«عباسِ» بازجوی امیرانتظام، «عبدی» بود؟

عباس عبدی در مورد اتهاماتی که از سوی امیرانتظام متوجه او بود، می‌گوید: وی برخی موارد را اشتباه کرده که دلیل آن را خواهم گفت و در برخی موارد نیز به کلی خلاف واقع گفته است که خلاف بودن آن‌ها به سهولت قابل اثبات است

«عباسِ» بازجوی امیرانتظام، «عبدی» بود؟

عباس امیرانتظام قدیمی‌ترین زندانی سیاسی ایران، حالا چند روزی است از دنیا رفته است اما هنوز بعضی از پرونده‌ها و حرف‌ها و حدیث‌ها ادامه دارد. یکی از آن‌ها ماجرای دو اتهام بود: یکی اتهام جاسوس بودن که به امیرانتظام وارد شده بود و دیگری اتهام بازجو بودن که از سوی امیرانتظام به عباس عبدی وارد شد. هر دوی این اتهامات هم اما و اگرهای بسیار داشت؛ چه آنکه محسن میردامادی که خودش در روزهای تسخیر سفارت آمریکا از جمله دانشجویان خط امامی بود، همزمان که تاکید می‌کند امیرانتظام جاسوس نبود، معتقد است که امیرانتظام هم درباره بازجو بودن عبدی اشتباه می‌کرد.

عباس امیرانتظام سخنگوی دولت موقت مهندس بازرگان در کتاب «آن سوی اتهام - خاطرات امیرانتظام» عباس عبدی را بازجوی روزهای اول دستگیری خود خواند و این مسئله مجادله‌ای را در محافل سیاسی و رسانه‌ای به پا کرد.

عبدی سال ۸۱ در مصاحبه‌ای به این اتهامات پاسخ داده و البته تاکید کرده بود که تاکنون جز از تلویزیون، امیرانتظام را اصلا ندیده است.

عباس عبدی در همان مصاحبه در مورد اتهاماتی که از سوی امیرانتظام متوجه او بود، می‌گوید: وی (امیرانتظام) برخی موارد را اشتباه کرده که دلیل آن را خواهم گفت و در برخی موارد نیز به کلی خلاف واقع گفته است که خلاف بودن آن‌ها به سهولت قابل اثبات است. من پس از اطلاع از این ادعا، احتمال دادم که امیرانتظام مرا با کس دیگری اشتباه گرفته است، همان‌طور که می‌دانید وی در پاورقی کتاب (صفحه ۷۲ چاپ دوم) می‌نویسد که بعدها دانستم که نام کامل او عباس عبدی است و این ادعا در متن نیست، علت هم روشن است، زیرا دانشجویان همیشه یکدیگر را با اسم کوچک صدا می‌کردند و آن موقع وی نمی‌توانسته از نام خانوادگی مطلع باشد و در سال‌های اخیر چون اسم من مشهور بود، وی برای آرام کردن خود از آنچه که فکر می‌کرد، علیه او بی‌عدالتی شده نام مرا به عنوان آن «عباس» اضافه می‌کند. با صحبتی که با چند تن از دوستان داشتم، فکر می‌کردم که یکی از دانشجویان به نام عباس زری‌باف با وی تماس داشته است، ولی بعداً متوجه شدم که یکی از دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی نگهبان وی بوده است و از آنجا که در آن زمان یکی از گروگان‌ها قصد خودکشی داشت، دستور داده بودند که بیش از معمول از امیرانتظام مراقبت کنند به همین دلیل تمامی حرکاتش را تحت کنترل داشتند، به علاوه به دستور دادستانی موظف بوده‌اند که از مفاد مکالمات تلفنی‌اش مطلع باشند. اصولاً آمدن امیرانتظام به آن ساختمان برای این بود که در محیط زندان نباشد و این برای احترام گذاشتن به وی بوده است، در حالی که اگر او را به زندان می‌بردند همان‌طور که در ادامه خاطراتش می‌نویسد، محیط ناخوشایندی بود. به علاوه آقای امیرانتظام هم به دانشجویان نگهبان پرخاش می‌کرده و آن‌ها هم متقابلاً لفظ جاسوس را برایش بکار می‌برده‌اند. در هر صورت ظاهراً بهتر بود از ابتدا او را به اوین منتقل می‌کردند. در مجموع چون امیرانتظام نام فامیل آن فرد را نمی‌دانست امروز فامیلی «عبدی» را که می‌شناسد به آن اضافه کرده است.

به علاوه بنده در آن زمان (دی ماه ۱۳۵۸) بیشتر در شهرستان‌ها و مکان‌های دیگر از طرف دانشجویان سخنرانی می‌کردم و اصولاً در واحد اسناد و مسائل مرتبط با آن نبودم ضمن آنکه کار من نگهبانی از افراد نبود، بنابراین اگر حسن‌ظن داشته باشیم می‌توان گفت که وی در این مورد اشتباه کرده است.

اما یک مورد دیگر وجود دارد که صریحاً خلاف واقع گفته است. وی در صفحه ۷۴ (خاطرات ۵ دی ماه ۱۳۵۸) می‌گوید که «امروز روزنامه‌ها مصاحبه افشاگرانه دیشب دانشجویان خط امام (عباس عبدی، ابراهیم اصغرزاده) در رادیو و تلویزیون را چاپ کرده بودند. گذشته از اینکه من در آن تاریخ در سفارت نبودم اصولاً تمام کسانی که آن مصاحبه را دیده‌اند می‌دانند که ابراهیم و رحیم (از شورای مرکزی دانشجویان) در این مصاحبه شرکت داشتند و من هیچ‌گاه در مصاحبه‌های تلویزیونی دانشجویان شرکت نداشته‌ام. فیلم مصاحبه و عکس‌های آن موجود است. همچنین آقای امیرانتظام زحمت پاسخ به این سؤال را به خود نداده‌اند که چطور می‌شود دانشجو از یک طرف محافظ وی باشد و از سوی دیگر در بالاترین سطح دانشجویان اقدام به مصاحبه افشاگرانه کند؟! اشتباه دیگری که امیرانتظام می‌کند و نشان از نوعی کینه‌توزی می‌کند، این است که در صفحه ۱۱۴ فرد دیگری را به نام حسن عباسی معرفی می‌کند و مدعی می‌شود که نام مستعار بنده است. در حالی که اولاً دانشجویان نام مستعار نداشتند، ثانیاً برای کسی که اسمش عباس و نزد امیرانتظام شناخته شده بود، چگونه می‌توان نام مستعار دیگری انتخاب کرد؟ به علاوه تا آنجا که من شنیده‌ام آن اسم حقیقی و غیرمستعار است. بنابراین واضح است که مجموعه ادعاهای آقای امیرانتظام از همین اعتبار برخوردار است.

البته عبدی در مورد علت شکایت نکردنش هم گفته بود: به چند دلیل، یکی اینکه بنده قبول ندارم که به مراجع رسیدگی‌کننده فعلی مراجعه کنم. دیگر اینکه به نظر من آقای امیرانتظام بیش از آنچه حقش بود در زندان مانده، حدود پنج سال زندان برایش کافی بود و الآن هم در شرایط روحی مناسبی به سر نمی‌برد. با توجه به این نکات مجازات کردن وی به دلیل شکایت بنده ناجوانمردانه است. نکته دیگر این است که به دلیل ناملایماتی که متحمل شده طبیعی است که علیه عده‌ای فریاد بکشد، به هر دلیل مرا هم در میان آنان قرار داده و از همه مهم‌تر اینکه آن ادعاها را وقتی به طریق غیرقضایی جواب بدهیم، اثرگذاری بیشتر دارد.

عبدی در توضیحاتش ادامه می‌دهد: به نظر من آقای امیرانتظام اول باید بکوشد دوستان سابقش را قانع کند. چند سال قبل در میزگردی با حضور یکی از رهبران نهضت آزادی در اردوی دانشجویان پلی‌تکنیک حضور داشتم، که تمامی مطالب آن در روزنامه آریا چاپ شد، وی در برابر این پرسش که چرا امیرانتظام در دولت موقت بود با ذکر اینکه کشمیری (همان کسی که انفجار نخست‌وزیری را انجام داد) هم در دولت رجایی و باهنر نفوذ کرده بود به سؤال‌کننده جواب داد و با این حرف خود به طور روشن میان آن دو نفر از حیث مورد نظر تشابه برقرار کرد که خانم امیرانتظام هم خیلی عصبانی شد و واکنش نشان داد.

عبدی همچنین ادامه می‌دهد: شما می‌دانید که این روزها هر کس می‌رود زندان محبوب می‌شود، ولی آقای امیرانتظام باید بگوید که چرا حتی دوستانش او را طرد کرده‌اند. به نظر من پاسخ روشن است، آقای امیرانتظام بجای آنکه وارد محتوای اسناد شود، آن‌ها را ساخته و پرداخته سیا برای خراب کردن خودش می‌داند، به عبارت دیگر به طور صریح معتقد است که مفاد آن اسناد خیلی بد و زشت است، ولی برای دفاع از خویش می‌گوید که آن‌ها را سیا برای خراب کردن وی ساخته است، که این ادعا از طرف هیچ آدم حتی متوسطی هم قابل بحث نیست و فکر هم نمی‌کنم که این ادعا را جدی مطرح کند، مگر آقای امیرانتظام چه هیزم تری به آمریکایی‌ها فروخته بود که بخواهند خرابش کنند؟

البته این مصاحبه عباس عبدی، در چاپ دوم کتاب امیرانتظام به عنوان جوابیه منتشر شد.

ماجرای اتهام جاسوسی هم البته علامت سؤالی باقی ماند به طوری که امیرانتظام خودش اسناد سیا را سندسازی می‌دانست که این مسئله خودش اعتراف به اشتباه است، مگر اینکه ثابت کند که این اسناد ساخته شده است و بازرگان هم زیر بار این نرفت.

امیرانتظام در کتاب خودش آورده بود: آقای بازرگان گفتند که کلیه مکاتبات ملاقات‌هایی که انجام داده‌اند با اجازه ایشان بود و در دادگاه سؤال کردند که آیا اینکه شما گفتید که مملکت در چه وضعی است، سپاه در چه موقعیتی است، روحانیت در چه موقعیتی است، جزو روابط دیپلماتیک بوده است؟ و آقای بازرگان گفتند که نه من نگفتم! (جلد دوم کتاب آن سوی اتهام)

منبع:روزنامه ایران

15

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت خبرفوری هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

    سایر رسانه ها

      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت خبرفوری هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد