ترفند زنانه برای تیغ زدن رانندگان تاکسی
زن ۱۹ساله با بیان اینکه هیچ علاقه ای به شوهرم ندارم، می گوید: او مرا رها کرده و من هم مجبور شدم برای تامین نیازهایم از رانندگان کلاهبرداری کنم.
زن ۱۹ساله که از عواطف و دلسوزی های رانندگان برای دستبرد به حساب بانکی آن ها استفاده می کرد، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی گفت: ۱۵ سال بیشتر نداشتم که با اصرار خانواده ام ازدواج کردم اما هیچ علاقه ای به شادمهر نداشتم و از همان روزهای آغازین زندگی مشترک روابط سردی بین ما حکمفرما بود.
طولی نکشید که باردار شدم، در حالی که اختلافات ما روز به روز شدت می گرفت، وقتی فهمیدم او به مواد مخدر اعتیاد دارد، دیگر هیچ علاقه ای به او در دلم وجود نداشت.
با این حال سکوت می کردم چرا که اطرافیانم معتقد بودند با به دنیا آمدن فرزندم زندگی من نیز تغییر خواهد کرد اما زمانی که همسرم متوجه شد فرزندم دختر است، بیشتر از همیشه مرا آزار می داد، به همین دلیل من نیز بعد از به دنیا آمدن دخترم به مصرف مواد مخدر روی آوردم تا برای ساعاتی خودم را از این ناراحتی های روحی نجات دهم اما نمی دانستم که با سرنوشت خود و فرزندم بازی می کنم.
در این شرایط شادمهر که از عهده تامین مخارج زندگی و اعتیاد برنمی آمد من و فرزندم را رها کرد و به مکان نامعلومی رفت. روزهای سختی را می گذراندم و از عهده اجاره منزل و مخارج اعتیادم برنمی آمدم تا این که در یک شب سرد زمستانی تصمیم گرفتم ترفندی را برای دستبرد به حساب بانکی دیگران اجرا کنم.
با این نقشه شوم دخترم را به آغوش گرفتم و سوار یک تاکسی اینترنتی شدم. راننده خودرو انسان شریفی به نظر می رسید من هم از فرصت استفاده کردم و با بیان سرگذشتم سفره دلم را برایش گشودم.
راننده میان سال فقط سکوت کرده بود و با دقت به حرف هایم گوش می داد احساس کردم عواطف انسانی اش را تحت تاثیر قرار داده ام به همین دلیل آخرین تیر در ترکش را رها کردم و به او گفتم «روزگارم به جایی رسیده است که اکنون حتی نان شب نیز ندارم».
هنوز سخنم به پایان نرسیده بود که راننده مقابل یک فروشگاه مواد غذایی پایش را روی پدال ترمز کوبید و در حالی که کارت بانکی را به طرفم گرفته بود با بیان رمز آن گفت: با این کارت از همین مغازه رو به رو نان برای خودت بخر! من هم که وانمود می کردم از گفتارم خجالت زده هستم، بالاخره کارت بانکی را گرفتم و رمز آن را به خاطر سپردم چند دقیقه بعد و پس از خرید، بلافاصله رسید دستگاه پوز را دور یک کارت هدیه پیچیدم که از قبل درون کیفم گذاشته بودم سپس کارت بانکی راننده را نیز در کیفم گذاشتم و دوباره سوار خودرو شدم در تاریکی شب کارت را به همراه رسید به راننده دادم و از او تشکر کردم وقتی فهمیدم راننده متوجه نقشه فریبکارانه من نشده است با خونسردی کامل از او خواستم مرا در ابتدای یک کوچه پیاده کند.
به محض این که از خودرو بیرون آمدم سراسیمه به سمت دستگاه خودپرداز رفتم و سه میلیون تومان از حساب بانکی راننده برداشت کردم از این که نقشه ام به خوبی اجرا شده بود، خوشحال بودم و همین موضوع مرا وسوسه کرد تا این شیوه را برای تامین مخارج اعتیادم تکرار کنم.
اگر چه به خاطر برخورد انسانی آن راننده کمی عذاب وجدان داشتم اما خودم را قانع می کردم که آن راننده نیز نباید با هر قصه و داستانی تحت تاثیر قرار می گرفت و رمز بانکی اش را در اختیارم می گذاشت.
خلاصه شگرد خوبی برای تامین هزینه هایم پیدا کرده بودم و دیگر عذاب وجدان هم نداشتم به حساب بانکی چندین راننده با همین شگرد دستبرد زدم تا این که یکی از همین رانندگان که همه موجودی حساب بانکی اش را خالی کرده بودم، از من شکایت کرد. طولی نکشید که نیروهای کلانتری به سراغم آمدند و مرا دستگیر کردند. حالا هم بسیار پشیمانم و…
در دوران دیرین دیرین اسب سواری از بیابانی می گذشت دید مردبيماري در بیابان افتاده نیاز به کمک دارد ،پیاده شد تا بیمار را بر اسب سوار کند وبه نزدیک ترین آبادی برساند ،بیمار برپشت اسب جست و اسب را بربود.صاحب اسب فریاد زد اسب مال خودت ولی به دیگران نگو که چکار کردی ،زیرا دیگر کسی از این به بعد حاضر نخواهد شد تا به امور خیریه کمک کند.
اتفاقا همه باید از حقه بازی زنان بترسند جایی که تیغشان ببرد با داد نبرد با گریه و خنده و یا بدتر از اون با چراغ سبز میخوان به هدفشون برسند آقایان ساده عزیز خیلی مواظب باشید به دام زنان نیافتید
ما که کلا با طلاق مادر بچه ، قید زن را در زندگی زدیم . الان بیشتر از ۳ سال است صدایم بلند نشده، خوابم تنظیم است . دارو مصرف نمیکنمو خلاصه آرامش آرامش