از قدیم گفته اند «عشق پیری گر بجنبد سر به رسوایی زند» و من مصداق بارز این سخن حکیمانه هستم اما در واقع با خنجر رفیق زخمی شدم چرا که همه…
آز و طمع افکارم را به هم ریخته بود وسوسه های شیطانی رهایم نمی کرد به طوری که در رویاهایم، خودم و فرزندانم را خانواده ای پولدار تصور می…
«پرهام» با توسل به حیله و نیرنگ و طرح یک نقشه حساب شده مرا به یک سوئیت اجاره ای کشاند که ناگهان سه مرد غریبه چاقو به دست سراغم آمدند و قصد…
وقتی به حقیقت ماجرای عشق خیابانی پی بردم تازه فهمیدم که کاخ آرزوهایم را در یک دنیای خیالی ساخته بودم که با وزش باد هوس در هم فرو ریخت از…
از روزی که در پارک ملت عاشق «سروش» شده بودم احساس می کردم شاهین خوشبختی بر شانهام نشسته است، به همین دلیل برای ازدواج با او از چیزی هراس…
امروز که فقط به خاطر هوس ها و هیجانات آغاز دوران بلوغ و در پی عشقی احساسی همه هستی و آینده ام را به نابودی کشانده ام تازه می فهمم که چرا…
جوان 23 ساله مجردی که در پی خودنمایی برای دوستی خیابانی با یک دختر، مرد 42 ساله بی گناهی را با ضربه چاقو به قتل رسانده است.
اگر چه پرویز ۱۵ سال از من بزرگ تر بود، ولی من که تحت تأثیر چرب زبانی های او قرار گرفته بودم و زندگی رویایی را در ذهنم تصور می کردم در…