خرمالوی قاتل: از طناب دار می ترسم/ گفتگو با جواد که از عشق و شر بودنش حرف زد
از همان دوران نوجوانی، بسیار شر بودم و با هر بهانه ای پرخاشگری می کردم و چاقو می کشیدم دست خودم نبود، هرکسی ضربه ای به سرم می زد دیگر حال خودم را نمی فهمیدم به همین دلیل هم چند بار دست به خودکشی زدم و ...
جوان 27 ساله معروف به «خرمالو» که شامگاه بیست و دوم اردیبهشت و در یک نزاع هولناک در گاراژ خودرویی، دو نفر را کشت و یکی دیگر را به شدت مجروح کرد، پس از آن که به سوالات تخصصی قاضی محمود عارفی راد، قاضی ویژه قتل عمد مشهد درباره ماجرای دو قتل وحشتناک پاسخ داد، پشت میله های بازداشتگاه قرار گرفت و او در حالی که به آینده تاریک خود می اندیشید و از سروان اسماعیل عظیمی مقدم، افسر پرونده تقاضا می کرد برای دقایقی مادرش را ملاقات کند، درباره گذشته خود چنین پاسخ داد:
اسمت چیست؟
جواد –ک
سواد هم داری؟
تا کلاس دوم راهنمایی درس خواندم
چرا ادامه تحصیل ندادی؟
به خاطر مشکلات مالی
با پدر و مادرت زندگی می کنی؟
پدرم سال 1400 به دلیل بیماری قلبی فوت کرد. من هم با مادرم زندگی می کنم! او در یک سوئیت آپارتمان کار می کند و در همان جا هم اقامت دارد. من هم برخی از شب ها را به همان سوئیت آپارتمان می رفتم.
چند خواهر و برادر داری؟
یک خواهر و یک برادر دارم و فرزند آخر خانواده هستم.
بعد از ترک تحصیل به چه شغلی مشغول شدی؟
از همان دوران نوجوانی شاگرد تعمیرکار خودرو شدم و در زمینه تعمیر جلوبندی خودرو فعالیت داشتم که تا قبل از وقوع این حادثه ادامه داشت.
مجرد هستی؟
بله!
چرا تاکنون ازدواج نکردی؟
به خاطر همین رفتارهای پرخاشگرانه و نزاع هایی که می کردم کسی به من اعتماد نداشت.
عاشق هم شدی؟
حدود 15 سال قبل عاشق دخترخاله ام شدم ولی او را به من ندادند چرا که شوهر خاله ام تبعه عراقی بود و ادعا می کرد که آن ها بین خودشان وصلت می کنند ولی این بهانه بود فقط به خاطر این که «شر» بودم، با ازدواج ما مخالفت کردند.
چرا به «خرمالو» معروف شدی؟
پدربزرگم میوه فروش بود و در همین خیابان نخریسی (فداییان اسلام) خرمالو می فروخت و به «خرمالوفروش» معروف شده بود. بعد هم اطرافیان و اهالی این نام را روی من گذاشتند.
اولین بار به چه دلیل چاقوکشی کردی؟
15 سالم بود که به خاطر یک دختر با دو جوان درگیر شدم و آن ها را با چاقو زدم. آن دختر همان دختر خاله خودم بود که دیدم دو جوان موتورسوار قصد ایجاد مزاحمت برایش دارند! من هم آن ها را با چاقو زدم ولی بعد مادرم رضایت گرفت.
گفتی جمجمه ات هم شکسته است! چرا؟
مدتی قبل با موتورسیکلت دوستم که امانت گرفته بودم، تصادف کردم و حدود 2ماه در کما بودم و جمجمه ام در آن تصادف شکست.
آثار چاقو خوردگی زیادی روی پیکرت وجود دارد؟
بله! یک بار مرا با چاقو زدند که صورتم 65 بخیه خورد و آن زمان 15 سال بیشتر نداشتم به همین دلیل هم آرواره هایم دیده می شود.
این همه نزاع برای چه بود؟
نمی دانم! سرم ضربه خورده بود، هرکس به سرم می زد، جمجمه ام درد می گرفت ومن دیگر حال خودم را نمی فهمیدم.
پرونده های چاقوکشی زیادی در دستگاه قضایی داری؟
تا به حال زندان نرفتم ولی همواره فراری بودم و با شکایت دیگران تحت تعقیب پلیس قرار می گرفتم با آن که از خیلی از مصدومان رضایت گرفته بودم ولی ...
