آن قدر در زندگی کمبود محبت را با همه وجودم حس می کردم که وقتی با لبخندهای خیابانی آن دختر جوان روبه رو شدم، دیگر چیزی نفهمیدم به طوری که برای ازدواج با آن دختر دست به خودکشی زدم و ...
وقتی از چنگ دوست پسرهایمان گریختیم ، حال طبیعی نداشتند اما به دام شیطان دیگری افتادیم که احساس می کردیم به خاطر دلسوزی قصد کمک به ما را دارد.
من آن زن 48 ساله را دوست دارم و به هیچ چیز دیگری فکر نمی کنم، من دیوانه وار عاشق او هستم و از آبروریزی هم نمی ترسم. اکنون نیز که پلیس مرا به جرم ایجاد مزاحمت دستگیر کرده است فقط می خواهم او را ببینم چرا که ...