مرد اسید پاش: میخواستم پروفسور شوم معتاد شدم
مرد موتورسواری که به اتهام اسیدپاشی روی زنی جوان بازداشت شده مدعی است در توهم ناشی از شیشه دست به اسیدپاشی زدهاست، متهم گفت از کودکی آرزو داشته پروفسور شود، اما معتاد و زندگیاش تباه شدهاست.
شامگاه دوشنبه ۲۱شهریور رهگذرانی که در حال عبور از خیابانی حوالی منطقه طرشت بودند با شنیدن فریادهای «آی سوختم» زنی جوان مقابل یک باشگاه ورزشی خود را به او رساندند. همزمان با حضور رهگذران بود که مردی موتورسوار به سرعت از محل دور شد.
پس از این اهالی به کمک زن جوان شتافتند که متوجه شدند وی از ناحیه صورت و بدن با مایع اسیدی به شدت سوختهاست. بدین ترتیب ماجرا را به پلیس و اورژانس اطلاع دادند. لحظاتی بعد تیمی از مأموران پلیس در محل حادثه حاضر شدند.
بررسیها و گفتههای شاهدان نشان داد زن جوان از داخل باشگاه ورزشی بیرون آمده و داخل خیابان منتظر تاکسی بودهاست که مرد موتور سواری به او نزدیک شده و مایع اسیدی روی صورتش پاشیده و فرار کردهاست.
در حالی که زن مصدوم به بیمارستان منتقل شدهبود، حادثه اسیدپاشی به قاضی ساسان غلامی، بازپرس شعبه سوم دادسرای امور جنایی تهران اطلاع داده شد و وی دقایقی بعد همراه تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی برای بررسی موضوع راهی بیمارستان شد.
اظهارات قربانی اسیدپاش
زنی جوان در توضیح ماجرا به مأموران پلیس گفت: مدتی بود تصمیم گرفتهبودم ورزش کنم و به همین خاطر ساعتی قبل از حادثه برای ثبتنام به باشگاهی در منطقه طرشت رفتم.
پس از ثبتنام از باشگاه بیرون آمدم و داخل خیابان منتظر تاکسی بودم تا به خانهمان برگردم در همین لحظه مرد موتورسواری به من نزدیک شد و ناگهان مایع داخل ظرفی را روی من پاشید و به سرعت از محل گریخت.
ثانیههایی بعد بدنم داغ شد و ناگهان احساس کردم که بدنم آتش گرفتهاست و با فریادهای «آی سوختم» از مردم درخواست کمک کردم.
پس از این، اهالی محل به کمک ما آمدند و به سر و صورتم آب پاشیدند و موضوع را به اورژانس خبر دادند و سپس برای درمان به بیمارستان منتقل شدم. من اصلاً مرد موتورسوار را نمیشناختم و الان هم نمیدانم او با چه انگیزهای به سر و صورت من مایع اسیدی پاشید.
دستگیری مرد اسیدپاش
دست و پایش با غل و زنجیر بسته است، اما آرام و قرار ندارد، لحظاتی روی صندلی مقابل بازپرس مینشیند و ثانیههای بعد بلند میشود، با خودش زمزمه میکند و گاهی هم به تابلویی که روی دیوار اتاق نصبشده خیره میشود و با خودکاری که در دست دارد، کف دستش جملاتی را مینویسد. میگوید در توهم شیشه ذوقش گل میکند و شعر میگوید.
این معتادان اگر توهم میگیرند و چیزی نمیفهمند چرا جان خود را به خطر نمی اندازند؟؟؟ مثلا اسید روی بدن خود بریزند یا خودشان را جلوی یک کامیون بندازن تا همه از دستشان خلاص شوند والا
اگر حالش خوب نبوده چرا فرار کرده اینها نامرد روزگار هستن این فرد نامرد باید مجازات سنگین بشه یک مشت اشغال بی وجدان