خون جلوی چشمانم را گرفته بود! اسلحه وینچستر را از زیر پله ها بیرون کشیدم، من چیزی نمی فهمیدم و برای گرفتن چاقوی ضامن دار یادگاری از مردی که پسرش با برادرم دعوا کرده بود به راه افتادم و ...