قاتل اعدامی که 26 سال خواب چوبه دار می بیند
یک محکوم به قصاص زندان سپیدار اهواز از سالها بلاتکلیفیاش گفت.
نصرالله 26 سال است در انتظار چوبه دار مانده و نمی داند اعدام می شود یا نه .
دو نفر بودند. دو نفری که بدون هیچ نقشه قبلی، پایشان به سرنوشت تلخ مرگ راننده پیکانی باز شد. درگیری که در آن حاضر بودند، سوار بر عقربههای زمان شد تا نیمه شب را به تصویر بکشد. برای فرار از مهلکه، خودرو پیکانی که در همان حوالی بود، خودنمایی کرد. خودرویی با راننده. سرقت پیکان و رها کردن راننده سرنوشت سیاهی را برای این مردان رقم زد.
برزخ ۲۶ ساله نصرالله قاتل اعدامی
بیستوشش سال پیش، بهخاطر اختلافات طایفهای که برای دوستش پیش آمده بود، وارد ماجرایی تلخ شد. نه در اختلافات طایفه°ای نقش داشت و نه در قتل. اختلافات به درگیری شدید منجر شد و نصراله و دوستش چارهای جز فرار نداشتند. برای فرار، خودروی پیکان، بهترین راه نجات بود، اما خودرو صاحب داشت. برای همین راننده را پیاده میکنند تا از مهلکه دور شوند. راننده در جادهای که رها میشود، توسط خودرویی که به او میزند، کشته میشود. حالا این اتفاق ناخواسته شوم، بیستوشش سال است که دامن نصراله شمس را گرفته و او در زندان روزها را بلاتکلیف شب میکند. یکی از چشمهایش آب مروارید آورده.
۲۶ سال پیش، شب حادثه قتل
صدایش میان همهمه زندان بهسختی شنیده میشود: «بیستوشش سال است که بهخاطر یک درگیری در زندان بهسر میبرم. جوان بودم و نادان. بهخاطر کمک به رفیقم در آن درگیری حضور داشتم. آن اختلافات طایفهای هیچ ربطی به من نداشت. درگیری طول کشید تا ساعت شد دوازده شب. شدت گرفته بود. برای نجات جانمان تصمیم گرفتیم با پیکانی که در همان حوالی بود فرار کنیم. راننده پیکان را از ماشین بیرون انداختیم تا بتوانیم با ماشینش از آن درگیری فرار کنیم. درگیری در یکی از حومههای اطراف اهواز بود. برای همین راننده در جاده رها شد. اول کفشهایش را از پایش درآوردم تا نتواند دنبال ما بیاید بعد با اصرار او دلم سوخت و کفشهایش را پس دادم. به همراه دوستم، در بندرعباس دستگیر شدیم. بعد متوجه شدیم رانندهای که با ماشینش فرار کردیم در همان جاده، ماشینی به او میزند و میمیرد.»
صدایی در پشت خط، تماس او را از زندان متذکر میشود. به ناچار سکوت میکند تا برای ادامه صحبت صدایش کاملا شنیده شود: «دادگاه در حکمی که برای من و دوستم در نظر گرفت، هفت سال حبس برای دوستم و یازده سال حبس به همراه حکم قصاص برای من بریدند. به حکمی که برایم بریدند، اعتراض نکردم، اما پرونده به تهران رفت و در آنجا، حکم شکسته شد. شد پنج سال حبس و پرداخت دیه، اما مجدد در دادگاه اهواز، حکم یازده سال حبس در پروندهام ثبت شد. ولی این بار به حکم مسبب قتل نه قاتل. دوستم پس از گذراندن هفت سال حبس، آزاد شد. ولی به محض آزادی، در دعوایی به دلیل اختلافات خانوادگی که برایشان پیش آمده بود کشته شد.» با صدایی گرفته و غمگین ادامه میدهد: «تنها کسی که در همان ابتدا دنبال پروندهام بود، پدر خدا بیامرزم بود که شش ماه پس از زندان آمدنم فوت شد. مادرم هم فوت شده بود. سه فرزند بودیم. من اولین فرزندم. خواهر و برادر دیگرم هم فوت شدند. هیچکس را جز خدا ندارم.»
۲۶سال مردم و زنده شدم
سرفهای خفیف میان جملاتش وقفه میاندازد و دوباره با صاف کردن حنجرهاش جملات را بیان میکند: «بیستوشش سال مردم و زنده شدم. حتی اگر قتل عمد هم انجام داده بودم، حقم این بلاتکلیفی نبود. حکم یازده سال حبس کجا، بیستوشش سال کجا. خدارو خوش نمیآید. پول دیهای را هم که باید پرداخت کنم، آماده است. تمام خانواده راننده جانباخته، میدانند من قاتل نیستم. برای همین رضایت دادند که آزاد شوم، اما مشکل جای دیگری است. مقتول که کارمند شرکت نفت هم بوده پسری سیوپنج ساله دارد. او رضایت نمیدهد.
نه اینکه حرف خاصی بزند، اما با اهمیت ندادن و عدم حضور در دادگاه باعث شده است، من در این برزخ بمانم. من در زندان پس از پایان اجرای حکمم که یازده سال حبس بود، رها شدهام. هفت سال است که یکی از چشمهایم مشکل پیدا کرده. آب مروارید آورده و باید عمل کنم، اما هیچکس اهمیت نمیدهد. در زندان با حکاکی تابلو، خودم را سرگرم کردم و آنها را برای فروش به نقاط مختلف کشور ارسال کردند، اما دقیق نمیدانم کجا. به خاطر سرقت ماشین که آن هم با انگیزه مالی نبود و برای فرار از درگیری انجام دادیم، من در زندان اسیر شدم. نمیدانم چه عاقبتی در انتظارم است.» تلفن، با در آمیختن صدای هشداردهنده «تماس از زندان» و گفتن «خدانگهدار» نصراله شمس قطع میشود.
منبع: رکنا
70
باید شماها را هزار بار تکه تکه کنند تا درس عبرتی باشد برای بقیه. جانی چقدر هم پر رو هستی اگر ماشین اون بیچاره رو ازش نگرفته بودین که ماشین بهش نمیزد معلوم نیست چه بلایی سرش اوردین که نتونسته خودشو بجای امن بکشونه ماشین اومده زده خدا ازتون نگذره
سرنوشتش چه شد؟ آزاد شد یا هنوز صدایش به جایی نرسیده؟