مجبور به تن فروشی بودم ! شوهرم را کشتم / بی بی مریم اهوازی چه کرد
زن خوزستانی وقتی از طرف شوهرش مجبور به تن فروشی شد شوهرش را به قتل رساند و بی بی مریم ناجی این زن بی پناه شد.
بی بی مریم ناجی محکومان قصاص در خوزستان است و این زن خالصانه تلاش می کند تا رضایت اولیای دم را گرفته و اعدامی را به زندگی دوباره بازگرداند.در میان این پرونده ها زنی بود که شوهرش او را مجبور به تن فروشی می کرد و این زن به خاطر تن فروشی شوهرش را به قتل رساند…«مریم کارگر دستجردی»، بانوی خیر و فعال اجتماعی ساکن اهواز که میان عده ای از اولیای دم به «بی بی مریم» معروف شده، در زمره کسانی است که از سال ۹۵ تاکنون فعالیتش را متمرکز و معطوف بر جلب رضایت از خانواده های مقتولان کرده و مسئولیت خطیر شفاعت و میانجی گری پرونده های مرتکبین قتل های بدون برنامه قبلی را پیش می برد.
او در طول پنج سال فعالیت مستمر و در همه پرونده هایی که فرایند جلب رضایت شان را عهده دار است، با به خرج دادن صبر و سعه صدر از خانه های هیچ یک از اولیای دم ناامید بیرون نیامده و تلاش هایش در کنار اعضای «جمعیت معتمدین صلح وسازش خوزستان» منجر به رهایی محکومان از مجازات قصاص نفس شده است. در پرونده امروز به سراغ دستجردی رفتیم و از علاقه اش به این حوزه، شیرینی و سختی های کارش و … پرسیدیم.
بی بی مریم زن اهوازی ناجی قاتلان است
به عنوان سوال اول از دستجردی می خواهم که از علاقه و تصمیمش مبنی بر میانجی گری در پرونده های قتل بگوید: «سال ها پیش، یک روز که به خانه سالمندان رفته بودم، خانمی حدودا ۶۰ ساله را که نذری آورده بود، دیدم. گفت پسر ۲۵ ساله ام به جرم قتل زندانی و به اعدام محکوم شده و برای آزادی اش باید دیه پرداخت کنیم، اما با کمبود بودجه مواجهیم. من هم به واسطه آشنایی ام با چندین خیر قبول کردم که کمکش کنم و بالاخره مبلغ دیه تامین و روزی که همراه آن مادر برای آزادی فرزندش به زندان رفتم و شاهد در آغوش گرفتن شان بودم، حس و حال خوب و عجیبی به من دست داد. همین پسر حتی دو بار تا قرنطینه و پای چوبه دار رفت که در نهایت اولیای دم با تامین دیه گذشت کردند. در واقع اولین ورودم به پرونده های قتل برای جلب رضایت از اولیای دم همین مورد بود و بعد از آن سه سال به صورت گمنام به فعالیتم ادامه دادم. این را هم بگویم فقط به خاطر دل خودم این کار را می کنم نه چیز دیگری.»
به خاطر خانواده زندانیان به زندانیان کمک می کنم
«همین که بتوانم به حرف مردم گوش کنم و برای حل مشکلات شان قدمی بردارم، حالم خوب می شود»، دستجردی با این مقدمه به حس وحالش از پیگیری پرونده های جنایی اشاره می کند و می گوید: «اگر روزی این کار را انجام ندهم، شب ها با عذاب وجدان می خوابم که چرا می توانستم کاری کنم اما نکردم. به کسی هم نه نمی گویم، یعنی شده تماس گرفته اند که برای تامین دیه به یک میلیارد و پانصد میلیون نیاز داریم و دلم نمی آید جواب رد بدهم. می گویم خبرتان می کنم و انگار که معجزه رخ می دهد و هزینه دیه تامین می شود. هنوز که هنوز است مصمم این کار را انجام می دهم. البته آن هم فقط به خاطر مادران و خانواده های زندانیان، نه فرد زندانی. خود زندانی که جرمی مرتکب شده باید مجازات شود ولی به اولیای دم برای قصاص حق صد درصد می دهم. اما کسانی که در عذاب اند خانواده هایشان هستند.»
او درباره سی ونهمین پرونده ای که برای نجات قاتل از قصاص به ثمر رسانده، می گوید: «قاتلی ۴۷ ساله از دوازده سال پیش، یعنی ۳۵ سالگی در زندان است. از طرفی پدر و مادر مقتول فوت کرده اند و الان وارثان، اولیای دم محسوب می شوند. ۹ نفرند و رضایت عزیزان تقریبا حاصل شده است. این را هم بگویم معمولا پرونده هایی که به آن ها ورود می کنم زمان زیادی از مدت حبس شان گذشته است.
