داستان پادشاهی که تنها ۴۰ روز حکومت کرد
در پس پردهی تاریخ قاجار، چهرهای مغفول مانده که داستانش مملو از جاهطلبی، فرصتطلبی و فرجامی تلخ است: علیشاه ظلالسلطان، دهمین پسر فتحعلیشاه و برادر تنی عباس میرزا، ولیعهد نامدار. پس از مرگ پدر، علیشاه با غصب تاج و تخت، خود را پادشاه خواند، اما حکومتش تنها ۴۰ روز دوام آورد. تاریخ قاجار اما با او مهربان نبود؛ نامش را از فهرست پادشاهان حذف کرد و سرنوشتش را به تبعید و تنگدستی گره زد.

این مقاله، روایتی است از زندگی پرفرازونشیب علیشاه ظلالسلطان، شاهزادهای که سودای سلطنت در سر داشت، اما تاریخ، او را به دست فراموشی سپرد.
تولد در شیراز، در سایهی ولیعهد
علی میرزا ظلالسلطان در سال ۱۲۱۰ هجری قمری (۱۷۹۵ میلادی) در شیراز، پایتخت زندیان، چشم به جهان گشود. او دهمین پسر فتحعلیشاه قاجار و یگانه برادر تنی ولیعهد، شاهزاده عباس میرزای نایبالسلطنه بود و از جانب مادر به طایفهی دولو، یکی از دو بازوی اصلی قدرت در دربار قاجار، منتسب میشد. این جایگاه خانوادگی، او را در صف مدعیان تاج و تخت قرار میداد. شاهزاده علیشاه ظلالسلطان بهعنوان اولین پسر فتحعلیشاه قاجار شناخته میشود که در محل حوزهی حکومتی جدید پدر، شیراز (مقر زندیان) به دنیا آمد.
نقش ظلالسلطان در دربار
شاهزاده علیخان ظلالسلطان بهعنوان متحد اصلی برادر تنی خود، شاهزاده عباس میرزای نایبالسلطنه در محل دارالسلطنهی طهران شناخته میشد. در مقابل، جبهه اصلی شاهزادههای مخالف ولیعهد عبارت بودند از: شاهزاده حسینعلی میرزا فرمانفرما (پنجمین پسر فتحعلیشاه قاجار و حاکم مقتدر فارس)، شاهزاده حسنعلی میرزای شجاعالسلطنه (ششمین پسر فتحعلیشاه قاجار و حاکم سابق تهران و سپس خراسان و کرمان) و سه خواهر بزرگ تنیشان (که بهعنوان اولین و دومین و سومین دختر فتحعلیشاه قاجار شناخته میشوند). پس از رفتن شاهزاده حسنعلی میرزای شجاعالسلطنه (حاکم تهران) به خراسان جهت فرونشاندن شورشهای متعدد محلی و برقرار ساختن مجدد حاکمیت تاریخی ایران بر هرات، شاهزاده علیخان ظلالسلطان جای خالی او را گرفت و حاکم تهران شد.
پس از عباس میرزا: سودای تاج و تخت
مرگ ناگهانی شاهزاده عباس میرزای نایبالسلطنه در مقام ولیعهد، فرصتی طلایی برای علی میرزا فراهم کرد. او که خود را محق ولایتعهدی و سپس پادشاهی میدانست (به دلیل مادر دولوییاش)، با بیاعتنایی پدر روبرو شد. فتحعلیشاه قاجار، جهت رعایت مفاد عهدنامهی ترکمانچای (که حاصل توافق روسها با شاهزاده عباس میرزای نایبالسلطنه و وزیر دانشمند او قائممقام فراهانی بود)، پسر ارشد ولیعهد تازه درگذشته، محمد میرزا را به مقام ولایتعهدی برگزید. این انتخاب، با اعتراض و بیاعتنایی بیسابقه برادران بزرگ و مهم ولیعهد تازه درگذشته از جمله شاهزاده حسنعلی میرزای شجاعالسلطنه و شاهزاده علیخان ظلالسلطان روبهرو شد.
قیام در تهران: تاجگذاری و فرمانروایی چهل روزه
پس از درگذشت فتحعلیشاه قاجار (که با فاصلهی یک سال بعد از درگذشت ولیعهد اصلی او، شاهزاده عباس میرزای نایبالسلطنه پیش آمد)، علیخان ظلالسلطان با همراهی متحدان و طرفدارانش از جمله شاهزاده علینقی میرزای رکنالدوله (پسر هشتم فتحعلیشاه قاجار و حاکم قزوین)، در دارالسلطنهی طهران و بر روی تخت طاووس جلوس و ضمن اجرای تمام مراسمهای لازم تشریفات سلطنتی، تاجگذاری کرد و سکهی پادشاهی ایران را ضرب زدو خودش را "علیشاه ظلالسلطان" نامید و ملقب به "عادلشاه" شد.
