ارتکاب جنایت توسط 2 پسر عمو
۲ پسر افغانستانی، دخترعمومی نوجوان خود را به دلیل نارضایتی از سبک زندگیاش به قتل رساندند.
قتل دختر نوجوان افغانستانی ۱۳ سال قبل رخ داد و مادرش این قتل را به ماموران گزارش داد. این زن گفت: من و شوهرم بیرون خانه بودیم. وقتی برگشتم جسد دخترم را دیدم، ما هیچ دشمنی با کسی نداریم و هیچ مشکلی هم دخترمان گلناز با کسی نداشت.
بعد از گفتههای این زن و انتقال جسد به پزشکی قانونی ماموران متوجه شدند گلناز احتمالاً به دست یک آشنا به قتل رسیده است، چون در خانه بهزور باز نشده بود، البته آثار مقاومت روی بدن گلناز مشهود بود.
بررسی دوربینهای مداربسته اطراف خانه مقتول نشان داد روز حادثه دو مرد جوان که پسرعموهای گلناز بودند به خانه او رفتند. این در حالی بود که وقتی ماموران برای بازداشت آنها اقدام کردند متوجه شدند این دو به افغانستان فرار کردهاند.
مادر گلناز ضمن شکایت از پسرعموهای دخترش گفت: ما اوایل انقلاب به ایران آمدیم و در ایران زندگی میکردیم و گلناز هم در ایران به دنیا آمد.
گلناز سبک زندگیاش مانند دختران ایرانی بود. او اصلاً شبیه افغانستانیها نبود و همین هم واکنشی از سوی پسرعموهایش داشت. البته آنها به من یا پدر گلناز چیزی نگفته بودند و من از گلناز این مساله را شنیده بودم.
با توجه به اینکه دو متهم از ایران فرار کرده بودند پرونده مسکوت ماند تا اینکه ماموران متوجه شدند یکی از دو فراری به نام نعیم به ایران برگشته است. به این ترتیب او را بازداشت کردند.
اعترافات متهم به قتل
متهم که ۱۰ سال بعد از قتل به ایران برگشته بود اتهام قتل را قبول کرد و گفت: من و پسر عمویم به خاطر غیرت، دخترعمویمان را کشتیم و به افغانستان گریختیم، اما آنجا طبق قانون افغانستان محاکمه و به زندان محکوم شدیم. من پس از دوران محکومیت برای ادامه کار به ایران آمده بودم، اما هرگز فکر نمیکردم بار دیگر بازداشت شوم.
محاکمه پسرعموی قاتل
در جلسه رسیدگی به این پرونده که در دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد، ابتدا کیفرخواست علیه او خوانده و سپس عمو و زن عموی متهم در جایگاه حاضر و خواستار صدور حکم قصاص شدند.
سپس نعیم در جایگاه متهم ایستاد و گفت: عمو و زن عمویم سالها قبل به ایران آمده بودند و گلناز در ایران متولد شده بود. وقتی من و پسرعموی دیگرم علیم بزرگ شدیم تصمیم گرفتیم ما هم برای کار به ایران بیاییم.
به همین خاطر خانهای در نزدیکی خانه عمویم اجاره کردیم. ما گلناز را مانند خواهرمان دوست و برای او غیرت داشتیم. پسرعمویم چند بار به من گفته بود گلناز را با سر و وضع نامناسب در خیابان دیده است. به همین خاطر از من خواست تا به او تذکر بدهم. سراغ او رفتم و گفتم ما در این کشور غریب هستیم.
بهتر است که حجابش را رعایت کند و با سر و وضعی مناسب در جامعه حاضر شود. او دیگر مثل افغانستانیها لباس نمیپوشید در حالی که در محلهای که ما بودیم افغانستانی زیاد بود و همه آنها ما را میشناختند. وقتی ما از گلناز خواستیم حجابش را بیشتر رعایت کند گلناز سکوت کرد و به خانهشان رفت.
متهم ادامه داد: چند روز بعد من در محل کار بودم که علیم بار دیگر سراغم آمد و گفت گلناز با رفتارهایش آبروی ما را برده است. او میگفت بهتر است سراغش برویم و او را گوشمالی دهیم. علیم با حرفهایش مرا تحریک کرد. به همین خاطر ما مقابل خانه عمویم رفتیم.
گلناز در خانه تنها بود. وارد شدیم. ما به او گفتیم بهتر است روی رفتارش تجدید نظر کند و با سر و وضعی بهتر در جامعه حاضر شود، اما او شروع به داد و فریاد کرد.
میخواست ما را از خانه بیرون کند که من دستهایش را گرفتم و علیم چند ضربه چاقو به او زد، سپس ما بلافاصله فرار کردیم. ما هر دو به افغانستان رفتیم و آنجا مجازات شدیم.
این متهم گفت: در قانون افغانستان مجازات قتل، قصاص نیست. به همین خاطر به زندان محکوم شدیم. من پس از گذراندن دوره محکومیت به ایران برگشته بودم تا کار کنم که بازداشت شدم. علیم هم حالا در افغانستان است و زندگیاش را میگذراند.
این افغانها طوری میان و میرن به راحتی انگار از کرج میخوای بری تهران به همین راحتی ، کشور بی در و پیکری داریم !