سقوط هواپیما در کلمبیا؛ ۴ کودک مسافر ۱۷ روز بعد در جنگل زنده پیدا شدند
رئیس جمهوری کلمبیا شامگاه چهارشنبه به وقت محلی اعلام کرد که نیروهای امدادی چهار کودکی را که پس از سقوط یک هواپیما در جنگل‌های آمازون ناپدید شده بودند، پس از هفده روز سپری کردن در جنگل، زنده و سالم پیدا کرده‌اند.
ماجرا از این قرار بوده است که یک هواپیمای سبک از نوع «سِسنا ۲۰۶» با هفت سرنشین در مسیر بین استان «آمازوناس» و استان «گواویار» در حال پرواز بوده که به دلیل نقص فنی در قسمت موتور، در ساعات اولیه روز اول ماه مه، درخواست فوری کمک می‌کند.
پس از آن، همزمان با آغاز عملیات جستجوی گسترده با همکاری بیش از یکصد سرباز کلمبیایی، سرانجام لاشه هواپیما روز دوشنبه یعنی دو هفته پس از ناپدید شدن آن، پیدا شد.
اجساد خلبان، کمک خلبان و مادر ۳۳ ساله این چهار کودک در محل سقوط هواپیما در استان «کاکوتا» پیدا شد، اما اثری از کودکان در محل رویت نشد.
ادامه عملیات جستجو با پخش صدای مادربزرگ
با این حال نیروهای ارتش، آتش‌نشانی و سازمان هواپیمایی کشوری کلمبیا به جستجوی خود در انبوه جنگل‌های اطراف ادامه دادند.
تا این که سگ‌های مواد‌یاب به یک شیشه شیر کودک، یک قیچی، یک کش مو و مقداری میوه نیم‌خورده برخوردند.
گروه‌های جستجو همچنین یک سرپناه ساده‌ای را که از چوب و شاخه ساخته شده بود، پیدا کردند.
از ترس این که مبادا بچه‌ها بیشتر در اعماق جنگل سرگردان بمانند، ارتش بالگردهایی را به محل اعزام کرد و از آن‌ها، پیام ضبط شده مادربزرگ این کودکان را به گویش محلی پخش می‌کرد و از کودکان می‌خواست که هر جا هستند در جای خود باقی بمانند.
سرانجام گوستاوو پترو، رئیس جمهوری کلمبیا شب گذشته در پیامی از طریق توییتر گفت: «پس از جستجوی سخت توسط ارتش، چهار کودک را که پس از سقوط هواپیما در بخش گواویره ناپدید شده بودند، زنده پیدا کردیم. این مایه خوشحالی برای کشور است.»
با این حال، هنوز حدس و گمان در مورد صحت ادعای رئیس جمهوری اذهان عمومی را درگیر کرده است چرا که نیروهای مسلح کلمبیا اعلام کردند که خودشان «به دلیل شرایط سخت آب‌وهوایی و شرایط نامساعد محل» هنوز نتوانسته‌اند با کودکان تماس برقرار کنند.
چهار کودک نجات یافته به ترتیب سیزده ساله، نه ساله، چهار ساله و همچنین یک نوزاد یازده ماهه بوده‌اند که از این حادثه مهلک جان سالم به در بردند.
منبع:
یورو نیوز
خدا شیشه کنار سنگ سالم نگه میدارد.
گر نگهدار من آنست که من میدانم
شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد
کار برادران قاچاقچیه