چین می‌تواند در خاورمیانه جایگزین آمریکا شود؟

همزمان با تشدید تحرکات چین در منطقه خاورمیانه و افزایش رایزنی‌ با کشورهای خاورمیانه‌ای نظیر میانجی‌گری در روابط ایران و عربستان و یا گسترش روابط پکن با پایتخت های عربی منطقه، برخی ناظران از گزاره تبدیل شدن چین به عنوان قدرت فرامنطقه ای برتر در خاورمیانه و از دست رفتن جایگاه سنتی آمریکا سخن می گویند.

چین می‌تواند در خاورمیانه جایگزین آمریکا شود؟

"ناپلئون بناپارات" زمانی جمله‌ای تاریخی در مورد ملت چین گفت که به نظر می رسد اکنون به نوعی تعبیر شده است. ناپلئون گفت که "بگذارید چین بخوابد، زیرا وقتی بیدار شود جهان را تکان خواهد داد". جهان در سال‌های گذشته به طور آشکار با بیداری چین رو به رو بوده و کشوری را دیده که در طی حدودا سه دهه، از وضعیت بسیار ضعیف اقتصادی (چین در دهه ۷۰ میلادی از نظر اقتصادی همطراز کشور آفریقایی مالاوی بوده است) به یک ابرقدرت در این حوزه تبدیل شده است.

پیشرفت‌های چشمگیر چین در حوزه اقتصادی، نمودهای عینی خود را در دیگر حوزه‌ها از جمله ظرفیت‌های سیاسی و نظامی و فناورانه نیز نشان داده است. به هر گوشه ای از جهان که می‌نگریم شاهد توسعه فعالیت‌های اقتصادی و سیاسی چینی‌ها هستیم. در این میان، منطقه خاورمیانه به عنوان یک منطقه راهبردی در اقتصاد و انرژی جهانی، از جمله مناطقی بوده که چینی‌ها در سال‌های اخیر به آن معطوف شده‌اند و نفوذ خود را در میان کشورهای خاورمیانه‌ای گسترش بخشیده‌اند.

شاهد بوده‌ایم که اخیرا چین روابط رو به رشدی را با کشورهای عرب منطقه خاورمیانه تعریف کرده و میانجی‌گری میان دو قدرت مهم منطقه خاورمیانه یعنی ایران و عربستان را نیز به سرانجام رسانده است. در شرایط فعلی، چینی‌ها با تمامی طرف‌ها در منطقه خاورمیانه کار می‌کنند و همین مساله سبب شده تا برخی از افول هژمونی و قدرت آمریکا در خاورمیانه به نفع چین سخن بگویند.

از این رو، یک سوال اساسی مطرح می شود و آن این است که آیا چین می تواند جایگزین آمریکا در منطقه خاورمیانه باشد؟ فرارو جهت پاسخ به این پرسش، با "مهدی مطهرنیا"، استاد علوم سیاسی و کارشناس حوزه سیاست خارجی و همچنین "امیر دبیری مهر"، استاد علم سیاست و پژوهشگر حوزه روابط بین الملل به گفتگو پرداخته است.

آمریکا می‌خواهد اژدهای زرد با دام خاورمیانه شکار کند؛ چین می‌خواهد با شاخ آمریکا روبرو نشود

مهدی مطهرنیا؛ استاد علوم سیاسی و کارشناس روابط بین الملل در پاسخ به این سوال که چینی‌ها از چه ظرفیت‌هایی جهت نفوذ در منطقه خاورمیانه و جایگزین شدن با آمریکا برخوردار هستند؟ گفت: «اساساً در اندازه گیری قدرت ملی کشور‌ها و رقابت آن‌ها با یکدیگر، نیرو‌ها و مولفه‌های پیشرانِ مشخصی مورد توجه قرار می‌گیرد. به طور مثال، در سال ۲۰۰۸ میلادی، معاونت سازمان سیا به همراه موسسه کارنگی در آمریکا، پروژه‌ای را به عنوان اندازه گیری قدرت ملی در دستورکار قرار دادند که در آن بر پایه هشت نیروی پیشران از جمله قدرت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، ارزشی، نظامی، نیروی انسانی و دیگر مولفه‌ها، قدرت ملی کشور‌ها را با یکدیگر مقایسه کردند و نمره دهی کمّی با دستگاه معرفت شناختی پوزیتیویستی را در دستورکار قرار دادند.»

وی افزود: «در آن زمان آمریکا به تنهایی ۲۰ درصد قدرت جهان (بر اساس هشت نیروی پیشران) را داشت. اروپای متحد و چین هر کدام ۱۴ درصد، هند ۷ درصد، و روسیه ۲ درصد از مجموع قدرت جهانی را به خود اختصاص می‌دادند. این مطالعه در سالی رخ داد که باراک اوباما در آمریکا سر کار آمد و آمریکا دچار بحران اقتصادی شدید سال ۲۰۰۸ میلادی شده بود. بحرانی که عده‌ای آن را عاملی برای فروپاشی آمریکا می‌دانستند. از این رو، بایستی پیشران‌های مختلفی که قدرت کشور‌ها را کمّی و قابل سنجش می‌کنند، مورد توجه قرار داد».

این استاد علوم سیاسی تصریح کرد: «آمریکا در پیشران‌های گوناگون و در مجموع آن‌ها، فاصله زیادی را با چین دارد، اما چین تلاش دارد این فاصله را کاهش دهد و با ایجاد فضای مناسب برای قدرتمند شدنِ بیشتر، زمینه‌های اوج گیری جهانی‌ و توسعه نفوذ بین المللی خود را فراهم کند.

اما در مورد اینکه چین چه ویژگی‌ها و ظرفیت‌هایی دارد که مثلا می‌تواند نفوذ قابل ملاحظه‌ای را در خاورمیانه به ضرر آمریکا کسب کند؟ بایستی به این نکته توجه داشت که چین یک فرهنگ و تمدن باستانی و یک مجموعه جغرافیایی کهنسال با سابقه دیرینه تاریخی است که از جمعیت فراوانی برخوردار است. این کشور جغرافیای قابل توجهی را دارد و تلاش دارد تا با پویایی اقتصادی و دوری از اقتصاد مائوئیستی و پذیرش واقعیت‌های موجود در صحنه بین‌المللی، با وجود یک دولت اقتدارگرا، توسعه ملی خود را در جهت تضمین حاکمیت حزب حاکم کمونیست چین، محقق سازد.»

وی ادامه داد: «باید گفت که چین به دلیل داشتنِ جمعیت فراوان و فعال در حوزه اقتصادی و در عین حال، تلاش‌های فراوان در زمینه افزایش سطح تولید خود ولو با کپی برداری از تولیدات کشور‌های دیگر، با هدف کسب ثروت بیشتر و نه لزوما صنعت قوی‌تر، وارد میدان بین‌المللی شده است. اگرچه در مسیر این حرکت، چینی‌ها تلاش داشته‌اند تا صنعت خود را نیز به صنعتی برتر تبدیل کنند با این حال، اصلِ اساسی برای چین، فتح بازار‌های مختلف توسط اجناس چینی بوده است».

این کارشناس حوزه روابط بین الملل گفت: «این‌ها همگی ظرفیت‌هایی هستند که چین به آن‌ها تکیه دارد و می‌تواند در  توسعه روابط با بخش‌های مختلف جهان روی آن‌ها حساب باز کند و البته که برای این کشور، قدرت افزایی قابل ملاحظه‌ای را نیز به همراه دارند.

چینی‌ها با ایجاد سازوکار‌های نهادین نظیر سازمان همکاری‌های شانگهای و یا طرح‌های اقتصادی نظیر ابتکار "یک کمربند یک جاده"، سعی داشته‌اند تا برنامه گسترش نفوذ خود تحقق ببخشند و از این طریق محاصره تحمیلی جهان غرب در شرق آسیا را خنثی کنند و در این مسیر یکی از ویژگی‌هایی که چینی‌ها به عنوان ستون فقرات حرکت سیاسی و مسیر افزایش قدرت نگریسته‌اند این است که آن‌ها سعی داشته اند تا کمترین میزان تنش سیاسی و امنیتی را با منافع آمریکا در مناطق مختلف به ویژه درغرب آسیا داشته باشند».

مطهرنیا افزود: «از این رو، آنچه برای چینی‌ها مهم است نه افکار کمونیستی و یا جهت گیری ایدئولوژیک، بلکه منافع راهبردی چین و در مرکزیت این منافع، منافع حزب حاکم است. موضوعی که در روابط چین با کشور‌های خاورمیانه‌ای قابل مشاهده بوده است و البته توسعه نفوذ پکن میان این کشور‌ها نیز حامل پیام‌ها و معانی خاصی است».

مطهرنیا در ادامه در پاسخ به این سوال که آیا پکن از ظرفیت‌های امنیتی لازم برای جانشینی آمریکا در خاورمیانه برخوردار است؟ (چین می‌تواند خلاء امنیتی پس از خروج آمریکا را پر کند؟) و می‌تواند موازنه امنیتی را در این منطقه حفظ نماید؟ گفت: «بزرگنمایی چین حتی در حوزه اقتصادی نیز یکی از شگرد‌های آمریکا به حساب می‌آید. من بار‌ها گفته‌ام که چینی‌ها اگرچه دارای تاریخ کهن، ظرفیت‌های فراوان و تلاش قابل توجه جهت توسعه ملی هستند، با این حال، در حوزه اقتصادی نیز هنوز چندان از آمریکا پیشی نگرفته‌اند. اگر در بخش‌هایی نیز چینی‌ها درخشیده‌اند، به طور کامل نمی‌توان گفت که آمریکا را در اقتصاد جهانی پشت سر گذاشته اند».

وی افزود: «مزید بر این، آمریکا در پیشران‌ها و عرصه‌های دیگر، به مراتب پیشتاز‌تر از چین عمل می‌کند، اما خودِ آمریکایی‌ها با بزرگنمایی قدرت چین در قالب تئوری جنگ نامتعادل، به دنبال تفسیر و توجیه مناسبی برای بسط قدرت بین المللی آمریکا در قرن بیست و یکم میلادی هستند. آن‌ها با مطرح کردن سناریوی "پادشاه چینی" که در پیِ گرفتن قدرت آمریکا در نظام بین الملل است، چالش چین را به نفع خود رهبری می‌کنند، فرصت‌های موجود را  با بزرگنمایی قدرت چین فربه می‌سازند و تهدیدات را به فرصت تبدیل می‌کنند».

آمریکا در پیشران‌های گوناگون و در مجموع آن‌ها، فاصله زیادی را با چین دارد، اما چین تلاش دارد این فاصله را کاهش دهد و با ایجاد فضای مناسب برای قدرتمند شدنِ بیشتر، زمینه‌های اوج گیری جهانی‌ و توسعه نفوذ بین المللی خود را فراهم کند

وی ادامه داد: «این گزاره که چین از منظر نظامی و امنیتی بتواند قدرت آمریکا را پشت سر بگذارد یک احتمال است. نه اینکه درصد بالایی از عینی شدن را در شرایط کنونی دارا باشد. چینی‌ها از امکان موفقیت در این موضوع به واسطه سیاست‌هایی که داشته اند، گذشته اند و اکنون امیدوارانه به این احتمال نگاه می‌کنند که بتوانند در عرصه‌های گوناگون همچون رقیبی قدرتمند در برابر آمریکا عمل کنند. با این همه، چینی‌ها بسیار واقع‌گرا نیز هستند. در شرایط کنونی، آن‌ها می‌دانند که دارای منافع اقتصادی و سیاسی هستند که ایجاب می‌کند از منظر راهبردی در برابر آمریکا قرار نگیرند».

