می خواستم فیلمساز شوم نه خلافکار
مرد جوانی که به همراه دوستانش به خاطر قدرتنمایی، دو پسر جوان را با شلیک گلوله به قتل رسانده بود، پس از 6 سال فرار و زندگی مخفیانه در پایتخت دستگیر شد.
26 بهمنماه سال 96 صدای تیراندازی در خیابان مهرآباد شهر قم اهالی را وحشتزده به خیابان کشاند.
آنها با حضور در محل با دو پسر جوان که زخمی روی زمین افتاده بودند روبهرو شدند. سه مرد مسلح نیز با دیدن اهالی از صحنه تیراندازی فرار کردند.
گزارش این تیراندازی به پلیس و اورژانس اعلام شد و با حضور مأموران، دو پسر جوان به بیمارستان منتقل، اما ساعاتی بعد به علت شدت خونریزی تسلیم مرگ شدند.
گزارش تیراندازی مرگبار به بازپرس جنایی و تیم بررسی صحنه جرم قم اعلام شد و آنها راهی محل شدند.
در بررسیهای اولیه مشخص شد حامد و امیر با سه مرد جوان درگیر شده و در تیراندازی متقابل توسط آنها مصدوم شده و به قتل رسیدهاند.
خیلی زود هویت عاملان این جنایت که از افراد شرور محله بودند شناسایی شد.
تحقیقات برای دستگیری متهمان فراری ادامه داشت تا اینکه دو نفر از افرادی که در این نزاع مرگبار شرکت کرده بودند، دستگیر شدند. دو متهم دستگیر شده در تحقیقات به قتل اعتراف کرده و پس از بازسازی صحنه جرم، پرونده برای صدور حکم به دادگاه کیفری استان ارجاع شد اما سومین عامل این تیراندازی همچنان متواری بود.
متهمان در دادگاه به دفاع از خود پرداخته و قضات دادگاه کیفری استان قم با توجه به مدارک موجود در پرونده، اعترافات متهمان، شواهد شهود و درخواست قصاص اولیای دم مقتولان، هر سه متهم را مجرم شناختند. بدین ترتیب حکم غیابی متهم فراری این حادثه مرگبار مبنی بر قصاص از سوی دادگاه صادر شد.
با گذشت 6 سال از جنایت، کارآگاهان پلیس قم همچنان در جستوجوی رد و نشانی از سومین محکوم پرونده بودند تا اینکه در اطلاعات به دست آمده مشخص شد متهم مخفیانه به تهران آمده و در پاتوق خلافکاران ومعتادان رفتوآمد دارد.
کارآگاهان پلیس قم پس از هماهنگیهای قضایی راهی پایتخت شده و وی را بازداشت کردند. مرد جوان برای صدور دستورات اولیه به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد تا پس از قرار عدم صلاحیت به اداره آگاهی قم انتقال داده شود.
گفتوگو با متهم
38 سال دارد و مدتهاست خلاف میکند. انگیزه اصلیاش در این درگیری مرگبار، قدرتنمایی بوده است. وی درباره 6 سال زندگی مخفیانهاش گفت: از این شهر به آن شهر و از این روستا به آن روستا میرفتم و بیشتر وقتم را در پاتوق خلافکاران، معتادان و گاهی اوقات روی صندلی پارکها میگذراندم. در این 6 سال به تمام معنا آوارگی و بدبختی را تجربه کردم.
چه شد دست به قتل زدی؟
فقط حماقت. روز حادثه خارج از شهر بودم که دو نفر از دوستانم با من تماس گرفتند و گفتند با مقتولان قرار دعوا گذاشتهاند.
دوستانم مدعی بودند تنهایی نمیتوانند به محل قرار بروند چراکه ممکن است در این درگیری کم بیاورند و از من کمک خواستند. من هم با عجله خودم را به محل قرار رساندم.
اختلافت با مقتولان چه بود؟
قدرتنمایی و کریخوانی. ما رقیب هم بودیم و میخواستیم ثابت کنیم در محل از آنها قویتر هستیم.
چند وقت قبل هم با هم دعوایمان شده بود، اما آن دفعه با قمه و حتی یکی هم در این میان زخمی شده بود، ولی درس عبرتی نشد و دفعه بعد که سر قرار دعوا رفتیم، هم ما مسلح بودیم و هم آنها با خودشان اسحه آورده بودند.
از چه زمانی شروع به کار خلاف کردی؟
من میخواستم مستندساز شوم. عاشق فیلمسازی و کارگردانی بودم، کلاسهایش را هم گذراندهام و حتی چند فیلم کوتاه هم ساختهام. تصمیم داشتم فیلمی بلند بسازم و در جشنوارههای داخلی و خارجی شرکت کنم، اما دوستان ناباب مرا به این راه کشاندند.
فکر نمیکردم دوست در زندگی انسان اینقدر تأثیر بگذارد. شبنشینیها با دوستان ناباب نه تنها مرا از موفقیتهایم دور کرد بلکه باعث شد به یک فرد دعوایی و خلافکار تبدیل شوم.
هنوز هم میخواهی فیلم بسازی؟
بله و قطعاً مستندی از زندگی خودم میسازم که پر از تنش، سختی و مشکلات بود. خلافکار بودم و همیشه سرم درد میکرد برای دعوا. اسلحه دست میگرفتم اما آدمکش نبودم. از وقتی فهمیدم دو نفر را کشتهام دنیا برایم سیاه شده است.
عذاب وجدان داشتی؟
از سایه خودم هم میترسیدم و از طرفی عذاب وجدان لحظهای رهایم نکرد. در این مدت پنهانی خانوادهام را میدیدم و از آنها پول میگرفتم تا روزگارم را سپری کنم.
یک شب خواب راحت نداشتم. دیگر نه راه پس داشتم و نه راه پیش. زندگیام را باختم. در تمام این 6 سال جز بدبختی ندیدم و الان هم که جز مرگ سرنوشتی ندارم.
چندان فرقی ندارن ناراحت نشو