نجات مردانی که از ساختمان آویزان شده بودند
به گزارش گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران پویا ؛ آتشنشانان با «عزمی راسخ» و « شجاعتی مثالزدنی» همیشه گوش به زنگ و آماده جانفشانی هستند، آنها در هر برهه از تاریخ دِین خود را ادا کردهاند، از دوران جانفشانی در هشت سال دفاع مقدس تا اکنون که غیرتمندانه برای تداوم زندگیها، همچنان به دل آتش میزنند و میسوزند و «در راه خدا متاع جان را بیچند و چون عرضه میکنند».
بازخوانی خاطراتی از خودگذشتگیها و جانفشانیهای این غیور مردان خاموش خالی از لطف نیست. روایتی از لحظات سخت مأموریت و عملیاتهای نفسگیر را از زبان آتشنشانان میخوانید:
***
یک ساعت از نیمهشب گذشته و گرمای هوا هنوز هم آزاردهنده بود، شهر آرام آرام به خواب فرو میرفت و خیابان لالهزار هم بعد از روزی شلوغ و پر ازدحام، خلوتترین ساعات خود را سپری میکرد، هرچند با عبور گاهبهگاه خودرویی سکوت خیابان میشکست اما با خارج شدن آن از انتهای دیگر خیابان، دوباره آرامش به این محل باز میگشت.
هنوز دقایقی از ساعت یک بامداد نگذشته بود که ناگهان فریاد انسانی در خیابان، طنینانداز شد، انعکاس روشنایی آتش بر دیوار ساختمانها و صدای دو مرد که مضطربانه کمک میخواستند از وقوع حادثه وحشتناکی خبر میداد.
مرد موتورسواری که در آن لحظات دلهرهآور از خیابان لاله زار در حال عبور بود درباره مشاهدات اولیه خود میگوید: «دقایقی به ساعت دو بامداد مانده و خیابان لالهزار کاملا خلوت بود، هیچ وسیله نقلیه و یا عابر پیادهای در آن دیده نمیشد، به تنهایی با موتورسیکلت در حال گذر بودم که ناگهان با دیدن دو مرد جوان که از لبه پنجره طبقه دوم خود را آویزان کرده بودند یکباره خشکم زد، موتور سیکلت را در کنار خیابان پارک کردم و به سمت محل مورد نظر رفتم، یکی از آنها با دیدن من فریاد زد: آتش... آتش... کمک... کمک...
من بلافاصله با تلفن همراهم با 125 تماس گرفته، موضوع را به آتشنشانی اطلاع داده و درخواست کمک فوری کردم. خوشبختانه دقایقی بعد، اولین گروه آتشنشانان به محل آتشسوزی آمدند و سریعا به کمک حادثه دیدگان شتافتند.»
عرفان شفایی یکی از آتشنشانانی که به اتفاق همکارش در عملیات نجات این دو نفر شرکت داشت درباره این حادثه میگوید: «وقتی که به همراه دیگر همکارانم از ایستگاههای 2 و 46 به محل حادثه در خیابان لالهزار رسیدیم با صحنه عجیبی روبرو شدیم، در حالی که شعلههای آتش از پنجرههای طبقات دوم و سوم ساختمانی سه طبقه به بیرون زبانه میکشید، دو نفر برای فرار از آتش، از پنجره طبقه دوم، خود را آویزان کرده بودند، هر لحظه امکان داشت آنها به پایین سقوط کرده؛ به شدت آسیب ببینند و یا حتی جان خود را از دست دهند، لحظات سختی بود. وقتی که آتشنشانان به کمک آن دو نفر رفتند، دستهایشان دیگر توان نگه داشتن آنها را نداشت.»
این آتشنشان جوان ادامه میدهد: «این دو مرد جوان با دیدن گروه آتشنشانی، ملتمسانه تقاضای کمک میکردند، باورم نمیشد که آنها چگونه توانستهاند تا این مدت خود را حفظ کرده و به پایین نیفتند، با دستور فرماندهام من و یکی از همکارانم مأمور نجات این دو نفر شدیم؛ مابقی آتشنشانان نیز با چندین رشته لوله آب پر فشار آتشنشانی از سه مسیر به مبارزه با این آتشسوزی گسترده پرداختند، در این میان یک گروه آتشنشانی هم با یک رشته لوله آبدهی از ارتفاع بالا شروع به پاشیدن آب بر روی آتش کردند تا حرارت زیاد مانع از کمکرسانی به دو کارگر نشود.
بدون اتلاف وقت و با توجه به موقعیت گرفتاری دو حادثهدیده، نردبان دستی را به دیوار ساختمان نزدیک کرده و سپس در زیر پای آنها قرار دادیم و سرانجام هر دو نفر را یکی پس از دیگری به پایین ساختمان هدایت کرده و نجات دادیم.
معاد، نجاتیافته از این حادثه درباره این ماجرا چنین میگوید: «من و دوستم هر شب بعد از اتمام ساعت کار، در همان محل کار خود در یکی از کارگاههای تولیدی لباس میخوابیم، اصلاً فکر نمیکردم روزی این محل آتش بگیرد و به همین راحتی جانمان به خطر افتد، وقتی این حادثه رخ داد تازه فهمیدم که آتش چقدر میتواند آسیب برساند.
در شب حادثه نیز من و مصطفی در طبقه دوم این ساختمان سه طبقه قدیمی که تمامی طبقات آن به انبار و تولیدی لباس تبدیل شده، خوابیده بودیم که حدود ساعت یک و نیم بعد از نیمهشب، انگار یک نفر ناشناس، من را بیدار کرد، وقتی چشمهایم را باز کردم هیچ کس را ندیدم ولی کمی که دقت کردم متوجه شدم دود غلیظی بالای سرم میچرخد، در یک آن از جا بلند شدم و خودم را از بالکن به طبقه دوم پرت کردم؛ فوراً به سراغ دوستم، مصطفی که در داخل کارگاه خوابیده بود، رفتم و او را بیدار کردم. مصطفی با تعجب نگاهم کرد و پرسید: چرا بیدارم کردی؟ من بلافاصله گفتم: بلند شو، مثل اینکه اینجا آتش گرفته و هر آن نیز شدت پیدا میکند، هر دو به سرعت به سمت مکان آتشسوزی رفتیم و در یکی از اتاقها را گشودیم که در این لحظه، ناگهان آتش به سوی ما هجوم آورد، به سرعت خودمان را کنار کشیدیم و شعلههای سوزان آتش از کنارمان رد شد، در این هنگام شدت آتشسوزی به حدی بود که دیگر فرصت نشد دوباره در را ببندیم.
با گذشت زمان کوتاهی، میزان آتشسوزی به قدری شدید و گسترده شد که راههای خروجی کاملاً مسدود شد و ما راهی به بیرون نیافتیم، چارهای نبود یا میبایست در داخل ساختمان میماندیم و میسوختیم و یا به طریقی از محل خارج میشدیم.
هر دو به سرعت خودمان را به پنجرهها رسانده و برای دور ماندن از حرارت زیاد ناشی از آتشسوزی با هر دو دست لبه پنجره را گرفته و به بیرون آویزان شدیم، در وضعیت خطرناکی قرار داشتیم و راه برگشتی هم نبود و اگر از پنجره طبقه دوم به پایین ساختمان سقوط میکردیم حتما بلایی به سرمان میآمد و حتی ممکن بود کشته شویم.
در آن موقع شب بدبختانه هیچ کس هم از خیابان رد نمیشد تا از او بخواهیم به یاریمان بیاید، هر دقیقهای که میگذشت فشار بر روی دستانمان بیشتر میشد و تحمل وزن مان سختتر. تقریباً فکر میکنم مدت بیست دقیقهای بین زمین و آسمان بودیم که ناگهان صدای موتورسیکلتی را شنیدیم که در حال گذر از خیابان بود، کمی امیدوار شدیم، من و مصطفی در حالیکه دیگر نایی در بدن نداشتیم شروع به فریاد زدن و کمکخواهی کردیم، ناگهان موتورسیکلت متوقف شد و راکب آن به سمت ما آمد و ناباورانه به صحنه آتشسوزی و دو مرد آویزان از ساختمان نگریست.
من که هنوز رمقی در بدن داشتم به موتورسوار گفتم که سریعاً به آتشنشانی زنگ بزند و کمک بخواهد؛ خوشبختانه نیروهای آتشنشانی به سرعت در محل حاضر شده و مانع از سقوط شدند، آنان علاوه بر نجات هر دونفرمان، آتشسوزی ساختمان را نیز در مدتی کوتاه مهار و خاموش کردند.
معاد در پایان حرفهایش در حالیکه برای آتشنشانان مرتباً دعای خیر میکرد، افزود: نیروهای آتشنشانی واقعاً همانند فرشتگان نجات هستند و جان دوبارهای را به ما دادند.
صبح روز حادثه (سه شنبه 26 مرداد 89) در بخش اخبار پایگاه خبری 125 آتشنشانی تهران چنین آمده بود:
«در جریان آتشسوزی وسیعی که بامداد امروز در یک ساختمان سه طبقه تولیدی لباس در خیابان لاله زار رخ داد دو نفر از کارگران تولیدی که از شدت دود و شعله از پنجرههای طبقات فوقانی آویزان بودند با سرعت عمل آتشنشانان از کام مرگ رهایی یافتند.»
منبع: تسنیم
10