روایت غسال باغ رضوان از برادرِ مرگ
حالا که کرونا آمده، ترس و وسواس خیلیها بیشتر شده، اما من همیشه میگویم ترس زودتر آدم را داخل قبر میکند. راست گفتهاند که ترس برادر مرگ است، واقعا ترس و استرس آدمیزاد را از پا در میآورد.
خیلی ها به ما دست نمی دهند یا جلو نمی آیند یا از کنار ما با فاصله رد می شوند... در دلم می گویم مطمئنم من از تو خیلی سالم تر هستم، خدا درهایی روی ما باز کرده که شما نمی دانید.
حالا که کرونا آمده ترس و وسواس خیلی ها بیشتر شده، اما من همیشه می گویم ترس زودتر آدم را داخل قبر می کند. راست می گویند ترس برادر مرگ است، ترس و استرس واقعا آدمیزاد را از پا در می آورد.
گاهی شده که صاحب جنازه و فرزند متوفی با وجود ماسک و ضدعفونی و کفن باز هم از جنازه می ترسد که مبادا بیمار شود! اما من ۷، ۸ ماه است اینجا جنازه بیمار کرونایی هم شسته ام و هیچ طوری نشده، چون ما با خدا معامله کردیم.
حاج عباس، قدیمی ترین غسال باغ رضوان است.
در سالن تطهیر باغ رضوان او را می بینم که مشغول گپ و گفت است، اگرچه ماسک روی صورت دارد ولی از حالت چهره اش می توان متوجه لبخند و خوشرویی او شد.
وقتی او را معرفی می کنند می گویند ایشان حاج عباس قدیمی ترین و بهترین در کار خودش است.
حاج عباس اما حاضر به گفت و گو با هیچ کسی نشده و بلافاصله وقتی متوجه می شود خبرنگارم می گوید که اصلا اهل مصاحبه نیست، اما همچنان خوشرو و بذله گو است.
کم کم به داخل اتاق می روم و کنار حاج عباس می نشینم، می گویم فقط می خواهم سلام و علیکی داشته باشیم، در این حد که اجازه می دهید!؟
می خندد و می گوید سلام و علیک را که ما برای اموات گذاشته ایم! و بلافاصله ادامه می دهد من شوخی زیاد می کنم یک وقت به دل نگیرید، یعنی اینطوری روحیه خودمان را حفظ می کنیم تا سخت نگذرد...
حاج عباس حالا دو دهه است که به انتخاب خودش مشغول این کار است. می گوید خودش خواسته غسال باشد و به این کار علاقه داشته است.
اما چطور فهمیده به این کار علاقه دارد!؟
وقتی ۱۲ سالم بود مادرم در قنات روستایمان اموات را غسل می داد. من که بچه بودم به مادرم می گفتم چرا این کار را می کنی؟ می گفتم این کار را نکند، خودم کار می کنم ... و بعد با خنده ادامه می دهد من که راضی نبودم مادرم غسال باشد حالا خودم هم دارم این کار را انجام می دهم.
حاج عباس می گوید که از شغلش راضی است و رزق و روزی که از این کار به دست می آورد برایش برکت داشته و خیر دنیا و آخرت را دارد.
درباره کرونا می پرسم و اینکه تأثیری که روی کارشان داشته است؟
خیلی آرام و مطمئن می گوید فرقی نکرده، کارمان زیادتر شده ولی همان غسل و کفن را انجام می دهیم، نه ترس و واهمه ای از بیماری داریم و نه از مردن، چون خودمان مال اینجاییم.
هر روز مرگ را به چشم می بینیم، یکی جنازه اش روی زمین مانده، یکی تکه پاره و سر بریده است... همه جورش را دیده ایم.
چرا آنهایی که شما را می شناسند می خواهند شما غسل و کفن متوفایشان را انجام دهید؟
چون خونسردی خودم را حفظ می کنم و مردم داری می کنم؛ البته تعریف خودم را نمی کنم، ولی موقع کار ذکر و صلوات می فرستم و وقتی کارم تمام می شود، با شوخی و خنده می گذرانم تا روحیه داشته باشم و خودم را نبازم.
چه دعایی موقع شست و شو و غسل دادن جنازه برایش می کنید؟
من که سواد آن چنانی ندارم ولی مدام حمد و سوره می خوانم و صلوات می فرستم.
از کارتان راضی هستید؟
او با خنده می گوید به همه می گویم راضی ام، این کار ثواب دارد، حداقل می دانم آن دنیا را درست می کنم. خدا را شکر خانواده ام هم پذیرفته اند و مشکلی با شغل من ندارند.
حاج عباس تأکید می کند که هر کسی در دوران جوانی راه راست را رفت هنر کرده، و ادامه می دهد: وقتی آدم پیر شد دیگر نماز خواندن و راه راست رفتن که هنر نیست، خیلی ها می گویند توبه کرده اند ولی راست نمی گویند، اینها از مرگ می ترسند.
می گویم چطور می شود از مرگ نترسید؟
اگر از مرگ نترسید خودتان را نجات می دهید، روحیه قوی می خواهد اما برایتان خوب است. ما اینجا مرگ را به چشم می بینیم، درست است که برای کارمان حقوقی می گیریم که پول زحمت کشی و حلال است، اما خدا هم به ما کمک می کند. اگر خدا به ما روحیه ای نداده بود تا بتوانیم هر روز تحمل کنیم و طاقت بیاوریم که کارمان تمام بود.
پس مرگ برای هیچ کس عادی نمی شود؟
نه عادی نمی شود، حتی برای غسالی که هر روز مرگ را می بیند ولی چیزی در وجودش هست که می تواند تحمل کند و این فقط لطف خداست.
بعضی ها فکر می کنند غسال بعد از مدتی عادت می کند و قلبش سخت می شود ولی اصلا اینطور نیست.
روزهای سخت زیاد داشتم، صحنه های بد زیادی دیدم؛ یک روز جنازه های مسافران یک اتوبوس که در تصادف کشته شده بودند را آوردند، یک روز جنازه عروس و دامادی که در مسیر سفر به مشهد با کامیون تصادف کرده و کشته شده بودند، یک روز جنازه بچه می آورند... روحیه زیادی می خواهد ولی خدا کمک می کند و با صبر و حوصله این کار را انجام می دهیم. می گویند آدم عادت می کند ولی شیعه علی ولی الله مگر می تواند عادت کند!؟
تا حالا شده برای متوفایی گریه کرده باشید و دلتان سوخته باشد؟
خیلی زیاد، مثلا یک بار جنازه پسربچه ای را شستم که پسرخاله اش او را کشته بود، خیلی ناراحت بودم و در تمام مدت برایش گریه کردم، چه جمعیتی هم برای تشییع جنازه اش آمده بود. بعدها پسرخاله قاتل را گرفتند و اعدام کردند، ولی ۸ نفر هم برای تشییع جنازه اش نیامده بودند...
درباره رفتار و برخورد مردم می پرسم. می خندد و شوخی می کند، بعد می گوید این شوخی ها که می کنم را ننویس... من از خودم مطمئنم، پس چرا باید از این آدم ها ناراحت شوم!؟ جاهایی در زندگی ام خدا دستم را گرفته، مریضی های سخت در خانواده دیدم ولی به این سنگ دخیل شدم و خدا کمکم کرد. حالا یک عده هم تحویل نمی گیرند و از من بدشان می آید، ان شا الله که خدا کمکشان کند.
حاج عباس خواسته ای هم از مردم دارد و می گوید: من که ۲۰ سال است در باغ رضوان غسال بوده ام می گویم هم وطن و همشهری، غسال را بی عزت ندان، غسال نباشد شیعه را چه کسی غسل می دهد!؟
بعضی ها فقط از ما نمی ترسند و دوری کنند، از جنازه عزیزشان هم می ترسند. حتی کمک نمی کنند سر جنازه متوفی را بگیرند! اما همانطور که گفتم ترس است که آدم را از پا در می آورد.
یک بار در اتوبوس بودم که مردی من را شناخت و گفت تو پدرم را غسل دادی، بیچاره می خواست از من تشکر کند ولی وقتی مردم فهمیدند از من فاصله گرفتند! گفتم نترسید من که زنده ام، مرده هم که دستش از دنیا کوتاه شده است، باید از زنده ها بترسید...
حاج عباس با گفتن این جمله نگاهی به اطرافیان می کند و می خندد، تعارف می کند که با او چای بخوریم و باز هم با خنده می گوید من به همه می گویم یک چای غسال را بخوری ۲۰ سال روی عمرت می آید.
او البته از اینکه در این گپ و گفت بارها شوخی کرده و خندیده عذرخواهی می کند و می گوید ما باید شوخ باشیم تا روزگارمان بگذرد، و این گفت و گو با لبخند و حال خوش تمام می شود.
منبع: ایسنا
68
اجرت باخداست
خداعمربا عزتبدهبهت