یک راننده خشمگین با قفل فرمان به یک زن که دختر هشت ساله اش در ماشین کنارش بود حمله ور شد.
از روزی که پای سفره عقد نشستم، مادرم می گفت: «دختر با لباس سپید به خانه بخت می رود و با کفن سپید از خانه شوهرش بیرون می اید» من هم با همه ناملایمات زندگی کنار آمدم تا جایی که احساس کردم زن دیگری در این زندگی شریک است..
همه چیز از یک کل کل رانندگی در جاده های شمال کشور شروع شد، هیچ گاه فکر نمی کردم این ماجرای ساده و بی اهمیت به جایی برسد که روزی چنین درمانده شوم و تار و پود زندگی ام به هم بریزد چرا که ...