یادداشت‌های علم، ۸ آذر ۱۳۵۴: من مطمئن هستم که شاه قطعاً در فکر تهیه بمب اتمی است

ماشاءالله شاهنشاه چه وسعت نظری برای ایران دارد و من مطمئن هستم که قطعاً در فکر تهیه بمب اتمی هم هست، گو این‌که دائما این مطلب را تکذیب می‌فرمایند.

یادداشت‌های علم، ۸ آذر ۱۳۵۴: من مطمئن هستم که شاه قطعاً در فکر تهیه بمب اتمی است

در خاطرات علم آمده است:

صبح شرفیاب شدم. شاهنشاه را سر حال ندیدم، به خودم اجازه دادم و از سلامتی وجود مبارک‌شان جویا شدم. فرمودند: «اتفاقا حالم خوب نیست. سرم گیج می‌رود. از دکتر ایادی پرسیدم گفت ممکن است چربی خون زیاد شده باشد.»

من خندیدم و عرض کردم: «متأسفانه ایادی هیچ نمی‌فهمد. به عنوان دلقک، مرد بسیار خوبی است، ولی طبیب نیست. اجازه فرمایید من فوری از پاریس از اطبای شاهنشاه سؤال کنم. اتفاقاً دکتر صفویان هم که برای تهیه مقدمات معاینه غلام رفته، آن‌جاست و به آسانی می‌توانم تماس بگیرم. ولی خودم فکر می‌کنم یا شاهنشاه یبوست دارید و یا این‌که مدتی است به هوای آزاد تشریف نبرده‌اید. حتی ورزش خودتان را هم در هوای بسته اتاق انجام می‌فرمایید. این صحیح نیست.»

فرمودند: «فکر می‌کنم راست می‌گویی و هر دو علت درست باشد. چون هم یبوست دارم و هم وقتی به کیش می‌روم و قدری حرکت و ورزش در هوای آزاد می‌کنم حالم بسیار خوب است. با وصف این موضوع کلسترول (چربی خون) را بپرس.»

عرض کردم: «البته اطاعت می‌کنم.»

بعد کارهای جاری را عرض کردم من‌جمله برنامه مسافرت جنوب و کارهای آستان قدس رضوی و گزارش کارهای اتمی و قراردادهای با فرانسه و آلمان را که از طرف [اکبر] اعتماد رئیس [سازمان] انرژی اتمی رسیده بود عرض کردم. ماشاءالله شاهنشاه چه وسعت نظری برای ایران دارد و من مطمئن هستم که قطعا در فکر تهیه بمب اتمی هم هست (گو این‌که دائما این مطلب را تکذیب می‌فرمایند).

کارهای حزب را عرض کردم که «از لحاظ عمل حزبی و بحث و انتقاد، عملی انجام نمی‌شود. تمام سر و صدا در روزنامه و عکس انداختن و این حرف‌هاست و اگر جسارت نکنم دلقک‌بازی هویدا. به این صورت این امید مردم از بین می‌رود باید فکری بفرمایید.» گزارشی هم از [محمد] باهری رسیده بود که طرز کار و فلسفه تاسیس حزب واحد و این مسائل را در پنجاه صفحه با یکصد نفر همکاران خودش تجزیه و تحلیل کرده بود که خلاصه آن را به عرض رساندم. خیلی شاهنشاه گوش دادند. بعد فرمودند: «بفرست گزارش را در اتاق خواب بگذارند که من تمام بخوانم.» عرض کردم: «اعلیحضرت همایونی باید تنها پیش‌بینی نامطلوب فردوسی را برای ایران از بین ببرید ولی این صورت عمل، آن را تایید می‌کند.» فرمودند: «آن‌چیست؟» عرض کردم: «فردوسی در نامه رستم فرخزداد به برادرش می‌گوید:

از ایران و از ترک و از تازیان

نژادی پدید آید اندر [میان]

نه [دهقان] نه ترک و نه تازی بود

سخن‌ها به کردار بازی بود

شاهنشاه خیلی خیی به دقت گوش فرمودند. بعد فرمودند: «برای ترتیب کار حزب فکرهایی دارم.»

