فرید زکریا، تحلیلگر مشهور روابط بینالملل و مجری شبکه تلویزیونی سی ان ان:
رویکرد شکستخورده آمریکا در قبال ایران را نمیتوان در واقع یک راهبرد نامید/ ایده «فشار حداکثری» نتیجه ای وارونه داشته و بر ناپایداری در خاورمیانه افزوده است
تحلیلگر مشهور روابط بینالملل و مجری شبکه تلویزیونی سی ان ان نوشت: ایده «فشار حداکثری» آمریکا در برابر ایران نتیجه ای وارونه داشته و بر ناپایداری در خاورمیانه افزوده است.
فرید زکریا در واشنگتن پست در شانزدهم اوت 2024 مقاله ای منتشر کرد که ترجمه آنرا می خوانید:
امروز، خاورمیانه تا جایی به یک جنگ گسترده منطقهای نزدیک است که در همه دهههای گذشته سابقه ندارد. عوامل بسیاری برای این شرایط پرتنش وجود دارد اما یک نیروی اصلی بر همه آن عوامل سایه انداخته است: ایران. ایران تصمیم گرفته که با پیگیری سیاستی تهاجمی علیه واشنگتن و متحدانش در منطقه، سود بیشتری نسبت به زیان احتمالی این رویکرد، به دست آورد. این واقعیت تازه و خطرناک، بیش از هر چیز ناشی از یک عامل است: فروپاشی هرگونه سیاست منسجم آمریکا در برابر ایران.
برای نمونه، به شکست رویکرد کنونی واشنگتن توجه کنید. از زمانی که دونالد ترامپ در ماه مه ۲۰۱۸ از توافق هستهای با ایران خارج شد، سیاست آمریکا در قبال ایران مبتنی بر «فشار حداکثری» بوده است. تعداد تحریمها علیه ایران از ۳۷۰ مورد در زمان باراک اوباما به بیش از ۱۵۰۰ مورد در دوران ریاستجمهوری ترامپ افزایش یافت و ایران را به کشوری با بیشترین تحریمها در جهان تبدیل کرد. در حالی که دیگر شرکای مذاکرات توافق هستهای — قدرتهای اروپایی، روسیه و چین — مخالفت کردند، ایالات متحده از تحریمهای ثانویه برای جلوگیری از تجارت آنها با تهران استفاده کرد. دولت بایدن نیز عمدتاً سیاست ترامپ را ادامه داده، گرچه با چند تغییر و برخی گشایش ها.
نتیجه سیاست فشار حداکثری ترامپ-بایدن چه بوده است؟ ایران با رهاشدن از محدودیتهای توافق هستهای، برنامه هستهای خود را به طور گسترده ای گسترش داده است. طبق گزارش آژانس بینالمللی انرژی هسته ای، ایران اکنون ۳۰ برابر بیشتر از آنچه برجام اجازه میداد اورانیوم غنیسازی شده دارد. آن توافق یک بازه زمانی به نام «مدت زمان گریز» ایجاد کرده بود، یعنی مدتی که برای تولید سوخت هستهای مورد نیاز برای یک سلاح لازم است. ماه گذشته، آنتونی بلینکن گفت که تهران یک تا دو هفته با دستیابی به ظرفیت گریز فاصله دارد.
در همین حال، ایران در واکنش به فشارهای خارجی، روابط نزدیکتری با گروههای غیردولتی در منطقه برقرار کرده است — از جمله حزبالله در لبنان، حماس در غزه، حوثیها در یمن، و شبهنظامیان در عراق و سوریه. این «محور مقاومت» باعث شده که اسرائیل به طولانیترین و خطرناکترین جنگ خود در دهههای اخیر وارد شود، حدود ۷۰ درصد از ترافیک کشتیها در دریای سرخ منحرف شود، و عراق و سوریه به کشورهای تابع و وابسته ی ایران تبدیل شوند. تقریبا با هر معیاری که بررسی کنیم، سیاست واشنگتن در قبال ایران شکست خورده است.
فرید زکریا، واشنگتن پست، شانزدهم اوت 2024چرا سیاست فشار حداکثری موفق نبوده است؟ هادی کحالزاده، پژوهشگری از دانشگاه برندایس Brandeis University، در مطالعهای دقیق به نتیجه مهمی رسیده است: "رژیمِ تحریمهای گسترده ... عواقب ناگواری برای طبقه متوسط ایران داشته ... و موجب شده که آنها اعتماد خود را به سیاستمداران اصلاحطلبی که از دور جدید دیپلماسی حمایت کرده بودند، از دست بدهند. تندروهای ایرانی خروج آمریکا از توافق هستهای ۲۰۱۵ را دلیلی برای اثبات درستی نگاه خود در مخالفت با "گفتگو به عنوان یک فریب" تبلیغ کردند. همانطور که شرکتهای اروپایی و دیگر شرکتهای بینالمللی خروج از ایران را آغاز کردند ... تندروها درهای کشور را به روی سرمایهگذاران چینی باز کردند و از منافع تجاری وفادار به خود خواستند که این خلأ را پر کند."
حتی پس از انتخاب رئیسجمهور اصلاحطلب، مسعود پزشکیان، وی همچنان مجبور شد در مقابل ساختارهای مذهبی و نظامی که قدرت واقعی را در دست دارند، تسلیم شود.
واقعیت این است که واشنگتن در گذر نزدیک به یک دهه اخیر، دارای رویکردی نسبت به ایران بوده است — یعنی مخالفت بیامان و اعمال فشار — اما راهبرد مشخصی نداشته است. دولت اوباما رویکردی را امتحان کرد که ترکیبی از تحریمهای شدید و ارائه یک راه برونرفت برای ایران بود — به شرطی که برنامه هستهای خود را محدود کند. اوباما امیدوار بود با مهار بزرگترین تهدید ایران، این کشور در نهایت کمتر در منطقه تهاجمی عمل کند. کارشناسان بینالمللی معتقدند ایران عمدتاً به توافق هستهای پایبند ماند. با این حال، تهران فعالیتهای منطقهای خود را متوقف نکرد (که اصلاً بخشی از توافق هم نبود).
آیا مذاکرات هستهای میتوانست به نوعی کاهش تنشهای گستردهتر منجر شود؟ پاسخ قطعی به این پرسش غیرممکن است، زیرا در عرض دو سال، ترامپ به قدرت رسید و سیاست ایالات متحده را به طور کامل وارونه کرد.
دولت بایدن میتوانست مسیر را تغییر دهد، اما نگران بود که این اقدام باعث واکنش شدید جمهوریخواهان شود. مشکل این است که رویکرد فعلی یک راهبرد نیست. بلکه بیشتر یک نگرش است که بر اساس جلب رضایت مخاطبان داخلی آمریکا از طریق نشان دادن "قاطعیت" شکل گرفته است. این یک ایده مبهم است که مخالفت مداوم شاید به چیزی منجر شود، شاید حتی به فروپاشی خود رژیم.
من از رژیم ایران و هر آنچه نمایندگی میکند، بیزارم. زنان و مردان شجاعی را که در خیابانها با آن مخالفت کردهاند و بهای سنگینی برای این مخالفت پرداختهاند، ستایش میکنم. از کسانی که تلاش کردهاند کشور را از درون اصلاح کنند، آنهم با این آگاهی که در برابر پیشینه و دی ان ای ضدآمریکایی رژیم ایستادهاند، استقبال میکنم. امیدوارم روزی این ملت بزرگ بتواند به جایگاه شایسته خود در منطقه و جهان بازگردد.
اما امید بهتنهایی، یک راهبرد نیست. ایالات متحده و متحدانش باید سیاستی در قبال ایران تدوین کنند که واقعیت وجود جمهوری اسلامی را به رسمیت بشناسد — و سپس تهدیدها و مجازاتهایی برای مهار آن اعمال کنند، اما همزمان مشوقهایی هم ارائه دهند تا ایران دلیلی برای کاهش تنشها داشته باشد. این رویکرد به یک آشتی، چه رسد به همکاری با تهران، منجر نخواهد شد. اما میتواند بسیاری از تنشهایی را کاهش دهد که ممکن است این منطقه ناپایدار را به یک جنگ طولانی و خونین سوق دهد.
علت شکست فشار حداکثری بی قانونی داخل ایران است که به راحتی فشار از مرفه جامعه به فقیر جامعه منتقل میشود و صدای شکستن استخوانها هیچ عکس العملی ایجاد نمیکند در واقع دست در جیب هم کنیم به ظلم تا کنند مقاومت مسئولان
سوالی که باید از حکام ایران پرسید:
دنبال چه هستید؟ چرا ثروت ایران را در اختیار گروههای عرب قرار می دهید؟ چرا مانع پیشرفت اقتصادی کشور می شوید؟ چرا ایران باید تحریم باشد؟