متهم: ناراحت نیستم!
اولین جلسه بازپرسی متهمی که همسرش را با 24ضربه کارد کشته بود، برگزار شد.
اول تیرماه وارد چهل و هشت سالگی میشود. یازده سال زندگیاش را با همسر دومش گذرانده و حاصل این ازدواج دختری هفت ساله است. «رضا-ب» بامداد شنبه گذشته با حمله به منزل پدر همسرش در چراغچی5 با کاردی حدود سی سانتیمتر، زنش را کاردآجین کرد که زن در دم جان باخت. او همچنین برادر و خواهر دوقلوی همسرش را نیز از این حمله بینصیب نگذاشت و هر دو را به شکل وحشتناکی زخمی کرد. البته پسر شانزده ساله وضعیتش روبهبهبودی است، اما دختر نوجوان این خانواده در کماست و با مرگ دست و پنجه نرم میکند. متهم به قتل، دیروز در حالی با دستور قاضی صادق صفری، بازپرس ویژه قتل، در اولین جلسه بازپرسی حاضر شد که نهتنها پشیمان نبود، بلکه صراحتا اعلام کرد از کشتن همسرش ناراحت نیست.
فکر کردم 4ضربه زدهام
متهم در این جلسه ضمن معرفی کامل خودش اعلام کرد که سالها کارمند یکی از مؤسسات مالی و اعتباری بوده که بیرون آمده است و حالا با وانت در خیابان طرحچی(خین عرب) با آهنفروشها کار میکند. او که دوبار ازدواج کرده و پیش از این هیچ سابقهای نداشته است از بازپرس شعبه 208خواست تا دختر هفتسالهاش را تحویل خانواده همسرش ندهند و او تحویل خواهر خودش شود، زیرا معتقد بود خانواده همسرش صلاحیت نگهداری از فرزندش را ندارند.
قاضی صفری اتهام قتل را به متهم تفهیم کرد و از او پرسید چرا 24ضربه چاقو زدی؟ که متهم مدعی شد متوجه نشده چند ضربه زده است و به گمان خود فقط سه یا چهار ضربه زده است. او در پاسخ به ماجرای حمله به الناز و الیاس خواهر و برادر دوقلوی همسرش نیز اعلام کرد که نمیخواسته بهجز همسرش فرد دیگری را بزند، اما در لحظه حادثه آنها جلو آمدهاند و زخمی شدهاند و قصد زدن این دو نفر را نداشته است.
روابط خارج از عرف داشت
متهم در پاسخ به اینکه چرا همسرت را کشتی، درحالی موضوع روابط نامشروع را مطرح کرد که مقام قضایی از او پرسید چه زمانی متوجه این موضوع شده است و متهم پاسخ داد: ما سال 1391با هم آشنا شدیم و ازدواج کردیم. سال 1393به مدت یک ماه با هم قهر کرده بودیم که فهمیدم با مردی دیگر در منطقه گلریز در بولوار توس رفیق شده است که اتفاقا آن مرد هم به خاطر زن من با دیگران درگیر شده بود و کسی را با چاقو زده بود و به زندان افتاد.
سال 1397نیز او را با یک سرباز در تهران گرفتم و به مشهد آوردم در همین ساختمان (دادسرای عمومی و انقلاب ناحیه2 مشهد) قاضی او را محکوم کرد و قرار بود زندان برود که خودم رضایت دادم و آزاد شد. این گذشت تا سال1399، من صبحها با خودرویم در تاکسی اینترنتی کار میکردم و عصرها همسرم برای مسافرکشی میرفت. یک روز دخترم به من گفت: «بابا شما که میروید یک آقایی میآید سوار ماشین میشود و مامان من را میفرستد صندلی عقب و آن مرد غریبه جلو مینشیند و مامان را میبوسد.» وقتی موضوع را بهش گفتم، مدعی شد که عمویش بوده است. اما وقتی موضوع را به عمویش گفتم، انکار کرد و گفت خیلی وقت است که اصلا زنت را ندیدهام.»
آن شب دعوا کردیم
رضا درباره اختلاف اخیرش نیز مدعی شد که از حدود پانزدهروز قبل همسرش به حالت قهر به خانه پدرش رفته بود. من هر روز و هر شب آنجا میرفتم. او هر شب چند بار بهتنهایی میرفت بیرون، وقتی برمیگشت مست بود. هر موقع از او میپرسیدم کجا بودهای؟ میگفت به تو چه که کجا بودهام.