این استاد علوم سیاسی خاطر نشان کرد: «در منطقه خاورمیانه نیز به عنوان منطقه‌ای که هم برای چین و هم برای آمریکا مهم است، چینی‌ها به دلایلی نظیر امنیت صدور انرژی، تلاش کرده اند تا در برابر شاخ آمریکایی‌ها قرار نگیرند. آن‌ها با وجود اینکه دارای منافع اقتصادی و سیاسی پیوسته‌ای در منطقه غرب آسیا هستند، از نظر راهبردی تلاش می‌کنند تا با آمریکا رو به رو نشوند. آن‌ها نیازمند امنیت دسترسی به انرژی، بازاریابی کالاها، سرمایه گذاری‌های زیرساختی، پیگیری پروژه مشهورِ یک کمربندی یک جاده، و دسترسی یه منافع اقتصادی استراتژیک خود در خاورمیانه هستند».

مهدی مطهرنیا تصریح کرد: «از این رو، به این منطقه به مثابه یک هدف راهبردی می‌نگرند، اما به هیچ وجه بازیگران این منطقه نظیر ایران، عربستان، ترکیه و دیگر کشور‌ها را شریک راهبردی خود نمی‌بینند و به خوبی می‌دانند که نوعی لغزندگی در این منطقه وجود دارد. درست به همین دلیل هم است که سعی می‌کنند تا میزان وابستگی اقتصادی کشور‌های منطقه خاورمیانه را به خود افزایش دهند و با موازنه سازی منطقه‌ای و در نهایت تعمیق نفوذ دیپلماتیک خود، از طرق گوناگون نظیر فروشی کالا‌ها و خدمات و یا حتی تسلیحات، اهداف سیاسی خود را دنبال کنند.

البته که اخیرا نیز به شدت در این حوزه فعال شده اند و نمونه بارز آن نیز تلاش در جهت میانجی گری میان تهران و ریاض بود. با این همه، باید توجه داشته باشیم که آمریکا از همین تحرکات چین استفاده می‌کند تا این کشور را وادار کند که در امنیت جهانی، پذیرای هزینه و مسوولیت شود. به این معنا که آمریکایی‌ها، اژد‌های زرد را با دام خاورمیانه و انرژی موجود در این منطقه، شکار می‌کنند و اساسا سعی دارند تا این کشور را وارد معادلات منطقه‌ای کنند و هزینه‌های چین جهت دستیابی به مزایای این منطقه را تا جای ممکن بالا ببرند».

مهدی مطهرنیا در پاسخ به این سوال که آیا از نظر پرستیژ و جایگاه ذهنی، منطقه خاورمیانه پذیرای ابر‌قدرتی چین است؟ گفت: «به هر تقدیر کشور‌های منطقه خاورمیانه در پی ایجاد فضایی هستند تا بتوانند استقلال خود را به ویژه از کشور‌های غربی نشان دهند. در چهار الی پنج دهه گذشته انقلابی که در ایران رخ داد و پیامد‌های آن با تشکیل محور مقاومت، و آنچه که در بهار عربی رخ داد و آنچه در قالب انقلاب فناوری رخ داد و جهان را وارد اتاق شیشه‌ای کرد و تبادل آزاد اطلاعات را تسهیل کرد و تطبیق‌گرایی میان کشور‌های منطقه و دیگر کشور‌های جهان از حیث پیشرفت را به وجود آورد و در عین حال برخی پیوند‌ها میان جریان‌های چپ و اسلامگرا جهت تقابل با امپریالیسم غربی را ایجاد کرد، موجب شده تا حدود زیادی آگاهانه در جهت برجسته‌سازی قدرت چین حرکت شود و از فروپاشی آمریکا سخن گفته شود و به طور خاص شاهدیم که از دهه ۹۰ میلادی به بعد (پس از فروپاشی شوروری)، در ادبیات چپ و اسلامگرایی، از "جهانِ پساآمریکایی" سخن گفته می‌شود و به این نکته اشاره می‌شود که کشور‌هایی نظیر چین و یا دیگر قدرت‌های نوظهور می‌توانند جای آمریکا را پر کنند و در برابر آن بایستند».

وی افزود: «اگرچه بخش مهمی از این صحبت‌ها دارای قدرت استدلالی خوبی هستند با این حال، در مجموع بخش مهمی از این دیدگاه که چین را برجسته می‌سازد معطوف به دو هدف است: اولا، پروپاگاندای تبلیغاتی آمریکا جهت ایجاد یک دِگر استراتژیک برای خود نزد افکار عمومی جهان تا قدرت نظام سرمایه داری از غرب به سوی شرق را بسط دهد و ثانیا، تلاش چین جهت کسب قدرت بیشتر در عرصه نظام بین الملل. با این حال، هنوز این نکته که چین بتواند جای آمریکا را از منظر نظامی و امنیتی و سیاسی کاملا پر کرده و به جای آمریکا در مرکز مغناطیسی قدرتِ نظامِ بین‌الملل بنشیند، یک احتمال است که از شانسی کمتر از ۴۰ درصد برخوردار است».

این استاد علوم سیاسی خاطرنشان کرد: «همین میزان نیز به دلایل گوناگون از سوی حامیان نظام پسا آمریکایی در جبهه‌های گوناگون ایدئولوژیک برجسته‌سازی می‌شود و از سوی خودِ آمریکایی‌ها نیز جهت شکل دادن به نظم آتی جهان هم مطرح می‌شود. آمریکایی‌ها در دکترین نظامی خود، چین را اولویت استراتژیکشان تعریف کرده اند. اگرچه در بافت‌های موقعیتی گوناگون، ایران و روسیه را اوّلیت راهبردی خود توضیح می‌دهند با این حال در استراتژی کلان آمریکا برای قرن بیست و یکم، این چین است که تلاش می‌شود به عنوان رقیب اصلی آمریکا مطرح شود، زیرا آمریکایی‌ها در پرتو بزرگنمایی چین می‌توانند بسط نظام لیبرال بورژوازی خود را از غرب به شرق آسیا گسترش بخشند. کاری که پیشتر نیز آمریکایی‌ها با بهره گیری از ضدواقعه یازدهم سپتامبر عملیاتی کرده و در منطقه خاورمیانه حضور پیدا کردند».

هزینه را آمریکا می‌پردازد، سودش را چین می‌برد

امیر دبیری مهر؛ استاد علم سیاست و کارشناس حوزه سیاست خارجی نیز در پاسخ به این سوال که ظرفیت‌های چین جهت توسعه نفوذ خود در خاورمیانه چه هستند؟ گفت: «جهت پاسخ به این سوال من ترجیح می دهم که از یکی از نظریات روابط بین الملل در ذیل نظریه‌های واقع گرایانه استفاده کنم  و آن هم نظریه "مورتُن کاپلان" است که سویه‌های قدرت در نظام بین الملل را مورد توجه قرار می دهد و به این نکته اشاره می کند که هر کشوری که ابعاد و سویه‌های قدرت را داشته باشد، مجال بیشتر و بهتری را برای مانور قدرت در نظام بین الملل خواهد داشت».

وی افزود: «این سویه ها اجمالا عبارتند از: سویه اقتصادی (که شاخص های روشنی برای محاسبه دارد) سویه نظامی، سیاسی، و البته سویه فرهنگی و رسانه‌ای. بر اساس این نظریه، می توان فهمید که چینِ امروز در ابعاد مختلف سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی و رسانه‌ای، این استعداد را دارد که دایره نفوذش را در جهان و به ویژه منطقه خاورمیانه افزایش دهد».

امیر دبیری مهر تصریح کرد: «کسانی که در دنیا ارتباط بین المللی بیشتری دارند دست کم از ۱۰ سال قبل تاکنون به وضوح مشاهده کرده اند که چین نفوذ اقتصادی خود را در قالب صادرات کالا و اجرای پروژه‌های عمرانی، سرمایه گذاری و استخراج منابع معدنی در کشور‌های مختلف تشدید کرده و سهم مهمی در این حوزه نه فقط در خاورمیانه بلکه در سرتاسر جهان دارد. امروزه چینی‌ها در آمریکای جنوبی، در آفریقا و آسیای جنوبی شرقی حضوری فعال دارند و البته که خاورمیانه نیز از این موضوع مستثنی نیست. از این رو، حتما چین با توجه به اینکه رشدش در بخش‌های مختلفی تصاعدی است، نفوذ بیشتری را نیز در خاوریانه خواهد داشت».

این استاد علم سیاست در ادامه در پاسخ به این سوال که آیا چین از ظرفیت‌های امنیتی لازم جهت جایگزین شدن با موقعیت آمریکا در منطقه خاورمیانه برخوردار است؟ و آیا اساسا قدرت چینی در میان کشور‌های منطقه از پذیرش برخوردار است؟ نیز گفت: «من با شناختی که از تاریخ و سیاست چینی دارم معتقدم که آن‌ها وارد یک رقابت شکننده و اصطکاک آمیز با آمریکا در منطقه خاورمیانه نشده‌اند. آن‌ها نوعی توافق و تقسیم کار را در این منطقه در دستورکار دارند.»

وی ادامه داد: «این بدان معناست که چینی‌ها به دلیل اولویت مسائل اقتصادی در راهبرد‌های کلان حکمرانی خود، ناگزیر هستند تا در مناطق مختلف جهان از جمله خاورمیانه حضور داشته باشند و نفعِ این حضور را ببرند. استراتژیست‌های آمریکایی این سوال را چندین سال است که مطرح می‌کنند که چرا آمریکا باید هزینه حضور در مناطق مختلف جهان را به طرق مختلف بدهد، اما سود این مساله را چین ببرد؟ این مساله به ویژه با توجه به اینکه پیشران‌های اصلی قدرت جهانی از حوزه نظامی و امنیتی به سمت مسائل اقتصادی تغییر جهت داده، از اهمیت بیشتری برخوردار می‌شود».

دبیری مهر تصریح کرد: «از این رو، آمریکایی‌ها به نوعی به چینی‌ها چراغ سبز نشان داده‌اند تا ضمن حضور و فعالیت‌های اقتصادی خود در اقصی نقاط جهان از جمله در خاورمیانه، برخی مسوولیت‌های امنیتی را نیز برعهده بگیرند. اتفاقی که در ۵ سال اخیر در روابط چین با کشور‌های عرب حاشیه خلیج فارس و البته ایران رخ داد و مثلا شاهد امضای توافق مشارکت راهبردی ۲۵ ساله میان تهران و پکن و یا میانجی گری چین میان ایران و عربستان بودیم و قطعا این‌ها مورد رضایت و تایید آمریکا است و در همین راستا، ما باید منتظر نقش پررنگ‌تر چینی‌ها در منطقه خاورمیانه باشیم.

البته چینی‌ها برخلاف آمریکایی‌ها بسیار آرام و تدریجی به مسائل نگاه می‌کند و از هیجانات پرهیز دارند. آن‌ها در کار رسانه‌ایشان خود ماجراجویی و رفتار‌های هیجان انگیز ندارند. البته که سابقه موجه‌تری نیز در قیاس با آمریکا در عرصه بین المللی دارند که همین مساله توسعه روابط آن‌ها با کشور‌های منطقه را تسهیل می‌کند. کافی است توجه داشته باشیم که اگر هر کشور دیگری غیر از چین قرار بود میانجی گری در روابط ایران و عربستان را انجام دهد، ایران به احتمال زیاد با آن مخالفت می‌کرد با این حال، فضای ذهنی مثبت ایران و عربستان به چین بود که سبب شد تا این گزاره رنگ واقعیت به خود بگیرد. از این رو، باید گفت که قدرت چینی از ظرفیت پذیرش مناسبی نزد کشور‌های منطقه خاورمیانه نیز برخوردار است».

منبع: فرارو
کیف پول من

خرید ارز دیجیتال
به ساده‌ترین روش ممکن!

✅ خرید ساده و راحت
✅ صرافی معتبر کیف پول من
✅ ثبت نام سریع با شماره موبایل
✅ احراز هویت آنی با کد ملی و تاریخ تولد
✅ واریز لحظه‌ای به کیف پول شخصی شما

آیا دلار دیجیتال (تتر) گزینه مناسبی برای سرمایه گذاری است؟

استفاده از ویجت خرید ارز دیجیتال به منزله پذیرفتن قوانین و مقررات صرافی کیف پول من است.

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید