عشق خیابانی
  • لیلا تصمیم گرفته از همسرش جدا شود. او می‌گوید زندگی‌اش را عاشقانه شروع کرد و حالا به بن‌بست رسیده است.

  • هنگامی که با اصرار پدرم با دختر عمه ام ازدواج کردم، عاشق دختر دیگری بودم که از مدتی قبل با هم ارتباط داشتیم به همین دلیل نه تنها علاقه ای به همسرم نداشتم بلکه مسیر خیانت را در پیش گرفتم و با زنان دیگر هم ارتباط برقرارکردم تا جایی که ...

  • هنگامی که مقابل دبیرستان دخترانه،عاشق حمیرا شدم، او 4 ماه از من بزرگ تر بود ولی این موضوع هیچ اهمیتی نداشت چرا که تقریبا هم سن و سال بودیم و بسیار این سن را برای ازدواج مناسب می دانستم اما بعد از 9 سال که از ازدواجم می گذرد زمانی به طرز وحشتناکی غافلگیر شدم...

  • حسادت های زنانه و چشم و هم چشمی های مادی همانند موریانه هایی بود که به جان زندگی ام افتاد و خانه و کاشانه ام را ویران کرد تا جایی که به دلیل همین حسادت ها در فضای مجازی وارد گروه هایی شدم که مرا به فساد اخلاقی کشاند و...

  • پسر جوان ادعا می‌کند هر وقت با دختری آشنا می‌شد برای پرداخت هزینه‌های تفریح با او دست به دزدی می‌زند.

  • با آن که احتمال می دادم "ارسطو" فقط به خاطر شغل و درآمد مالی ام قصد ازدواج با مرا دارد اما بازهم برخلاف نظر خانواده و اطرافیانم تصمیم به ازدواج با او گرفتم و زندگی ام را به نابودی کشاندم به گونه ای که...

  • هیچ گاه فکر نمی کردم یک اشتباه دوران جوانی که به دوستی خیابانی گره خورد سرنوشتم را این گونه تیره و تار کند به طوری که ...

  • با آن که پدرم همواره به طور غیرمستقیم مرا نصیحت می کرد که در عشق و عاشقی های خیابانی، دختران آسیب بیشتری می بینند و آینده خود را نابود می کنند اما من به این حرف ها اعتقادی نداشتم تا این که ...

  • بارها ضرب المثل معروف «کبوتر با کبوتر، باز با باز- کند هم جنس با هم جنس پرواز» را شنیده بودم اما هیچ وقت نخواستم معنای واقعی آن را درک کنم چرا که آن قدر در عشق خیابانی غرق بودم که نمی خواستم حقیقت این سخن را باور کنم ..

  • روزی که در یک پارتی شبانه عاشق مرد 55 ساله ای شدم احساس کردم مسیر خوشبختی و خوشگذرانی را یافته ام چرا که آن مرد اهل عیش و نوش بود و پیشنهادی به من داد که بدون تامل پذیرفتم و ...