با نزدیک شدن به ایام پیروزی انقلاب و با ورود امام خمینی به ایران، رژیم پهلوی میخواست از تمام ظرفیت ارتش در اقصی نقاط کشور استفاده کند و با تجمیع آنها در تهران از پیروزی انقلاب اسلامی جلوگیری کند. بر همین اساس لشگرهای همدان و کرمانشاه به تهران فراخوانده میشوند و بنابر اطلاعات واصله راه عبوری آنها به تهران از محور همدان است. امام خمینی در این شرایط برای مقابله با اقدام رژیم پهلوی مأموریت ویژهای را در آستانه پیروزی انقلاب به آیتالله مدنی محول میکنند.
سردار شهید حسین همدانی، از مبارزان انقلابی در همدان که از نزدیک با آیتالله مدنی در آن ایام آشنایی داشت در خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی ثبت و ضبط شده است، درباره نقشآفرینی آیتالله مدنی در آن مأموریت میگوید: « در پادگان امام حسین تهران که هنگ جوانان شیر خورشید بود، آن موقع یادم هست قرار شد یگانها [که] آن هم در طرح قبلی بود و در تهران پیشبینی کرده بودند، برای دفاع از تهران دو یگان ویژه گذاشته بودند به نام لشگر یک گارد و دو گارد. دو لشگر زبده قوی، این دو لشگر یک و دو گارد، حفاظت تهران را به عهده داشت . لشگر تیپ نیرو مخصوص، باز از تیپهایی بود که در تهران مأموریت داشت از شهر دفاع کند و گارد جاویدان هم که تیپ گارد جاویدان آن هم از کاخها دفاع میکرد و در زمان بحران که نیاز به کمک داشتند؛ اگر تهران بحرانش شدت پیدا میکرد، ازلشکرهای دیگر خارج از تهران کمک میگرفتند. جایی که پیشبینیشده بود همین دانشگاه امام حسین فعلی که آن موقع هنگ جوانان بودند، اینها باید میآمدند مستقر میشدند. اینجا محل ییلاقیاش هم بوده، اردوگاهشان بوده؛ پادگان موقتشان بوده. از اینجا کار میکردند؛ لذا همین کار را هم کردند.
آمدند به لشگر 16 زرهی دستور دادند تیپ همدانش از همدان حرکت کند. به لشکر ۸۱ زرهی دستور دادند تیپ بیستونش از کرمانشاه حرکت بکند و بیاید به کمک تهران؛ چه زمانی بود؟ قبل از تقریباً ۱۹ بهمن ۵۷ بود که میخواستند کودتا بکنند. قرار شد یگانها کمک بکنند بیایند به سمت تهران، اخبار و اطلاعاتی که بعضی از فرماندهان نظامی که ارتباط داشتند با خود دفتر حضرت امام و آقای طالقانی؛ اینها هم مثل اینکه خبر را داده بودند و حالا از جهاتی دیگر هم اخبار رسیده بود و به تشخیص خود، حضرت امام پیام میدهند به آیت الله مدنی، چون این را خود آیتالله مدنی میفرمودند که زنگ زدند از تهران به ما گفتند که اسدالله، این تانکها نباید برسد به تهران. اگر برسد به تهران دیگر امام را شما ندارید.
ایشان هم به تمام معنا ذوب امام بود، یعنی ایشان کسی بود در نجف [ که ] همه وجودش امام بود. میگویند که شب مراسم ازدواج دخترش که امام حکم صادر کرد برود تبریز، ایشان حکم امام را اجرا میکند و مراسم ازدواج دخترش را رها میکند. رانندهاش میگوید: «حاج آقا صبح برویم». گفته بود: «نه نیم ساعت حکم امام دیر اجرا میشود». یک چنین شخصیتی بود.
لذا وقتی گفتند که حضرت امام فرمود که اسدالله اینها میآیند، خودش هم گفت حضرت امام به من میگوید اسدالله اسدالله، اینها میآیند تهران. ایشان جلسهای گذاشت جلسه بسیار جالب و قشنگی که آقایان کینژاد، پروین، مرحوم سماوات، برادران حسینی، و علی آقا محمدی در جلسه بودند، سپس تصمیم گرفتند برای از کار انداختن تانکها قیچیهایی تهیه شود و با این قیچیها، شیلنگهای تانک را بریده که دیگر تانکها قابل استفاده نبود و راه های دیگری چون تهیه بمب دست ساز و... پیشنهاد میشد. سپس آیتالله مدنی پیشنهاد داد که مردم رزن و آوج و روستاهای اطراف جادهها را ببندند که همین کار هم شد و دیگر در آن روز ترددی به سمت تهران نشد. فردای آن روز تانکها به نزدیکی همدان رسیدند و با جمعیت درگیری و کشتارشروع شد که تعدادی از مردم به شهادت رسیدند. اما به حمدالله جلوی تانکها گرفته شد.»
15