برای مثال پارسال پیگیر پرونده شخصی شدم که بیست سال حبس کشیده و مرتکب قتل شبه عمد شده بود. سال ۷۹ به پرداخت دیه محکوم شد و بعد از گذشت بیست سال، ۴۴۳ میلیون به عنوان دیه تامین و زندانی آزاد شد که بابتش خیرانی از شهرهای مختلف کشور کمک کردند.» دستجردی حوزه فعالیتش به جغرافیای خاصی از ایران محدود نمی شود. او درباره ملاک ها، معیارها و نوع پرونده های انتخابی اش هم می گوید: «نکته مهم این که من به پروندها یی که با آلت قتاله رخ داده باشد و همچنین پرونده های تجاوز به عنف اصلا ورود نمی کنم. چون عذاب وجدان می گیرم. فقط به آن هایی وارد می شوم که بدون آلت قتاله و همچنین بدون قصد و نیت قبلی رخ داده باشد. برای مثال دو فرد مشاجره می کنند، همدیگر را هل می دهند و شخص مقابل می آید که از خودش دفاع کند، اما بر اثر اصابت سرش با لبه سنگ ،فوت می کند.»
یکی، دو جلسه اول فقط سکوت می کنم تا اولیای دم صحبت کنند
شاید برای شما خوانندگان هم سوال پیش بیاید که گفتمان دستجردی با خانواده های اولیای دم و راز پیشبرد موفقیت آمیز پرونده ها چیست که می گوید: «بعد از اخذ تاییدیه و حکم اخلاق زندانی که آیا ارزش آزادشدن به عنوان یک فرد مفید در جامعه را دارد، شروع به میانجی گری می کنم. همچنین مددکارهای زندان می گویند که آیا اولیای دم تمایلی به رضایت دادن دارند یا نه؟ این طور نیست که من بروم در خانه اولیای دم را بزنم و بگویم برای رضایت گرفتن آمده ا م، بالاخره ناراحت می شوند. معمولا یکی دو جلسه اول فقط سکوت می کنم تا آن ها صحبت کنند. زمانی که تاییدشان می کنم، برایشان تسکین و مایه آرامش است. به آن ها تاکید می کنم که من یک بی طرفم، نه فامیل قاتل و فقط دوست دارم ختم به خیر شود. خدا را شکر تا به حال شاهد رفتار بدی از اولیای دم نبوده ام.» دستجردی در ادامه از پرونده ای می گوید که در فرایند جلب رضایتش فراز و نشیب بیشتری طی کرده است: «همان طور که گفتم به پرونده های با آلت قتاله وارد نمی شوم. اما در یک قتل که با اسلحه شکاری رخ داده بود به خاطر همسر جوان و دختربچه قاتل احساساتی شدم و پرونده اش را قبول کردم که البته آقایان حسن اسدی، بهمن دان و خانم ها ساناز سماواتی و نعیمه نظام دوست برای تامین دیه و جلب رضایت کمکم کردند. به خاطر وقوع دو فقره قتل باید مسیر سختی طی می شد و کسی مایل به پیش بردن پرونده نبود. ماجرا مربوط به آقایی بود که برادر خودش و یک فرد دیگر را به قتل رسانده بود. از آن جایی که مادر مقتول، مادر قاتل هم می شد، برایش سخت بود و نمی دانست به آزادی فرزند قاتلش رضایت دهد یا برای کشته شدن فرزند دیگرش گریه کند. مدام می گفت پسرم که فوت کرده یک پسر دیگرم هم که قاتل است یک دختر دارد. بالاخره به رضایت ختم و با عفو مشروط بهمن سال گذشته آزاد شد. همین طور از خانواده مقتول دیگر رضایت گرفتیم و در مدت زمان کوتاهی پانصد میلیون دیه شان را پرداخت کردیم. نحوه قتل هم این طور بوده که مصطفی(قاتل) به همراه برادرش و چند نفر دیگر از دوستانش برای پیداکردن گنج به یک قبرستان می روند. از قضا متولی قبرستان رو به روی منزلش با دامادشان قرار دعوا داشته، به محض این که خودروی مصطفی سر می رسد، متولی قبرستان با خیال این که دامادشان برای دعوا آمده از خانه بیرون می آید و مصطفی هم که برای پیداکردن گنج رفته بود، ناگهان هول می شود و شروع به تیراندازی می کند که تیرها به برادرش و متولی قبرستان اصابت می کند. در نهایت خانواده متولی قبرستان با دریافت ۵۰۰ میلیون دیه رضایت دادند. بهتر بگویم آن ها همدیگر را نمی شناختند، خصومتی با هم نداشتند و متولی قبرستان منتظر دامادشان بود.» «زمانی که زندانیان با من تماس می گیرند و می بینم که حالشان خوب و سر کار و زندگی شان هستند حس و حال خوبی پیدا می کنم». دستجردی با این مقدمه از زندانی محکوم به اعدامی می گوید که خاطره آزادی اش بیشتر از پرونده های دیگر در ذهنش ماندگار شده است: «آقایی بود با بیست سال حبس که زمان آزاد ی خواهر زاده هایش را نمی شناخت چون آن زمان، بچه ها کوچک بودند که او روانه زندان شده بود. دو، سه مورد پرونده دیگر هم مدت زمان حبس زندانی طولانی شد و زمانی که مادران شان در جریان آزادی فرزندشان قرار گرفتند، متاسفانه از شدت خوشحالی ذوق مرگ شدند و فوت کردند.» دستجردی که خودش صاحب یک پسر است، درباره واکنش همسر و فرزندش به این فعالیت هایش می گوید: «چون همسرم در دوران جنگ اسیر بوده؛ همیشه مرا تشویق و حمایت می کند، طوری که در سفرهایم به شهرهای مختلف و به منظور جلب رضایت از اولیای دم همراهم می آید اما در جلسات اظهارنظر نمی کند و فقط شنونده است. پسرم اوایل ناراحت بود و می گفت مامان چرا برای آزادی زندانی صدقه می دهی یا این همه پیگیری می کنی؟ کم کم که شاهد آزادی شان بود و حتی یک بار دادنامه ای نشانش دادم و گفتم فلان فرد، قاتلی که تو فکر می کنی؛ نیست و …، نظرش عوض شد. خدا را شکر پسرم الان دیگر کنارم هست و همراهی ام می کند.»
دستجردی در ادامه از زندانیانی می گوید که هنوز با وی در تماس هستند و گاه برای حل مشکلات شان از او درخواست کمک می کنند: «واقعا بعضی های شان با معرفتند و ۹ نفرشان حداقل هفته ای یک بار با من تماس می گیرند و جویای احوالم می شوند، حالا یا خودشان یا خانواده شان. دو نفرشان که مجردند و می گویند ما را آزاد که کردی، الان قصد ازدواج داریم و برایمان خواستگاری هم برو!».
این زن از طرف شوهرش مجبور به تن فروشی بود
دستجردی در پاسخ به سوال بعدی ام مبنی بر این که چه تعداد از پرونده هایی که پیگیری کرده، مربوط به آقایان و چه تعداد هم خانم ها بوده پاسخ می دهد: «تمام پرونده ها به جز یک مورد مربوط به آقایان بوده است. پرونده ای بود از یک خانم که فقط برای تامین دیه اش از خیران کمک گرفتم. ماجرا هم از آن قرار است که شوهری به خاطر اعتیاد، زنش را برای تامین هزینه موادش مجبور به تن فروشی می کرد و چون به گفته خودش راه نجات و خلاصی نداشت، شوهرش را به قتل رسانده بود.» در پایان «دستجردی» درباره تلاش ها و فعالیت های جمعیت معتمدین صلح وسازش خوزستان هم می گوید:«اول لازم می دانم از آقایان دکتر سهرابی، رئیس جمعیت معتمدین صلح و سازش، دهقانی، وکیل و حاج عباس عربی، بابت حمایت ها و مشورت های ارزنده شان تشکر و قدردانی کنم. از فعالیت در جمع خیران و اعضای صلح و سازش حس و حال خیلی خوبی دارم چون همگی شان برای یک هدف تلاش می کنند. بدون چشمداشت و مانند یک خانواده با همدیگر همفکری می کنند تا پرونده ها به سرانجام برسد.»
منبع: رکنا
70
خاک بر سر این قانون مردی که زنش رو وادار به تن فروشی میکنه مفسده و سزاش مرگه ، تمام. حالا قانون یقه زن رو میچسبه
قانون ایران برای دزدها نوشته شده اینو همیشه یادت باشه
من در استان خراسان رضوی شهرستان نیشابور روستای باغشن گچ هستم یکی از فامیها من جوانی بیست دو سال داره که سه سال قبل در روستا چهار جوان امدن این جوان را سدا زدن ریختن سرش و به یکی ازین چهار جوان چاقو خوره واین یک نفر گردن گرفته والعان حگم قصاس امده از یگ روستا هستیم هر گی میره یک جواب نمیده حهالا از شما خیر خوب وخدا پسندانه از شما گمگ میخاهیم هرگی از روستا رفته یگ جواب نداده از شما میخاهم بیای این گار تموم گنی از تو ممنون میشوم