پسر جوان دوستش را به دره انداخت و کشت/ پشت سرم حرف میزد کشتمش
پسر جوانی که دوست صمیمیاش را به قتل رسانده بود، دستگیر شد.
چندی قبل مرد میانسالی به شعبه نهم دادسرای امورجنایی مراجعه کرد و هنگامی که مقابل بازپرس عظیم سهرابی قرار گرفت، گفت: از پسر جوانم خبری ندارم و تلفن همراهش نیز خاموش است؛ نگرانم بلایی سرش آمده باشد، لطفاً کمک کنید.
پس از ثبت شکایت و تشکیل پرونده در دادسرای جنایی، تیمی از کارآگاهان اداره چهارم پلیس آگاهی وارد عمل شدند و در نخستین گام از بهزیستی، بیمارستانهای تهران و پزشکی قانونی استعلام گرفتند اما اثری از پسر گمشده پیدا نکردند.
تیم جنایی در گام بعدی به سراغ تحقیقات محلی رفتند و متوجه شدند که پسر گمشده اکثر اوقات در خانه یکی از دوستان صمیمیاش به نام بیژن زندگی میکرده اما ناگهان ناپدید شده و بیژن نیز حضور کمرنگی در محل داشته است که همین موضوع شک کارآگاهان را برانگیخت!
کارآگاهان در این شاخه از تحقیقات، اهالی محله را هدف تحقیق قرار دادند و متوجه شدند که این اواخر پسر گمشده و بیژن با یکدیگر اختلاف پیدا کرده بودند و آخرینبار این 2 نفر را سوار بر یک موتورسیکلت دیدند که قصد داشتند به هشتگرد بروند.
بدین ترتیب بیژن با دستور بازپرس جنایی بازداشت شد؛ او در بازجوییهای اولیه صراحتا به قتل اعتراف پسر گمشده اعتراف کرد و ماجرا اینطور توضیح داد: با پسرگمشده خیلی دوست بودم اما این اواخر پشت سرم در محله بدگویی کرده بود و قصد داشت تا با اعضای خانوادهام ارتباط برقرار کند که عصبانی شدم.
او در ادامه گفت: ماجرا را با او درمیان گذاشتم و با یکدیگر قرار گذاشتیم تا برای حل این مشکلات به هشتگرد برویم؛ وقتی به آنجا رسیدم با هم درگیر شدیم که پسر گمشده چاقو کشید و من در دفاع از خودم او را هل دادم که به پایین دره پرتاب شد؛ پس از این حادثه ترسیدم و با موتورسیکلت به خانه بازگشتم؛ پشیمانم و قصد ارتکاب جنایت را نداشتم.
پس از پس از اعترافات متهم و رمزگشایی از سرنوشت مرگبار پسر گمشده، کارآگاهان اداره چهارم و تیم تشخیص هویت پلیس آگاهی ماموریت یافتند تا به همراه متهم راهی دره مورد نظر در هشتگرد شوند و جسد را پیدا کنند.
با دستور بازپرس جنایی، متهم برای روشن شدن زوایای پنهان پرونده در اختیار کارآگاهان جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت.
بجای پهباد روی ملت کار فرهنگی بکنید
عجب خری بوده فوق اینکه دوست خواهرت بوده نباید کشت آن را
میخواین باهم حرف بزنید میرید هشتگرد رو کوه خدایی چی میزنین ما هرچی مدیر ساختمون میگه میخواین حرف بزنین دعوا کنید کنار پنجره سمت حیاط خلوت وای نایستید همه حرفاتونو میشنون حاظر نیستیم یه قدم اونورتر بریم 😂