او سر کار میرفت و گاهی که زنگ میزدم با وجود اینکه صدای آهنگ ضبط ماشین میآمد، ادعا میکرد که سر کار است. شب آخر وقتی با جعبه شیرینی آمدم خانه پدرهمسرم، دیدم آرایش غلیظ دارد و میخواهد بیرون برود. او و خواهرش با هم بیرون رفتند و سوار یک پراید شدند، خواستم تعقیبشان کنم که گمشان کردم. بعد هر چه به تلفن همراهش زنگ زدم، جواب نمیداد. البته میدانستم این شگردش است، چون یک ماه قبل ازدواج رسمی، من او را صیغه کرده بودم و یک شب که با هم بودیم، متوجه شدم تلفنش را در حالت سکوت گذاشت و توی کیفش انداخت، وقتی هم برگشتیم مادرش خیلی شاکی شده بود.
شب آخر ساعت2بود که جواب داد و فحشم داد و تهدید کرد که اگر جرئت داری بیا در خانه، من بهش گفتم بیا سر کوچه، داد کشید و گفت حتما میآم، با بادیگارد هم میآم. آمدم سر کوچه وایستادم و زنگ زدم جواب نداد، حدس میزدم با پراید و دیگران بیاید، اما نیامد.
چاقو را از خانه برداشتم
متهم درباره صحنه جنایت نیز اعتراف کرد و گفت که شب حادثه کارد دسته بزرگ زرد رنگ را از خانه برداشتم و توی صندوق عقب خودرو گذاشتم. رفتم خانهشان، میخواستم حرف بزنم. برای جابهجایی خودرو که بیرون رفتم، چشمم به همان پرایدی که دنبالش میآمد افتاد و شنیدم که همسرم به آنها میگوید، برو، برو، برو. ترسیدم که دخالت کنند، چاقو را برداشتم و وارد خانه شدم.
قبل از این حادثه یکی از دوستانم میگفت او را نکش، برو پیدایشان کن و تحویلشان بده، اما وقتی یکبار تلفنی به او گفتم اگر حقیقت را بگوید طلاقش میدهم، بهصراحت ارتباطش با مرد دیگر را اعلام کرد که بهش گفتم حالا که با مرد غریبه بودی، اول چشمهایت را در میآورم و بعد میکشمت. البته با هم توافق کرده بودیم که جدا شویم و او از مهریهاش بگذرد و سرپرستی دخترم را هم به من بدهد. آن شب وقتی وارد خانه شدم روی پلهها منتظر پراید نشسته بود، نزدیکش که شدم به سمتم اسپری پاشید و عصبانیتر شدم و با چاقو ضرباتی زدم که فکر میکردم سه یا چهار ضربه بوده است. برادر و خواهرش هم برای اینکه نجاتش دهند جلو آمدند که چاقو آنها را هم گرفت و حتی دست خودم را نیز زخمی کرد.
میخواستم از پدرم حلالیت بگیرم
این مرد همسرکش درباره اینکه چرا نیمهشب به خانهشان رفتی مدعی شد که آنها همیشه شبها تا صبح بیدار بودند و ماهواره میدیدند یا جشن تولد ومهمانی میرفتند و تا ساعت چهار عصر هم همیشه خواب بودند. زندگیاش همیشه همینطوری بود، حالا شما تصور کنید که کدام جشن تولد ساعت چهار صبح برگزار میشود. او این اواخر خیلی تغییر کرده بود و مدام فحش میداد، البته من هم گاهی فحش میدادم اما این به خاطر رفتار و توهینهای او بود وگرنه من جلو دخترم هیچوقت حرف بد نمیزنم.
متهم در پاسخ به اینکه چرا بهسراغ خانه پدرت رفتی، مدعی شد که میخواستم از پدرم حلالیت بگیرم، چون او از اول با این ازدواج مخالف بود اما چون سه صبح بود و میدانستم پدر و مادر پیرم خواب هستند، منتظر بودم تا صبح شود که دستگیر شدم. بعد هم میخواستم خودم را با تیغ بکشم.
درود بر غیرت