محمدحسین فرحبخش، تهیهکننده سینما:
خسارت «ما همه با هم هستیم» به سینما
محمدحسین فرحبخش تهیهکننده باسابقه سینما ضمن دفاع از تولیدات «پویافیلم» و رد اتهام «ابتذال» به آثار خود، فیلمهایی مانند «ما همه با هم هستیم» را عامل خسارت به سینما و قهر مخاطب دانست.
محمدحسین فرحبخش از ابتدای دهه 60 بهعنوان تهیهکننده بخش خصوصی با فیلم «ریشه در خون» به کارگردانی سیروس الوند بهصورت رسمی وارد سینمای ایران شد و تا امروز در کنار چند تجربه کارگردانی، تهیهکنندگی فیلمهای بسیاری را برعهده داشته است.
این کارگردان و تهیهکننده با تأسیس شرکت فیلمسازی «پویافیلم» در ابتدا تولید فیلمهای اجتماعی را بهصورت جدی در دستور کار قرار داد و مبتنیبر دماسنج گیشه در دورههای مختلف تغییر مسیر داد و از میانه دهه 80 بود که نام «پویا فیلم» با جنس خاصی از سینمای کمدی گره خورد؛ سینمایی که پایه و اساس آن حضور بازیگران «بفروش» و اندکی هم رقص و آواز بود!
این دست تولیدات پویافیلم هرچند در مقطعی اقبال بلندی در گیشه پیدا کرد اما از اواخر دهه 80 و بهخصوص در دهه 90 مخاطب هم از آنها رو برگرداند و فرمولهای گذشته دیگر اعتبارشان را از دست داند. جنس سینمای مورد حمایت و علاقه فرحبخش اما گویی هنوز تغییر نکرده است؛ «ایکس لارج» به کارگردانی محسن توکلی تازهترین محصول شرکت «پویا فیلم» به تهیهکنندگی حسین فرحبخش است که در هفتههای اخیر روی پرده رفته و بهرغم ویترینی که دارد، چندان هم در جذب مخاطب موفق نبوده است.
اکران «ایکس لارج» بهانهای شد برای یک گفتگوی صریح و بیپرده با حسین فرحبخش؛ تهیهکنندهای که خود را نماینده «فیلمسازی مستقل از حمایتهای دولتی» در چهاردهه گذشته میداند و در عین حال همواره با جدیترین انتقادات در زمینه ایجاد انحراف در مسیر سینمای ایران بهخصوص تولیدات کمدی مواجه بوده است.
با این تهیهکننده و کارگردان بخش خصوصی به گفتوگو نشستیم تا درباره روند شکلگیری و سیاستگذاریهای «پویافیلم» در این سالها صحبت کنیم و در حد امکان پاسخهای او به انتقادات را هم بشنویم.
آقای فرحبخش شما امروز بهعنوان یکی از تهیهکنندگان و کارگردانان باسابقه سینمای ایران به شمار میروید بد نیست این گفتگو را از نقطه آغاز مسیر ورود شما به سینما شروع کنیم؟
در واقع بهمن ماه 1361 بود که بهعنوان تهیهکننده وارد سینما شدم، البته پیش از پیروزی انقلاب اسلامی برای خودم فیلمهای 8 میلیمتری میساختم و تاکید میکنم که تا پیش از آن در حوزه سینمای حرفهای هیچ فعالیتی نداشتم. اولین اثری که بهعنوان تهیهکننده در آن حضور پیدا کردم، فیلم «ریشه در خون» به کارگردانی سیروس الوند در سال 1361 بود.
البته این را باید بگویم که درباره سینمای قبل از انقلاب کاملا شناخت داشتم و زمانی که سیروس الوند را بهعنوان همکار انتخاب کردم به این دلیل بود که این کارگردان جزو کارگردانان موج نو سینمای ایران قبل از انقلاب به شمار میرفت. در آن زمان من یک جوان 23 ساله بودم و یکی از مهمترین شروطی که برای همکاری با سیروس الوند و دیگر کارگردانان داشتم این بود که به عنوان دستیار کارگردان فعالیت کنم. البته آن زمان هرکس که به عنوان سرمایهگذار به سینما ورود پیدا میکرد به دنبال این بود که بازیگر شود و من بازیگری را نه بلد بودم و نه دوست داشتم.
به خاطر دارم که در سال 61 برای تولید «ریشه در خون» 2 میلیون تومان هزینه کردم که در آن زمان با این پول میتوانستم 4 آپارتمان در میدان ونک خریداری کنم، حال تصور کنید امروز هزینه خرید 4 آپارتمان در ونک چقدر میشود.
ساخت فیلم در ابتدای دهه 60 بیشک با سختیهایی همراه بوده و این سرمایهگذاری میتوانست به معنای شکست اقتصادی شما در سینما باشد.
دقیقاً، در آن دوران تنها سالی 4 یا 5 فیلم سینمایی تولید میشد و آقای (مهدی) کلهر به عنوان معاون سینمایی فعالیت میکرد. جالب اینجاست که از این تعداد، حداقل 3 فیلم نیز توقیف میشد! چرا که فیلمسازان نمیدانستند چه باید بسازند که تایید شود و کسانی هم که مجوز میدادند از این میترسیدند که به هر فیلمی اجازه نمایش بدهند! در واقع میتوان گفت هیچ معیاری برای ارائه پروانه نمایش وجود نداشت و همه در یک بلاتکلیفی قرار داشتند، به همین دلیل در چنین شرایطی ساخت فیلم یک ریسک بزرگ بهشمار میرفت.
بعد از همکاری با سیروس الوند، با کارگردانان دیگری از جمله کامران قدکچیان، حسین زندباف، محمدعلی سجادی، مجید جوانمرد و تهمینه میلانی همکاری داشتم. در تمام این آثار هم بهعنوان تهیهکننده و هم بهعنوان مدیر تولید کار میکردم.
البته در برخی از فیلمها اسم خود را به عنوان تهیهکننده ذکر نکردهام. تصور کنید در آن دوره کل اکیپ فیلمبرداری بیشتر از 7 نفر نمیشد و بسیاری از رشتههای مختلف وجود نداشت.
شکلگیری «پویا فیلم» برچه اساس بود؟
در همان سالها با آقای (عبدالله) علیخانی آشنا شدم که یکی از پخشکنندههای فیلمهای خارجی در ایران بود. بعد از مدتی مشارکت خود در حوزه فیلمسازی را آغاز کردیم. در سال 68 که دیگر پخش فیلمهای خارجی در ایران با موانع بسیاری همراه شد، تصمیم گرفتیم تا شرکت تولیدی «پویافیلم» را تاسیس کنیم. اولین فیلم محصول «پویا فیلم»، فیلم «تیغ آفتاب» به کارگردانی احمد هاشمی بود. با همکاری علیخانی در «پویافیلم» نزدیک به 40 فیلم تولید کردیم و تا امروز همچنان با یکدیگر همکاری خود را ادامه دادهایم.
«پویا فیلم» به عنوان یک شرکت تولید در بخش خصوصی، تا اوایل دهه 80، آثار اجتماعی قابل توجهی در کنار کارگردانان شناختهشده در سینما تولید میکرد، اما از جایی به بعد این شرکت سیاست خود را تغییر داد...
بهتر است اینگونه توضیح دهم، در سال 80 فیلمهایی مانند «آواز قو» به کارگردانی سعید اسدی، «شبهای تهران » به کارگردانی داریوش فرهنگ و یا در سال 81 «عطش» به کارگردانی خودم، «رز زرد» به کارگردانی داریوش فرهنگ و بسیاری از فیلمهای ماندگار در سینمای ایران را تولید کردیم. در چنین شرایطی بسیاری از کارگردانان تمایل بسیاری برای همکاری با «پویافیلم» داشتند، شهرام شاهحسینی چندین فیلم با «پویا فیلم» کار کرد که از این تعداد «آقای هفترنگ» و یا «زنها فرشتهاند» را بیش از دیگر آثارش دوست دارم.