عرض کردم: «توپ‌های دورزنی که سلطان قابوس خواسته بود امر فرموده‌اید؟» فرمودند: «دستور دادم چند عراده با هواپیما ببرند.» کتابی که درباره هفت شرکت بزرگ نفت به نام هفت‌خواهران منتشر شده بود و از طرف شرکت‌ها مطالب آن تکذیب شده. خلاصه آن را به عرض رساندم.

نطق خودم را در دانشگاه پنسیلوانیا که ۱۴ دسامبر ایراد خواهم کرد به عرض رساندم. تصویب فرمودند. جواب عریضه‌[ای] که ژنرال عبدالولی خان تقدیم کرده بود به عرض رساندم. تصویب و توشیح فرمودند. نامه‌ای به خود من نوشته بود. جواب داده بودم. آن را هم ملاحظه و تصویب فرمودند.

گزارش امنیتی سوئیس را به عرض رساندم. عرض کردم: «خوشبختانه اعلیحضرت همایونی تشریف نمی‌برند، ولی برای والاحضرت همایونی نگرانم.» فرمودند: «خوشبختانه ولیعهد هم می‌گوید دلم نمی‌خواهد بروم. بسیار پسر عاقلی است.» عرض کردم: «واقعا همین‌طور است و باید شکرگزار درگاه خدا باشیم.» عرض کردم: «تشریف بردن علیاحضرت هم با سایر والاحضرت‌ها خطرناک است و باید نهایت مراقبت را کرد. اگر خدای نکرده یکی از والاحضرت‌ها را گروگان ببرند تکلیف چیست؟» فرمودند: «درست می‌گویی. بگو خیلی زیاد، چنان‌که برای خود من معمول است، مواظبت کنند.»

عرض کردم: «اکبر مسعود، صارم‌الدوله، در اصفهان در سن ۹۱ سالگی مرحوم شد. آیا لازم است از طرف دربار تجلیلی از او بشود؟» علت سوال من این بود که صارم‌الدوله جزو امضاکنندگان قرارداد وثوق‌الدوله با انگلیسی‌ها و متهم به رشوه‌گیری در این زمینه بود. به علاوه پسر ظل‌السلطان است که در اصفهان مردم از او خاطره خوشی ندارد. به علاوه متهم به قتل مادر خودش بود. فرمودند: «نسبت به پدرم وفاداری کرد و حتی روزی که پدرم از طریق اصفهان و بندرعباس به جزیره موریس می‌رفت او اصرار کرد که همراهش برود. بنابراین عیبی ندارد تجلیل کنید.»

عرایض سفیر کره شمالی را عرض کردم که «می‌گوید هرچه مراجعه می‌کنم برای دریافت دویست میلیون قرضی که قرار بود به ما بدهید کسی جواب مرا نمی‌دهد.» عرض کردم: «آن‌قدر خودم را بی‌خبر گرفتم که دل مردکه برایم سوخت. حال آن‌که می‌دانم امر شاهنشاه است که تعلل شود.» فرمودند: «خوب پولی نداریم که بدهیم.» عرض کردم: «به علاوه آمریکایی‌ها استدعا کرده بودند حتی‌الامکان تاخیر کنید.» فرمودند: «خوب تا حدی باید رعایت کرد. ولی اگر این کار واقعا به نفع ما بود حرف آمریکایی‌ها را هم گوش نمی‌کردیم.» عرض کردم: «البته همین‌طور است.»

بعد مرخص شدم. به کارهای جاری رسیدم. فوری به پاریس تماس گرفتم. دکترها گفتند ابدا خبری از چربی خون شاهنشاه در بین نیست. مبادا دوایی در این زمینه میل کنند. به علاوه پرفسور ژان برنارد ۱۱ دسامبر به تهران می‌آید و بررسی دقیق خواهد کرد.

بعدازظهر تمام کار کردم بسیار خسته شدم. سر شام رفتم. مطلب مهمی نبود. همین پیام اطبا را عرض کردم. شاهنشاه خندیدند. فرمودند: «تو هم یک پا طبیب شده‌ای.»

منبع: انتخاب

24

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها