ده سال پیش، حال آقای سی هنوز خوب بود. او هر روز بعدازظهر، سطلهای آب را برای آبیاری سبزیجات پر میکرد و میآورد و همسرش در کنار او مینشست و سبزیها را میچید. آنها یکدیگر را میخنداندند و حرفهای زیادی برای گفتن داشتند.