مساله این است که در دهه 70 و 80 تهیهکنندگان فعالی در حوزه بخش خصوصی بودند که امروز دیگر هیچ فعالیت سینمایی نمیکنند و یا فعالیت آنها محدود به پخش شده است. باید دید چرا این تهیهکنندگان دیگر فعالیت نمیکنند، جواب این است که این تهیهکنندگان به خوبی میدانند که تولید فیلم دیگر صرف ندارد و سرمایه گذاری در سینما میتواند به نابودی منجر شود.
از سالهای 85 به بعد بخش خصوصی از گردونه سینمای ایران خارج میشود و در چنین شرایطی فیلمهای دولتی روی کار آمد که بخش خصوصی نمیتوانست با این فیلمها و البته بودجهای که برای تولید آن صرف میشد، رقابت کند. در واقع بخش دولتی توسط بنیاد سینمایی فارابی بخش خصوصی در سینما را به زمین زد.
تاکید میکنم بخش خصوصی برای تولید یک فیلم سرمایهگذاری میکند و این یعنی برای ادامه فعالیت باید بازگشت سرمایه داشته باشد، این درحالی است که بنیاد سینمایی فارابی بهعنوان بخش دولتی، اصلاً نگاه اقتصادی به سرمایهگذاری در این عرصه ندارد، تنها هزینه میکند و به فکر بازگشت سرمایه نیست، چرا که برای بقا نیازی به چنین چرخه اقتصادی ندارد.
بهعنوان مثال در سال 91 یک فیلم مانند «دربند» به کارگردانی پرویز شهبازی ساخته میشود که نزدیک به 900 میلیون تومان در آن سال فروش داشت، این فیلم توسط بنیاد سینمایی فارابی حمایت شد، هرچند فروش قابل توجهی در گیشه داشت اما من میگویم این فیلم صد در صد ضرر کرد، در واقع در آن سال بنیاد سینمایی فارابی 200 میلیون تومان خرج بیلبورد تبلیغات شهری برای این فیلم کرد و براساس هزینهای که برای تولید و تبلیغ فیلم شد، بی شک 900 میلیون تومان فروش چندان مناسبی نبود.
تصور کنید بهعنوان مثال سالانه بودجهای برابر با 50 میلیارد تومان در اختیار بنیاد سینمایی فارابی قرار میدهند و این بودجه برای تولید برخی از فیلمها هزینه میشود و نگرانی برای بازگشت این سرمایه و بودجه وجود ندارد. در واقع میتوان گفت معمولا فیلمهایی که توسط دولت ساخته میشود بازگشت سرمایه ندارد چرا که نگرانی برای این امر وجود ندارد.
همین سال گذشته با بودجه دولتی فیلمی با هزینه 10 میلیارد تومان ساخته شد که امکان اکران برای آن وجود ندارد! چرا که نمیتواند در جذب مخاطب موفق باشد، اما آیا چنین مسالهای برای سرمایهگذار بخش دولتی مهم است؟ این درحالی است که بخش خصوصی اگر برای یک فیلم 10 میلیارد تومان هم هزینه کند، باید شرایطی را فراهم کند که این پول بازگردد در غیر این صورت نابود است. اینجاست که بخش خصوصی از رقابت باز میماند چرا که بودجهای که دولت صرف ساخت یک فیلم میکند را بخش خصوصی نمیتواند پرداخت کند.
پس شما معتقدید بخش دولتی با سرمایهگذاریهای نجومی در سینما، انتظار عوامل سینمایی را نسبت به دستمزدها بالا برده است، به گونهای که بخش خصوصی توان پرداخت چنین دستمزدهایی را ندارد؟
بله، بخش دولتی با پرداخت دستمزدهای بالا به عوامل سینمایی شرایطی را فراهم میکند که بخش خصوصی دیگر نتواند از پس هزینه دستمزدهای عوامل فیلم برآید. به همین دلیل تهیهکننده بخش خصوصی مجبور است با همان موجودی که دارد فیلم تولید کند و در چنین شرایطی حتما مجبور به استفاده از عواملی با دستمزد پایین تر است.
تاکید میکنم که در دهه 80 تاثیر بخش دولتی در تولیدات سینمایی بیشتر شد و همین مساله سبب شد که از نیمه دهه 80 سطح توقعها از دستمزدها افزایش پیدا کند و بخش خصوصی دیگر توان رقابت با بخش دولتی را نداشته باشد. در این شرایط حتی حوزه هنری هم در زمینه تولید فیلم چندان ورود پیدا نمیکند. چرا که میداند سرمایهگذاری در سینما بازگشت اقتصادی ندارد، این درحالی است که حوزه هنری فیلمهای برجستهای چون «آدم برفی» به کارگردانی داود میرباقری، «دیدار» به کارگردانی محمدرضا هنرمند را در کارنامه کاری خود دارد. این نهاد در گذشته سالی 5 فیلم تولید میکرد اما حالا کجاست؟ شاید سالی یک فیلم معمولی بسازد، چرا؟ چون میداند که بازگشت سرمایهای وجود ندارد.
اما این روزها همه آثاری که با بودجههای میلیاردی ساخته میشود، صرفا توسط بخش دولتی تولید نمیشود.
در دهه 90 این افزایش دستمزدها به اوج خود رسید که میتوان سریال «شهرزاد» را نمونه بارز آن دانست، سریالی که هرچند فروش خوبی داشت اما باز هم نسبت به هزینهای که برای ساخت آن شده بود، صد در صد با ضرر مالی همراه بود.
مثالی دیگر بخواهم بیاورم میتوانم به فیلم سینمایی «ما همه با هم هستیم» به کارگردانی کمال تبریزی اشاره کنم، رضا میرکریمی تهیهکننده این اثر سینمایی در مصاحبهای گفته است که بیش از 10 میلیارد تومان هزینه تولید این فیلم شده است، فیلمی که چه چنین هزینهای برای تولید داشته است حداقل باید در گیشه بیش از 30 میلیارد تومان فروش داشته باشد تا بتواند بازگشت سرمایه داشته باشد.
در چنین شرایطی که سینمای ما در آن قرار دارد، چنین سرمایهگذاری که نمیتوان امیدی به بازگشت مالی آن داشت، چگونه صورت میگیرد، به همین دلیل معتقدم این نوع از سرمایهگذاریها بیشک اشکالی در آن وجود دارد. اینکه پول تولید چنین فیلمهایی درست یا غلط است را من نمیتوانم بگویم و البته بررسی چنین مسائلی وظیفه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است که در این زمینه شانه خالی میکند. چنین سرمایهگذاریهایی بی شک با افزایش دستمزد عوامل همراه است، یعنی بازیگری که در کار قبلی خود 35 میلیون تومان دستمزد گرفته است در چنین فیلمی برای 3 روز کار 190 میلیون تومان دستمزد میگیرد که دیگر نمیتوان با آن کار کرد.
در چنین شرایطی بخش خصوصی که دستش در جیب خود است، باید به این فکر کند که چقدر سرمایه دارد تا براساس آن فیلم خود را بسازد. من به عنوان تهیهکننده بخش خصوصی از حداکثر سرمایهای که دارم بهترین بهرهبرداری را برای تولید یک فیلم میکنم. حتی در فیلمهای معمولی من نیز با هزینه مشخص خود بهترین کار ارائه شده است. به عنوان مثال در فیلم «مستانه» که در اسفندماه سال 92 ساخته شد، فرشاد محمدی فیلمبردار این فیلم به من گفت فکر میکنید چقدر طول میکشد تا فیلم ساخته شود و من گفتم در نهایت یک ماه زمان میخواهیم، وی گفت بهتر است سر صبر این فیلم را بسازیم، از او پرسیدم که فیلمی که به تازگی کار کرده بود فیلمبرداری اش چند روز طول کشید و او گفت 64 روز، گفتم قبول داری که 40 درصد از این فیلم اضافه است و باید حذف میشد و او گفت تازه 40 دقیقه از فیلم اضافه بود و حذف کردیم! به او گفتم پس در 64 روز تقریبا 2 فیلم را تولید کردهاید که یکی از این فیلمها قابل استفاده بوده است، تاکید کردم که من میخواهم یک فیلم بسازم پس زمان تولید لازم را برای یک فیلم صرف میکنم. در همین راستا فیلمبرداری این فیلم 25 روز طول کشید چرا که با برنامه ریزی درست و حضور به موقع عوامل این کار تولید شد.
البته در میان فیلمهایی که ساختهام آثاری نیز بود که بیش از 50 روز فیلمبرداری آن طول کشید که از آن جمله میتوان به «عقرب» به کارگردانی ناصر شاملو و یا «عطش» اشاره کرد چرا که فیلمهای سخت بود که در شهرستانهای مختلف فیلمبرداری شده است.
زمانی که سطح دستمزدها بالا برود بخش خصوصی دیگر نمیتواند چنین دستمزدهایی پرداخت کند. تاکید میکنم که من مسئول فرهنگی این کشور نیستم، مسئول فرهنگی کشور وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. من مسئول این هستم که خوراک فرهنگی تمیز در اختیار مخاطب سینما قرار دهم، خوشبختانه طی سالها فعالیت خود در حوزه سینما آثاری را چه به عنوان تهیهکننده و چه به عنوان کارگردان تولید کرده ام که همچنان در خاطر مردم باقی مانده است.
اما «پویافیلم» چند سالی است به سمت ساخت کمدیهایی رفته که از آن سینمای گذشته نشانی ندارد...
زمانی که میخواهیم یک پروژه را آغاز کنیم من و آقای علیخانی با یکدیگر برای تولید آن تصمیم میگیریم، در حال حاضر تشخیص ما این است که ساخت چنین کمدیهایی در سینما میتواند مورد توجه و استقبال مخاطب قرار گیرد و اکثر آثاری که در این حوزه ساخته شده است توانسته نسبت به هزینه خود فروش خوبی نیز داشته باشد.
در واقع مردم و مخاطبان سینما این روزها کمدیهایی از این دست را میخواهند و ما نیز تابع مردم و و طبق ضوابط شرع هستیم، یعنی باید آثاری تولید کنیم که هم مخاطب را جذب کند و هم خلاف شرع نباشد.
بهرغم این نگاه اما بازهم طیفی از آثار پویافیلم همواره با اتهام «ابتذال» مواجه بوده است!
باید یادآور شوم که مبتذل دارای معنا و مفهوم خاصی است و من اعتقاد دارم که در جمهوری اسلامی ایران چیزی به عنوان سینمای ابتذل وجود ندارد، این یک سوءبرداشتی است که متاسفانه از آن استفاده میشود. با صراحت میگویم که 90 درصد از منتقدان ما بیسواد هستند و نمیتوان نام منتقد را روی آنها گذاشت و کلمه «مبتذل» را تنها از همین 90 درصد میشنویم. در صورتی که 10 درصد باقی مانده که منتقدان واقعی هستند، به ندرت از این کلمه استفاده میکنند و یک اثر را از نظر فنی تحلیل میکنند.
البته این را باید بگویم کمدیهایی مانند «آس و پاس» به کارگردانی آرش معیریان جزو آثاری نیست که نقد شود و وقتی فردی چنین فیلمی را نقد میکند، یعنی آن آدم مریض است و به دنبال هرچیزی به غیر از نقد فیلم است، در سینمای جهان نیز برخی از آثار قابل نقد نیست و تنها برای تفریح و سرگرمی ساخته شده است. البته در این میان فیلمهایی نیز تولید میشود که مخاطب آن را میبیند و ناراضی از سینما خارج میشود و تا سالها به سینما نمیرود.
به عنوان مثال «ما همه با هم هستیم» را اگر مخاطب ببیند حداقل 5 سال سینما نمیرود، در واقع چنین فیلمی با این همه بازیگر ستاره، مخاطب سینما را گول میزند و به سینما خسارت وارد میکند. غیر از اینکه با چنین سرمایهگذاری عظیمی سطح توقع عوامل سینما را از نظر دستمزد بالا بردهاند، اعتماد مخاطب را به سینما از میبرد. این نوع از پولها که در سینما سرمایهگذاری میشود، یا پول بیت المال، یا رانت و یا از جایی که من نمیدانم آمده است.
البته در مورد کمال تبریزی که از اول انقلاب تا به امروز او را میشناسم، باید بگویم که فیلمهای بسیار ارزشمندی ساخته است که از آن جمله میتوان به «عبور» اشاره کرد که از نظر من بهترین فیلم جنگی تاریخ کشور است. جنگ بین ایران و عراق یک جنگ بسیار متفاوت بود، در واقع جنگ ما جنگ عقیده بود نه جنگ خاک و جنگ عقیده بسیار مهم است.
در فیلم «عبور» جنگ عقیده به خوبی نشان داده شده است. میتوان گفت در بین فیلمهایی که از جنگ ایران و عراق ساخته شده است شاید تنها در 5 فیلم جنگ عقیده به خوبی نشان داده شده است که یکی از آنها «عبور» است. از دیگر کارهای تبریزی میتوان به «مارمولک» اشاره کرد که همچنان برای من تازگی دارد.
اما تبریزی از یک جایی به بعد دیگر تبریزی نیست و معقتدم که نباید دیگر فیلم بسازد. آثاری که طی 10 سال اخیر ساخته است که دیگر قابل دیدن نیست. همین فیلمهایی مانند «آس و پاس» و یا «خالتور» را جماعتی میبینند و از آن خوششان میآید و همه افراد یک خانواده میتوانند آن را ببینند، اما فیلمی مانند «طعم شیرین خیال» یا «ما همه با هم هستیم» را کسی نمیبیند. در حالی که «آس و پاس» و یا «خالتور» که به آن سینمای مبتذل میگویند در خانه همه مردم هست و همه افراد خانواده آن را کنار هم میبینند. من کمال تبریزی را دوست دارم اما آثار اخیرش چندان قابل قبول نیست.
زمانی شما بهعنوان کارگردان فیلمهای اجتماعی مانند «خصوصی» میساختید که بسیار مورد توجه قرار گرفت. آیا تصمیم به ساخت آثار اجتماعی از این دست ندارید؟
به یاد حرفی از زندهیاد رسول ملاقلی پور افتادم در سال 76 یا 77 بود که به من گفت دیگر طاقت این را ندارم که برای ساخت یک فیلم بروم چکمه سردار یا سرتیپ را ببوسم تا امکانات ساخت یک فیلم جنگی را به من بدهند. من نیز دیگر حال این را ندارم که آثاری مانند «خصوصی» را بسازم، البته مجوز یک فیلم را در همین نوع از سینمای اجتماعی دریافت کرده ام اما حال این را ندارم که آدمهای بیرون از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی جلوی آن را بگیرند؛ برای «مستانه» چقدر من را اذیت کردند؟ تلویزیون که تبلیغ نداد، اجازه نصب بیلبورد در سطح شهر را به من ندادند. در چنین شرایطی چرا باید فیلم اجتماعی بسازم وقتی حمایتی از من نمیشود.
زمانی که میخواستم «خصوصی» را بسازم فیلمنامه را به جواد شمقدری معاون سینمایی وقت ارائه کردم و گفتم میخواهم آن را بسازم، تاکید میکنم که آدم خطی نیستم و اصلاحطلب و یا اصولگرا را قبول ندارم و معتقدم هر دو طرف حقهباز هستند، اما برای اولین بار فیلمنامه را به معاون سینمایی ارائه کردم و او هم گفت که فیلم مشکلی ندارد و میتوانم بسازم، اما در زمان اکران، از خارج از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فشار آوردند و فیلم را از پرده پایین کشیدند.
این فیلم تنها 10 روز اکران شد اما در همین زمان کم در تهران 300 میلیون تومان فروش داشت و میتوان ادعا کرد که همه این فیلم را دیدند. درست است که به خاطر این فیلم خسارت مالی دیدم اما از اینکه همه مردم در شرایط مختلف توانستند این فیلم را ببینند خوشحالم و از اینکه عقیده خود را در این فیلم به نمایش گذاشتم لذت میبرم که توانستم بحث افراط و تفریط را نشان دادم. بسیاری از افراد این فیلم را درک نکردند و حتی به شوخی میگفتند که قطام این فیلم زیاد است. به خاطر دارم این اثر را بعد از ساخت به یکی مجتهدها که نظر خوبی نسبت به سینما نداشت نشان دادم و از وی خواستم که هرجای فیلم خلاف شرع است به من بگوید تا آن را حذف کنم و او گفت که خلاف شرع نیست. یک بار یک منتقد در برنامه زنده تلویزیونی به من گفت ضددینیترین فیلم تاریخ سینمای ایران «مستانه» است، به او گفتم آیا فقه خواندهای گفت نه و من به او گفتم که من فقه خواندهام به خوبی آن را میدانم، چرا وقتی سواد نداری به یک فیلم میگویی ضددین.
تاکید میکنم که هر فیلمی که تا امروز کارگردانی یا تهیهکنندگی کردهام برای سرگرمی بوده است چرا که معتقدم سینما سرگرمی است و بعد از سرگرمی به حرفی که باید زده شود توجه میکنم. اگر یک کارگردان یک فیلم سرگرمکننده ساخت که حرفی هم برای گفتن داشت باید دست آن کارگردان را بوسید. اگر هم حرفی نداشت ایرادی ندارد، این خیلی مهم است که در سرگرمی حرفی هم برای گفتن داشته باشیم.
«پویافیلم» زمانی بازیگرانی را به سینما معرفی میکرد که در سینمای ایران ماندند و جزو سوپراستارهای سینمای ایران شدند، از این جمله میتوان به بازیگرهایی چون مهناز افشار، امین حیایی، بهرام رادان و رضا گلزار اشاره کرد، اما دیگر چنین اتفاقی رخ نمیدهد، هرچند سالها است که با سحر قریشی همکاری میکنید اما این بازیگر نتوانست جایگاه مناسبی در سینما بدست آورد.
درباره سحر قریشی با شما موافق نیستم، ممکن است که این بازیگر اشتباههایی کرده باشد و در برخی از فیلمها نباید بازی میکرده است، چرا که بازی در این فیلمها او را زمین زد، این درحالی است که این بازیگر در «آب نبات چوبی» نشان داد که پتانسیل بالایی دارد. مساله دیگر این است که قرار نیست همه شبیه هم باشند و بتوانند پرش خوبی داشته باشند. یک بازیگر وقتی نمیتواند رقابت کند، بستر مناسبی هم برای موفقیت وی وجود دارد.
به خاطر دارم در فیلم «آواز قو» بهرام رادان و ساره آرین را برای بازی در نقشهای اصلی انتخاب کردم، سعید اسدی با آنها تمرین میکرد و من فیلم تمرین آنها را میدیدم، در فیلم تمرینها متوجه شدم که بهرام رادان اصلا بازی بلد نیست و هر چقدر هم تمرین میکنند، وضعیت بدتر میشود. همین مساله سبب شد تا از آتیلا پسیانی بخواهم که بازیگردان این 2 بازیگر باشد، پسیانی تنها یک هفته وقت داشت تا این 2 نفر را آماده کند و من معتقدم بهرام رادان هرچه امروز دارد مدیون آتیلا پسیانی است و معتقدم رادان بهترین بازی خود را در «آواز قو» داشته است. در واقع در ابتدا کارگردان حاضر نبود با این بازیگر کار کند، اما معتقد بودم رادان از پس این نقش بربیاید و من پای انتخاب بهرام رادان ماندم.
مثال دیگر، پیمان معادی است، آن زمان که من با این نویسنده کار کردم کسی او را نمیشناخت، من پتانسیل لازم ر در این فرد دیدم و در همان «آواز قو» این هنرمند نه تنها بهعنوان نویسنده، بلکه بهعنوان طراحی لباس با وی کار کردم. بعد از آن با این نویسنده در سه پروژه دیگر از جمله «عطش»، «کما» را کار کردم و این هنرمند اینگونه وارد سینما شد.
تاکید میکنم این شرایط است که باعث موفقیت افراد میشود، اگر بخش خصوصی وارد کار شود، اتفاقات خوبی در سینما رخ میدهد. اما به دلیل ورود پولها و قدرتهایی که از بیرون تزریق میشود شرایط برای فعالیت بخش خصوصی بسیار کم شده است.
شما از جمله تهیهکنندگانی هستید که هرچند در بخش خصوصی کار میکنید، اما هیچگاه درباره چگونگی تامین هزینه فیلمهایتان حاشیهای بوجود نیامدهاست، رمز این بیحاشیه بودن آن هم در شرایطی که بحث شک و تردید نسبت به سرمایههای موجود در سینما حسابی داغ است، چیست؟
پیش از هرچیز باید بگویم که قدیمیها هرچه گفتهاند طلا است، میگویند تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها. زمانی که وارد سینما شدم همه میدانستند از کجا آمدهام، بارها در جلسههایی که با سینماگران داشتم پیش آمده که به یک تهیهکننده و یا کارگردان گفتهام که تو ماهی 5 هزار تومان از تلویزیون حقوق میگرفتی، اما من سال 61 وارد سینما شدم و هیچ وابستگی به جایی نداشتم، اولین فیلم خود را با 2 میلیون تومان ساختم. مساله دیگر این است که پدر و مادر من کاملا معلوم است که چه کسانی هستند و سابقه و موقعیت اجتماعی خانوادهام قبل و بعد از انقلاب کاملا مشخص است.
پدر من یکی از متشخصترین آدمهایی بوده است که بزرگان نظام حتی پیش از انقلاب همیشه به وی عرض ادب میکردند، تاکید میکنم که پدرم به شدت مخالف سینما بود و هیچ سرمایهای برای ساخت فیلم در اختیار من قرار نداد، من برای ساخت اولین فیلمم یک مقدار سرمایه خودم داشتم و یک مقدار نیز قرض کردم، اما آن که ماهی 5 هزار تومان حقوق میگرفت این ثروت را از کجا آورده است که البته این امر کاملا مشخص است این ثروت و هزینهها از دولت و رانتهایی که دارند به دست آمده است.
مدتی پیش بنیاد سینمایی فارابی لیست حمایتهایی که از کارگردانان داشته است را منتشر کرد، در آن لیست مشخص شد که به من پول دادهاند که 7 میلیون 500 هزار تومان برای رایت فیلمم بوده است. حال تصور کنید که من مثلا 20 فیلم ساختهام و در طول این سالها چنین رایتی به من پرداخت شده است، اما ناگهان در همین لیست میبینید که به یک نفر بیش از یک میلیارد تومان پول دادهاند.
این را هم باید بگویم که اگر هم برای فیلمی به من وام دادهاند تا قران آخر آن را گرفتهاند به عنوان مثال روی هم رفته برای 2 فیلم «شبهای تهران» و «آواز قو» 45 میلیون تومان وام دادند و 54 میلیون تومان از من پس گرفتند، یعنی 9 میلیون تومان بهره وام را هم گرفتند!
منبع: اعتمادآنلاین
24