انتقام گیری مرگبار از دوست صمیمی با شلیک ۴ گلوله
متهم در دادگاه گفت به قصد ادب کردن دوستش به او تیراندازی کرد اما هدفش ارتکاب قتل نبود.
پسر جوانی که برای تنبیه دوستش او را با شلیک گلوله کشت، در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد.
متهم که مردی جوان است پیش از اقدام به قتل، با ضربات چاقوی مقتول مجروح شده و تا مرگ پیش رفته بود اما برای اینکه خودش شخصاً انتقام بگیرد به ماموران گفت نمیداند چه کسی او را با چاقو زده است.
شواهد نشان میداد هادی را سرنشین یک دستگاه پژو هدف شلیک گلوله قرار داده است. ماموران به ردیابی پژو سفید پرداختند و با اطلاعاتی که از شاهدان گرفته بودند صاحب خودرو را که زنی میانسال بود، ردیابی و بازداشت کردند؛ اما زن میانسال گفت خودرو در اختیار پسرش بوده است.
با افشای این ماجرا پسر جوان به نام سعید بازداشت شد و راز جنایت را برملا کرد.
متهم گفت: من دستی در این قتل نداشتم. یکی از دوستانم به نام عارف یک ماه قبل چاقو خورده و در بیمارستان بستری بود. او به تازگی از بیمارستان مرخص شده بود. من عارف را در خیابان دیدم. میگفت حالش خوب نیست و از من خواست تا او را سوار ماشین کنم. میگفت یک امانتی دارد که میخواهد آن را به دوستش برساند. عارف روی صندلی عقب نشست اما وقتی در خیابان دوست صمیمیاش هادی را دید که از آرایشگاه خارج میشد یکباره کلاشینکفی را که در ساک همراهش جاسازی کرده بود بیرون آورد و به سمت او شلیک کرد. شوکه شده بودم. عارف با فریاد از من خواست به سرعت از آنجا فرار کنم. من هم از ترسم فرار کردم و عارف را مقابل خانهشان رساندم.
با اطلاعاتی که این پسر به پلیس داده بود عارف 29ساله ردیابی و بازداشت شد و به شلیک خونین اعتراف کرد.
او در تشریح جزئیات ماجرا گفت: من و هادی سالها با هم دوست بودیم؛ اما مدتی بود اختلاف داشتیم. آخرین بار وقتی با هم درگیر شدیم او با چاقو به جانم افتاد و به قصد کشت مرا زد. تمام بدنم چاقو خورده بود. حتی دو بریدگی عمیق در ناحیه سینه داشتم اما معجزهآسا زنده ماندم. من بعد از یک ماه از بیمارستان مرخص شدم. وقتی در بیمارستان بودم از هادی هیچ شکایتی نکردم. حتی وقتی پلیس سراغم آمد و از من بازجویی کرد سکوت کردم و گفتم ضارب را نمیشناسم تا خودم از او انتقام بگیرم.
سعید ادامه داد: به تازگی از بیمارستان مرخص شده بودم که کلاشینکف را به مبلغ ۲۰ میلیون تومان از یک مرد افغان خریدم. وقتی سعید را در خیابان دیدم به دروغ گفتم حالم خوب نیست و از او خواستم مرا پیش دوستم برساند. در بین راه هادی را دیدم که از آرایشگاه خارج میشد. به سمتش شلیک کردم؛ اما سعید اصلاً در جریان نبود و هیچ دستی در این ماجرا ندارد. من قتل هادی را قبول دارم و برای انتقامگیری دست به این کار زدم.
به دنبال اعترافهای پسرجوان، او به بازسازی صحنه جرم پرداخت و پروندهاش با صدور کیفرخواست به شعبه پنجم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد تا به جرم او و دوستش رسیدگی شود.
در ابتدای جلسه نماینده دادستان کیفرخواست را خواند و گفت: عارف که دارای سابقه کیفری است متهم است با اسلحه کلاشینکف به دوستش هادی شلیک کرده و او را با چهار گلوله کشته است. دوربین مداربسته خیابان نیز صحنه جنایت را ضبط کرده است. در این جنایت دوست او به نام سعید نیز معاونت داشته که ۴۰ روز بعد در رباطکریم ردیابی و بازداشت شد. اکنون با توجه به مدارک موجود در پرونده برای عارف به اتهام قتل و حمل سلاح غیرمجاز و برای سعید به اتهام معاونت در جنایت اشد مجازات میخواهم.
سپس عارف روبهروی قضات ایستاد و به تشریح جنایت پرداخت.
او گفت: من و هادی با هم صمیمی بودیم. وقتی اختلاف پیدا کردیم یک روز هادی مرا تا سر حد مرگ با چاقو زد. من پس از ترخیص از بیمارستان تصمیم به انتقامجویی گرفتم. کلاشینکفی را که از قبل از یک مرد افغان خریده و در باغی در حاشیه تهران دفن کرده بودم بیرون آوردم و از دوستم سعید خواستم مرا پیش هادی ببرد. در بین راه وقتی هادی را دیدم که از آرایشگاه خارج میشد کلاشینکف را به دست گرفتم و چهار تیر به او شلیک کردم؛ اما قصد کشتن او را نداشتم و فقط میخواستم ادبش کنم.
در این هنگام قاضی گفت: اگر قصد قتل نداشتی چرا چهار تیر را به سینه و سر قربانی شلیک کردی؟
متهم پاسخ داد: تیرها ناخواسته با سینه او برخورد کرد. من فقط میخواستم هادی را تنبیه کنم.
سپس سعید به دفاع پرداخت و گفت: من اتهام معاونت در قتل را قبول ندارم. آن روز عارف تماس گرفت و از من خواست به قهوهخانه برویم و با هم قلیان بکشیم. او گفت قصد دارد امانتی را به دوستش هادی بدهد. وقتی هادی را مقابل آرایشگاه دید از من خواست ماشین را متوقف کنم. او از ماشین پیاده شد و یک کلاشینکف به دست گرفت و به هادی شلیک کرد. من از دیدن این صحنه وحشت کرده بودم و نمیدانستم چهکار کنم. به همین خاطر فرار کردم.
قاضی پرسید: عارف اسلحه را کجا مسلح کرد؟
متهم پاسخ داد: همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد و من اصلاً متوجه ماجرا نشدم. باور کنید من از قصد دوستم هیچ اطلاعی نداشتم. بعد از این ماجرا چون ترسیده بودم فرار کردم. گمان میکردم هیچ کسی حرفم را قبول نمیکند به همین خاطر فرار کردم و ۴۰ روز بعد دستگیر شدم.
در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا رأی صادر کنند.
چرا کارشناسها نظر ندادن ؟