارد. در فدرالیسم چند ایالت یا جامعه مستقل به صورت قراردادی با هم متحد می شوند و یک کل را می سازند اما ایرانشهر چنین نیست.

ایالات و استان های ایران به صورت قراردادی با هم متحد نشده اند. آنها از ابتدا در کلی به نام ایران قرار داشتند و از همان ابتدا نیز مستقل از هم و حکومت مرکزی بوده اند. به همین دلیل، طباطبایی اصرار دارد که از واژه ایرانشهر استفاده کند. او حتی عبارت "کشور" یا "ملت" را به ایرانی ها اطلاق نمی کند و معتقد است واژه ملت (nation) واژه ای غربی و اروپایی است و به جوامعی اطلاق می شود که در دوره رنسانس در مقابل کلیسای کاتولیک ایستادند و سعی کردند استقلال سیاسی خود را به دست آورند. این در حالی است که ایران نه در اروپا واقع است و نه جدالی با کلیسا داشته. ایران یک کشور یا ملت جدید مانند برخی ملل خاورمیانه و آفریقایی هم نیست. ایران ساختار سیاسی واحدی داشته که این ساختار مخصوص آن بود و بعد از سقوط ساسانیان از بین رفت‌ و به صورت یک ساختار فرهنگی درآمد.

همانطور که بیان شد، سیاست ساختار روابط اجتماعی است. به همین دلیل، روی دیگر فرهنگ است.

طباطبایی معتقد است بعد از نابودی ساختار سیاسی ایران، ایرانشهر فرهنگی همچنان باقی ماند و حدود هزار سال تکه های مختلف ایران بزرگ را در کنار هم قرار داد.

سید جواد معتقد است ایرانشهر از نزدیکی بلخ (همان جایی که آرش تیر خود را انداخت و مرز ایران را مشخص کرد) تا نزدیکی آسیای صغیر کشیده می شود و اولا یک کل فرهنگی است که در برخی مواقع وحدت حکومتی هم دارد و سراسر یا بخش عظیمی از آن زیر پرچم حکومت واحد قرار می گیرد.

بعد از حمله اعراب، ایرانشهر به صورت فرهنگی به حیات خود ادامه داد. فعالیت ادبی فردوسی و سعدی و حافظ و سایر شعراء و فعالیت فکری فارابی و ابن سینا و ... همگی عوامل موثری در حفظ ایرانشهر بودند.

در واقع، فرهنگ بالنده قرون طلایی امپراتوری اسلامی (به خصوص در شرق این امپراتوری) حاصل شکفتن ایرانشهر فرهنگی و ظهور بزرگانی در بلخ، بخارا، طوس، شیراز، اصفهان، بصره، بغداد، تبریز، قونیه و ... بوده است.

بعد از ظهور صفویه، شاه اسماعیل تلاش کرد مجددا ایرانشهر واحد را تحت سیطره یک حکومت واحد قرار دهد‌. اما او در‌ک درستی از ساختار سیاسی ایرانشهر نداشت و به همین دلیل، گمان کرد حلقه گمشده ایران بزرگ "شاه" است.

او خلافت را از ساختار سیاسی ایران حذف کرد و به جایش شاه را نشاند اما در ساختار سیاسی صفوی، "شاهنشاه" وجود نداشت و شاه تبدیل به سلطان شد. همچنین در این ساختار، نه جایی برای شاهزادگان وجود داشت و نه اشراف و نه طبقات اجتماعی مختلف.

در این ساختار حتی وزرا هم کم اهمیت بودند. شاه تبدیل به حاکم مطلق شد. به همین دلیل، تا زمانی که روی پا بود ایران استوار بود اما به محض ضعیف شدن از هم می پاشید. شاه همچنین، نگران شورش شاهزادگان بود. به همین دلیل، یا آنها را می کشت و یا با فرستادن به حرم سرا از ساختار سیاسی کشور دور می کرد تا مانع از اتحاد آنها با قزلباشان و شورششان بشود.

به این ترتیب، شاهان صفوی آرام آرام ضعیف شده و از عرصه اجتماعی دور گشتند. این مرض تا آنجا ادامه یافت که شاه سلطان حسین، آخرین پادشاه صفوی حتی اسب سواری بلد نبود و بعد از عمری سلطنت هم مجبور شد، خودش تاج سلطنت را بر سر محمود افغان بگذارد. در واقع، آنچه باعث نابودی صفویه شد، ساختار ناقص سیاسی آنها بود.

گذر ایام و انحطاط فکری و فرهنگی باعث تضعیف ایرانشهر شد و حاکمان صفویه نیز نتوانستند آن را درک کرده و احیاء کنند. این غفلت در دوران افشاریه و زندیه نیز ادامه یافت و بیش از پیش بر پیکر نحیف ایران آسیب وارد کرد.

هر کسی از ظن خود یار سید جواد می شود

اندیشه سید جواد طباطبایی بدیع اما چند وجهی است. گاهی استفاده پیاپی او از برخی واژگان هگلی مانند "روح" متن و کلام او را دو پهلو می کند. این عبارات دو پهلو به خصوص در نوشته های متاخر او بیشتر است.

این روند باعث شده طباطبایی طرفداران و مخالفان متنوعی داشته باشد. گروهی از سلطنت طلبان طرفدار او و گروهی مخالف او بوده و هستند. این در حالی است که او بارها گفته سلطنت عنصر ذاتی ایرانشهر نیست و روح فرهنگی حاکم بر ایران بزرگ امری دیگر است. همچنین، گروهی او را مخالف مذهب، اسلام یا شیعه دانسته و گروهی معتقدند او مذهب را یک عنصر مهم در نظریه ایرانشهر می داند.

به هر حال، به نظر می رسد  هر کس از ظن خود یار فیلسوف فقید شده و می شود. آثار علمی سید جواد طباطبایی به شدت بکر است و می تواند باعث شکوفایی فکر و اندیشه سیاسی و فلسفی مخاطب شود، حتی اگر گاهی تند بوده و یا حتی خطا داشته باشد.

منبع: خبر فوری
شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

نظرات شما - 4
  • کریمی
    10

    اگر به مدت هزار سال این تفکر ایرانشهر در بین مردم بوده چرا دنبال اسلام رفتن پس اسلام چیزی بیشتری داشته اسلام دارای بهترین فیلسوفان بوده در زمان خودمان هم مثل علامه جعفری،علامه طباطبایی و ...اینقدر این آقا را گنده نکنید بیشتر تفکرش غربی تا ایرانی

  • سیاوش سلطان
    1

    خبر فوری زودتر این تحلیل رو می رفتی ، تا هویدا شود دُم خروس 👍
    خاک نه طلا بریز روی 👍
    سید ضیاء کجایی ؟ گندم ری جه شد ؟ جو هم به تو نرسید🤫😅

  • رضا
    6

    سپاس از شما که لااقل از بزرگان می‌نویسید

  • بی نام
    1

    این آقا نه فیلسوف بودن نه اندیشمند بی خودی هم ایشون رو فیلسوف و روشنفکر و .... القا نکنید.شخصی معتقد ضد شیعه و ضد تعدد اقوام و در خدمت مطامع قومی خاص همین.

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها