شکار؛ میراث شوم ماقبل تاریخ
فعلی تحت عنوان
بنا به یافتههای باستان شناسان و زیست شناسان همزمان با مصرف دانههای گیاهی و میوهها، ابتدا با خوردن حشرات و لاشهی حیوانات مرده (یا شکار شده توسط حیوانات دیگر) آغاز و سپس بر حسب نیاز به غذا با ابداع تکنیکها و ابزارهای اولیه (در ادوار بعدی) به شکار حیوانات بزرگتر منجر شده است.
میدانیم که اولین مزارع و آغاز کشاورزی به دوران نئولیتیک یعنی چیزی در حدود ۱۲ هزار سال پیش باز میگردد ، در این دوران شکار حیوانات برای خوراک و بقای زیستی، از اولویت خارج و در درجه ی دوم قرار گرفت و در تغذیه ی انسان نقش ثانویه داشت. در این دوران شکار حیوانات فقط به منظور حفاظت از محصولات کشت شده در زمین صورت می گرفته نه برای خوراک.
بنابراین شکار بعد از آغاز دوران کشاورزی و اهلی کردن حیوانات،عملا نقشی در تامین غذای انسان نداشته. با این حال، هنوز هستند قبایلی در افریقای جنوبی، تایلند و اندونزی، که از این طریق کمبود مواد غذایی خود را در هنگامی که شرایط برای کشت و زرع فراهم نیست، جبران می کنند.
آغاز دوباره شکارگری در قرون وسطی و توسط نجبا و اشراف و زمینداران به ویژه در اروپا صورت گرفته است و این کار در ضمن ایجاد تنوع در خوراک طبقه اشراف، نمادی از مالکیت ارباب بر تمام جانداران سرزمین های تحت تملک او یا خاندان او بوده است و همچنین ژست حاکی از نخوت و تکبر و رقابتی حاکی از قدرت طلبی و برتری جویی بین اشراف. متاسفانه پس از فروپاشی فئودالیسم و سیطره ی اشراف بر قاره اروپا و نقاط دیگر جهان، این رسم و این عادت از "علیت" تاریخی خود تهی گشت، و بدون "دلیل" تا امروز ادامه یافته است. گرچه باید گفت "علیت" تاریخی شکار دردوران فئودالیسم اروپا، علیتی کور و طبقاتی محسوب و این رفتار بیمارگونه بوده است.
از این رو، شکار یک کار مذموم و نکوهیده است و به هیچ عنوان از سوی جامعه ای که زندگی اش مبتنی بر اخلاق بنا نهاده شده است پذیرفته نیست.
اینکه ما برای شکار حیوانات جایگاهی قائل شویم و آنرا توجیه کنیم و بعد بر اساس همین توجیه برای آن به دنبال راهکار و ارضای بیماری شکارچیان باشیم غیر قابل قبول است. کشتن یک حیوان و لذت بردن از آن ، از جمله رفتارهایی است که بسیاری از روانشناسان آن را بیماری تلقی می کنند.
ممکن است این موضوع مطرح شود که عده ای از سر نیاز و برای سیر کردن شکم خانواده شان شکار می کنند!
در پاسخ به این شبهه باید گفت اگر هزینه هایی که یک شکارچی برای شکار انجام می دهد مثل خرید مجوز، اسلحه شکاری، فشنگ، وسیله نقلیه و مابقی هزینه ها را درنظر بگیریم، در بهترین حالت شکارچی قیمت گوشت آن حیوان را پرداخت کرده است. بنابراین ملاحظه می شود که اساسا بخش قابل توجه و انکار ناپذیری از کسانی که مبادرت به شکار می کنند افراد مرفه ای هستند که فقط برای تفریح و خوشگذرانی و ارضای بیماری خویش شکار می کنند.
در کل، هر رفتاری که ثبات جامعه را بر هم بزند و در جهت رفاه و امنیت جامعه صورت نگیرد، غیر طبیعی و ناهنجار است.
موضوع شکار از دیرباز مورد توجه روانشناسان بوده است و در این زمینه به پژوهش پرداخته اند
بسیاری از روانشناسان معتقدند شکار یک رفتار غیر طبیعی است که افراد دارای مشکلات و اختلال روانی و شخصیتی مرتکب آن می شوند.
با استناد به مرجع DSM که معتبرترین و مهمترین مرجع تشخیص اختلالات روانی است، یکی از نشانه های اختلال "سلوک" (نوعی از سایکوپاتی) می تواند کشتار و آزار حیوانات باشد. از سوی دیگر روانکاوان معتقدند که یکی از نشانه های مکانیسم دفاعی "جا به جایی " تمایل به شکار و آزار رساندن به آنها ، چه در کودکان و چه در بزرگسالان است. این رفتار در علم روانشناسی به ZOO SADISM موسوم است.
در کشور امریکا جرم شناسان با تجزیه و تحلیل زندگی تعدادی از قاتلان زنجیره ای به این نتیجه رسیده اند که گذشته و کودکی اکثر این افراد با شکنجه و کشتن حیوانات همراه بوده. این الگوی حیوان آزاری در این کودکان بعدا در سنین بزرگسالی به شکل کودک آزاری، همسر آزاری و آزار دادن سالمندان تداوم می یابد.
شکارچیان و کسانی که از کشتن حیات وحش سود می برند عموما با دستاویز قرار دادن این موضوع که شکار در خیلی از کشورها انجام می شود آن را به برداشت محصول و ارزش افزوده ی طبیعت تشبیه می کنند، انگار در باره یک مزرعه ی توت فرنگی و برداشت از آن صحبت می کنند!
جای تعجب نیست که اخلاق در این نگاه کاملا منفعت طلبانه هیچ جایگاهی ندارد و از سوی افرادی با پیشینه ی اختلالات رفتاری که پیشتر شرح داده شد مطرح می شود.
بنظر میرسد وقت آن رسیده است کهبه جای توجیه کردن عمل غیر اخلاقی شکار ، برای درمان بیماری شکار و قطع رفتار بیمارگونه شکارچیان چاره ای اندیشیده شود.
منبع: خبرآنلاین
70