کاربرد قسم خوردن در کجاست؟
قسم خوردن در فرهنگ ملی دینی ما نوعی تاکید بر درستی گفتار یا صدق کلام است. ما قسم خوردن را به کودکانمان یاد میدهیم و به آنان فرصت می دهیم که خطاهایشان را پشت قسم خوردن پنهان کنند.
اصولا چرا باید قسم خورد؟ کاربرد قسم خوردن در کجاست؟ چه چیزی باعث میشود، دیگران سخنان ما را باور نکنند؟
به خدا، به جان مادرم، به جان تو، به امام حسین (ع)
قسم خوردن برای ما ایرانیان تبدیل به یک عادت روزانه شده است. در مکالمات روزمره با خانواده و همکاران مرتب از آن استفاده میکنیم. قسم خوردن در فرهنگ ملی دینی ما نوعی تاکید بر درستی گفتار یا صدق کلام است. ما قسم خوردن را به کودکانمان یاد میدهیم و به آنان فرصت می دهیم که خطاهایشان را پشت قسم خوردن پنهان کنند. هنگامی که از کودک بابت کاری پرسش میکنیم و پاسخی که به آن باور نداریم را میگیریم، از او میخواهیم که به خدا یا به جان عزیزانش قسم بخورد. بنا بر این ما از کودکی یاد میگیریم که قسم خوردن ابزاری برای رهایی از مواخذه یا تنبیه است. هنگامی که کودک در تنگنای پرسشهای تند و تیز والدین مجبور به قسم خوردن میشود و از آن تنگنا رهایی مییابد، یاد میگیرد که دروغ را میتواند با لباس قسم باور پذیر کند. ما از کودکی یاد میگیریم که قسم خوردن یک ابزار است، یک ابزار دست به نقد و دم دستی، برای موجه نشان دادن رفتار و گفتارمان.
در کمترین فرهنگ و زبانی در دنیا میتوان چنین دامنهی وسیعی از قسم خوردن را یافت. قسم خوردن در فرهنگها و ادیان دیگر عموماٌ محدود به چهار وجه است، به پروردگار، به کتاب مقدس، به پیامبر و به شرافت خود. در فرهنگ ما قسم خوردن دامنهی بسیار وسیع تری دارد به غیر از آن چهار مورد ما به امامان (ع) سایر شخصیتهای مذهبی مانند فاطمه زهرا (ع)، ابوالفضل (ع) یا به جان نزدیکانمان (پدر، مادر، فرزند، خواهر، برادر و مانند اینها) یا به جان خود و مخاطبمان و همچنین به برخی خوراکیها (نان، نمک) قسم میخوریم.
قسم خوردن در سایر فرهنگها و ادیان عموماٌ محدود به ۲ صحنه است، یکی در هنگام پذیرش مسئولیتهای خطیر مانند ریاست جمهوری و نمایندگی برای اثبات تعهد و وفاداری و حس مسئولیت، و دیگری در هنگام شهادت نزد دادگاه یا مرجع رسمی دیگری برای پایبندی به راستگویی و بیان همهی حقیقت. جامعهی ایرانی قسم خوردن را به لباسی بر تن دو ناراستی فرهنگی خود تبدیل کرده است. این دو ناراستی "کاستی اعتماد" و "فراوانی دروغ" میباشند. ما از کودکی قربانی بی اعتمادی میشویم، در خانواده، در مدرسه و در میان دوستان. همواره مجبوریم برای اثبات خود تلاش کنیم و قسم خوردن سادهترین گریزگاه از این تلاش است. از سوی دیگر گفتن دروغ یا مبالغه در کلام در فرهنگ ما به اندازهی دیگر فرهنگها زشت و ناپسند نیست. ما یاد گرفته ایم که "مصلحتی" دروغ بگوییم و، چون دروغ گاهی مجاز شمرده شده است ما نیز به آن خو گرفته ایم و با ابزار "مصلحت" ابزار "دروغ" را توجیه می کنیم. در نتیجه اخلاق ایرانی در برابر دروغ گریزگاهی یافته است و در استفاده از آن کم نمیگذارد.
چه باید کرد؟
نخست؛ باید یاد بگیریم که دیگران را تشویق یا مجبور به قسم خوردن نکنیم. در پرسش از کودکان هیچ گاه از ایشان نخواهیم که برای نشان دادن درستی گفتارشان قسم بخورند. قسم خوردن و فرار از تنبیه از این راه را به کودکان یاد ندهیم. اگر این عادت اشتباه را در بیرون خانه یاد گرفته باشند و از آن استفاده میکنند، با جدیت به آنها هشدار دهیم که این روش را کنار بگذارند و در صورت بیان به آنها تذکر دهیم. در هنگام گفتوگو با دوستانمان نیز این عادت را از سر خود باز کنیم و در جایی که باور نمیکنیم از ایشان نخواهیم قسم بخورند.
دوم؛ یادبگیریم و در خود جا بیندازیم که شخصیتمان با قسم خوردن کوچک میشود. اگر راست میگوییم و طرف مقابل باور نمیکند و از ما طلب قسم میکند، به او بگوییم که با قسم خوردن شخصیت خود را کوچک نمیکنیم. ارزش و اصالت سخن درست به خودش است، نه به قسمی که در پی آن میخوریم.
سوم؛ برای باورهایمان ارزش قائل شویم. اگر به مقدساتی ایمان داریم و والدین و فرزندانمان عزیزترین کسان ما هستند، آنها را دستاویز تایید سخنانمان قرار ندهیم. قسم خوردن را توهین به مورد قسم هم بشماریم و بدین واسطه از آن پرهیز کنیم؛ و چهارم؛ دروغ نگوییم و به دیگران اعتماد کنیم. عبارتی کوتاه، در بدو خواندن شاید خنده دار، اما در اصل دو کاستی بزرگ ما ایرانیان. دروغ از دیرباز تاکنون ما را گرفتار خود کرده است و سرمایهی اعتماد را از ما گرفته است. بپذیریم که ما با دروغ خو گرفته ایم و دروغ در جامعهی ما رواج فراوان دارد.
منبع: الف
1981