انگیزه آخرین نزاع مرگبار چه بود؟
یکی از همان افرادی که شب هنگام سوار بر پژو پارس به گاراژ محل کارم آمدند، با فرد دیگری دعوا کرده بود، آن فرد هم بچه محل و از دوستان من بود به همین دلیل هم به «مرتضی» از طریق اینستاگرام پیام دادم که بیایید شما را آشتی بدهم اما او نه تنها به من فحش داد و توهین کرد بلکه مدعی بود که مرا هم می زند! به همین دلیل آن ها به گاراژ تعمیر خودرو آمدند و به طرف من هجوم آوردند. من هم هیچ راه گریزی نداشتم چون آن ها چند نفر بودند و به صورتم اسپری فلفل پاشیدند. من هم با چشمانی بسته، چاقو کشیدم و بی هدف به طرف آن ها حمله ور شدم که در نهایت فهمیدم دو نفر از آنان به قتل رسیده اند و یک نفر دیگر هم در بیمارستان بستری شده است.
چرا مدام دعوا می کردی؟
دست خودم نبود! دیگران تحریکم می کردند به گونه ای که حتی سرم را به دیوار می کوبیدم و چند بار هم دست به خودکشی زدم، در واقع از همان دوران نوجوانی «شر» بودم ولی کسی به من توجه نمی کرد. یعنی بزرگ تری نداشتم که مرا راهنمایی کند و راه و چاه را نشانم بدهد تا این که عاقبتم این گونه شد.
برای افرادی مانند خود چه پیامی داری؟
از سرنوشت من عبرت بگیرند. هیچ وقت به خاطر دیگران یا خودنمایی دعوا نکنند و از همه مهم تر هیچ گاه چاقو به دست نگیرند! این دعواها فایده ای ندارد و عاقبت در چاهی می افتید که اصلا در تصورتان هم نمی گنجد. کتک بخورید خیلی بهتر است تا قدرت نمایی کنید، این آخرین حرف من است.
ریشه این گونه جرایم را در چه می دانی؟
خانواده! اگر بزرگ تری داشتم که هدایتم می کرد یا توی سرم می زد که راه را اشتباه می روی، امروز پشت میله های بازداشتگاه نبودم! اگر پدرم زنده بود یا مادرم می توانست فقط به تربیت من فکر کند و به دنبال امرار معاش خودش نبود باز هم شاید سرنوشت من به گونه دیگری رقم می خورد. با آن که 12 سال است جلوبندی ساز ماهری هستم اما مسیر زندگی را به بیراهه رفتم چون خانواده آشفته ای داشتم!
البته اگر اولین باری که چاقوکشی کردم دستگیر می شدم و این روزها را می دیدم شاید دوباره به این گونه جرایم ادامه نمی دادم.
تو که باز هم فرار کرده بودی چه شد که تسلیم قانون شدی؟
چون دوستانم تماس گرفتند و گفتند که بعضی از دوستانت دستگیر شده اند، من هم که دیدم آن ها بی گناه هستند، خودم را تسلیم کردم. آن زمان در جنگل های کوی سیدی پنهان شده بودم که از جنگل بیرون آمدم و به کلانتری رفتم.
معتادی؟
نه! فقط گاهی مشروبات الکلی مصرف می کنم البته دایم الخمر نیستم!
چرا مشروب می نوشی؟
چون دعوا می کردم! کسانی که مشروب می خورند معمولا دعوا می کنند ولی آدم های معتاد سرشان را پایین می گیرند و به مردم کاری ندارند! با وجود این کاش معتادی شیشه ای و کریستالی بودم اما دعوا نمی کردم...
خدمت سربازی رفته ای؟
نه! سرباز فراری هستم! سال 96 به اصفهان اعزام شدم ولی نتوانستم خدمت کنم و فرار کردم.
چرا همواره با خودت چاقو داشتی؟
همیشه با خودم چاقو حمل نمی کردم فقط هنگامی که قصد داشتم به جای دیگری بروم با خودم چاقو برمی داشتم. گاهی هم قیچی کوچکی با خودم می بردم.
پشیمانی؟
خیلی! نمی توانم شدت این پشیمانی را الان توصیف کنم! خیلی اشتباه کردم.
چه آرزویی داری؟
از نام «طناب دار» خیلی می ترسم! از قصاص وحشت دارم اما اکنون فقط آرزو دارم که برای دقایقی مادرم را ببینم! می دانم او الان چه می کشد! ای کاش ... و صدای گریه «خرمالو» در بازداشتگاه پیچید.
انشالله جواد جان خدا برات درست کنه از زندان بیا بيرون
إن شاء الله آزاد شی خدا پشت و پناهت