حادثهای که علی مشهدی را تا حد مرگ ترساند/ راز نویسنده «قلب یخی» که همسرش هم نمیداند
حامد عنقا فیلمنامهنویس با حضور در برنامه «خندوانه» از حس و حال داشتن فرزندان چهارقلو گفت و درباره فعالیتهای هنریاش توضیح داد.
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، حامد عنقا نویسنده و فیلمنامهنویس شامگاه پنجشنبه 23 دی مهمان برنامه «خندوانه» بود.
او در ابتدای برنامه درباره کتاب خواندن گفت: «برای اینکه ببینیم کتاب خواندن چه سودی برایمان دارد، بهتر است به مضرات کتاب نخواندن فکر کنیم.»
عنقا سپس دو کتاب را برای خواندن معرفی کرد: «به نظرم دو کتاب، که اولی درباره استیو جابز نوشته شده و کتاب الکس فرگوسن کتابهای خوبی هستند.»
این نویسنده در پاسخ به رامبد جوان که پرسید چند شغل داری توضیح داد: «من همیشه نویسنده هستم و بیشتر دوست دارم به این عنوان معرفی شوم، ولی در طول سال کمترین وقتم به نوشتن اختصاص دارد؛ حتی همسرم هم نمیداند که شغل اصلی من چیست.»
عنقا در برابر خواسته جوان که گفت با یک جمله از همسرش تشکر کند گفت: «من در کل اهل ابراز علاقه کلامی نیستم و در کارهایم اگر دیده باشید هیچ وقت اینگونه ابراز احساسات وجود ندارد. معتقدم که آن علاقه در عمل خودش را نشان میدهد.»
در ادامه او به معرفی آثاری که نوشته است و مورد اقبال مردم قرار گرفته است پرداخت: «من شانس خوبی دارم و مردم بیشتر کارهای خوبم را دیدهاند. «قلب یخی»، «انقلاب زیبا» و «تنهایی لیلا» از کارهایی بودند که از آنها استقبال خوبی شد.»
عنقا درباره احساس خود زمانی که صاحب فرزندان چهارقلو شد گفت: «حس خوبی دارد، خیلی طرفدار برنامه تو هستند و برایت نقاشی میکشند و پیام میفرستند، اسمهایشان هم صدرا، صهبا، دیبا و پریزاد هست.»
او در پایان گفت: «مردم ما بسیار راحت شاد میشوند و اینکه برای هر موضوعی لطیفه میسازند نشان از خوب بودن آنها دارد. به نظرم اگر گاهی اوقات برخی کارها را انجام ندهیم مردم خوشحالتر هستند.»
علی مشهدی نیز در این برنامه به اجرای استنداپ کمدی پرداخت و خاطرات ترسهایش را از آسانسور و هواپیما تعریف کرد: «من از آسانسور بسیار می ترسیدم و یک روز تصمیم گرفتم یک طبقه، یک طبقه شروع کنم تا ترسم از بین برود. همان موقع که وارد آسانسور شدم یک خانوادهای هم همزمان داخل شدند، ما همزمان طبقات مورد نظرمان را زدیم و بعد از مدتی آسانسور تغییری نکرد، من که فکر کردم گیر افتادیم، از ترس همینطور فریاد میزدم، آنقدر ترسیده بودم که پاهایم شل شده بود، تا اینکه یک نفر در را باز کرد و فهمیدیم آسانسور از طبقه اول تکان نخورده است.
منبع: خبرآنلاین
10