ولخرجی و بذل و بخشش
اولین اقدام علیشاه ظلالسلطان، ضبط جواهرات خصوصی فتحعلیشاه و اشغال عمارات سلطنتی بود. البته این کار او نه برای سروسامان دادن به امور مملکتی، بلکه برای خوشگذرانی و عیش و نوش بود و حتی دست به بذل و بخششهای فراوان زد. در یک مرحله، مبلغ ۴۰۰ هزار تومان به شاهزادگان و سران سپاهی و میرزا آقاخان وزیر لشکر داد. این پول بادآورده که به ثمن بخس بذل و بخشش میشد، از خزانه مخصوص فتحعلیشاه بود که قسمت عمدهی آن شامل پولهایی میشد که دولت انگلیس و حکومت هندوستان به موجب عهدنامههای مختلف به ایران پرداخت کرده بودند و فتحعلیشاه اختیار آن را به همسر محبوبش، تاجالدوله، سپرده بود.
تلاش برای صلح و مصالحه
پولها که حیف و میل شده بود، دیگر این شاه خودخوانده چیزی برای بذل و بخشش نداشت و با نابخردی تلاش میکرد که برای حفظ تاج سلطنتش با محمدشاه، مدعی اصلی پادشاهی، حتی با چشمپوشی از مناطق آذربایجان و قزوین و... به نفع محمدشاه مصالحه کند. او در همین راستا، به امید آنکه میان او و برادرزادهاش صلح و آشتی برقرار شود، به محمدجعفر خان کاشی، وزیر خود، دستور داد تا نامهای برای ملکالکتاب، از رجال متنفذ درباره فتحعلیشاه بنویسد و از او بخواهد تا به بهانه نریختن بدون سب و جهت خون مسلمانان، بین او و ولیعهد قانونی سلسله قاجار مصالحه برقرار کند؛ اما ملکالکتاب فریب این نامه را نخورد و در وساطت میان عمو و برادرزاده تعلل کرد تا عاقبت ظلالسلطان دستگیر شد و ظاهرا تنها کاری که توانست بکند این بود که جان علیشاه یا لااقل چشمان او را از نابینا شدن نجات دهد.
رویارویی سپاهیان و تسلیم شدن اماموردی میرزا
ظلالسلطان زمانی که شنید محمدشاه به همراه سپاهی مجهز قصد حمله به تهران را دارد، برادرش اماموردی کشیکچیباشی را با ۱۵ هزار نفر به آذربایجان فرستاد. در آن زمان محمد شاه از حمایتهای روس و انگلیس برخوردار بود و از سویی دیگر وزیری باتدبیر و با لیاقت مانند قائممقام فراهانی هم در کنار او بود و با این پشتیبانیها عازم تهران شد. دو سپاه در نزدیک سیاه دهن قزوین (تاکستان کنونی) بهم رسیدند که البته جنگی رخ نداد چون اماموردی میرزا خود را تسلیم قائممقام کرد و با این اقدام، ظلالسلطان بییاور ماند و ناچار قاصدی فرستاد و بهوسیله ملکالکتاب از قائممقام تأمین خواست. با این درخواست موافقت شد به شرط آنکه همه آنچه را که گرفته بود بازپس دهد.
سقوط: خیانت، دستگیری و زندان
اما این خوشی دیری نپایید. محمد میرزا، برادرزادهی جوان علیشاه، تحت نفوذ قائممقام و به همراهی با حمایتهای سیاسی و دیپلماتیکی روسها (تحت عنوان عمل به مفاد عهدنامهی ترکمانچای) و انگلیسیها، پادشاه شدن عموی تنی خود را نپذیرفته و در شهر تبریز (مرکز حکومت ولیعهد قاجار) تاجگذاری کرده و با حمایت مالی روسها و انگلیسیها عازم تهران شد. در وسط راه، سپاه تهران به فرماندهی علینقی میرزای رکنالدوله (هشتمین پسر فتحعلیشاه قاجار) و اماموردی ایلخانی (دوازدهمین پسر فتحعلیشاه قاجار) طی یک توطئه مشتمل بر وعده و تطمیع و بدون یک درگیری واقعی خونین از کار افتاد و صبح زود، نیروهای محمد میرزا وارد شهر تهران شدند و علیشاه ظلالسلطان را غافلگیرانه در تخت خواب دستگیر کردند. بدینوسیله دوره مدت پادشاهی چهلروزه او به پایان رسید و مورخان کتابهای تاریخ قاجار به خاطر ملاحظات و حساسیتهای بیش از حد محمد شاه قاجار (پادشاه جدید بیست و شش ساله)، عمداً علیشاه ظلالسلطان را نادیده میگرفتند گویی اصلاً وجود خارجی ندارد و بهجای آن، از محمد شاه قاجار (پدر ناصرالدین شاه قاجار) بهعنوان سومین پادشاه قاجار یادی میکنند .محمدشاه، عموی خود، علیشاه ظلالسلطان را وادار کرد که با دستان خودشان، تاج کیانی را بر سرش بگذارد و احساس ندامت و پشیمانی بنماید.
زندانی شدن در اردبیل
در نهایت محمد شاه به تهران رسید و در روز تاجگذاری، عموی او ظلالسلطان هم حضور داشت. وقتی که محمد شاه از استحکام پایههای قدرتش اطمینان حاصل کرد علی شاه را به دژ مراغه فرستاد بعد از شش ماه هم او را به زندانی در اردبیل بردند و ۴ ماه را به سختی و مشقت گذراند و در نهایت موفق به فرار از زندان شد و خود را به روسیه رساند اما این شاه خودخوانده بختبرگشته اعتباری در دولت تزاری نداشت و آنها حاضر به نگهداری او در خاک روسیه نبودند. به ناچار علی شاه به سرزمین عثمانی رفت و چون نگرانی دستگیری خود از سوی حاکم شهر بورسه بود راهی بغداد شد و در آن شهر اقامت گزید. او سالها در این شهر به همراه دو فرزندانش شجاعالدوله و سیفالدوله در سختی و مرارت و بیپولی روزگار میگذرانید و حتی به دولتهای خارجی نامه مینوشت و درخواست پول میکرد.
سالهای پایانی: فقر و فراموشی
در بغداد، سالها در فقر و تنگدستی زندگی کرد و برای امرار معاش، حتی به فروش جواهرات خود روی آورد. تلاشهایش برای جلب حمایت دولتهای خارجی ناکام ماند. نهایتاً، ناصرالدینشاه با پرداخت مقرری ناچیزی موافقت کرد، اما این مبلغ، تنها اندکی از آلام او میکاست. علیشاه ظلالسلطان در نهایت در کربلا درگذشت، در حالی که نامش از فهرست پادشاهان قاجار خط خورده بود. او در زمان زندگی در تبعید، بازار بزرگ مرکزی کربلا را خرید و توسعه داد که به صورت موروثی به فرزندانش رسید تا سرانجام توسط صدام حسین به نفع اداره اوقاف عراق مصادره شد.
مهرهای مورد استفاده
مهرهای مورد استفاده علیخان ظلالسلطان و سپس علیشاه ظلالسلطان (عادلشاه) به شرح زیر هستند:
پیش از درگذشت فتحعلیشاه قاجار، مهر چهارگوشه به سجع: علی بظل سلطان ز شاه ملقب شد (آغاز تاریخ استفاده: ۱۲۳۲ هجری قمری)
بعد از درگذشت فتحعلیشاه قاجار و در هنگام دعوی پادشاهی ایران در محل دارالسلطنهی طهران، مهر چهارگوش به سجع: السلطان علی شاه (آغاز تاریخ استفاده: ۱۲۵۰ هجری قمری). در هنگام تاجگذاری و قبل از ورود موفقیتآمیز و غافلگیرانهی برادرزاده اش به محل دارالسلطنهی طهران، شعر مشهوری را سجع مهر قرار داد: شکرلله که علی خان شه شد، ظل سلطان بدو ظل ا... شد. (اینگونه اقدام جسورانهی علیشاه ظلالسلطان خشم و حساسیت پادشاه جدید جوان، محمد شاه قاجار را برانگیخته لذا عموی خود، علیشاه ظلالسلطان را وادار کرد که با دستان خودشان، تاج کیانی را بر سرش بگذارد و احساس ندامت و پشیمانی بنماید).
بعد از دستگیری و زندان شدن در قلعهی اردبیل، علیخان ظلالسلطان و همراهانش از طریق کندن یک نقب مخفیانه به بیرون از محوطهی زندان موفق به گریختن شدند و با همراهی سه متحد اصلی خود (شاهزاده علینقی میرزای رکنالدوله و شاهزاده اماموردی ایلخانی)، از طریق قفقاز و عثمانی، نهایتاً در سرزمین عتبات عالیات سکونت یافتند. ایشان در این دوره زمانی، مهر بیضی داشتند به سجع: ظل السلطان (آغاز تاریخ تقریبی استفاده: ۱۲۵۴ هجری قمری)
شاهزادهای در حاشیهی تاریخ
داستان علیشاه ظلالسلطان، قصهی عبرتآموزی است از جاهطلبی، خیانت و سقوط. او نمادی است از شاهزادگانی که در سودای قدرت، خود را به ورطهی نابودی کشاندند. نام او اگرچه از تاریخ رسمی قاجار حذف شده، اما سرگذشتش همچنان میتواند برای مورخان و علاقهمندان به تاریخ، جذاب و آموزنده باشد.