کرونا و کارآمدی نظامهای سیاسی؛
دولتهای رفاه موفقترین مواجهه را با کرونا داشتهاند؛ چرا؟
فرآیند تصمیمسازی در غیردموکراتیکها با ناکارآمدیهایی دست بهگریبان است که کارآمدی را با چالشهای جدی مواجه میکند. آلمان دموکراتیک بسیار کارآمدتر از ایتالیا و اسپانیا و بریتانیا نشان داده است.
درست است که در نگاه اول و در مقام نظر، نظامهای غیردموکراتیک، حتی بدون جامعهی مدنی متشکل بالفعل و همگرا، میتوانند با سازوکارهای آمرانه و اقتدارگرایانه سیاستهای خود را با سرعت و قاطعیت بیشتری اِعمال کنند، اما در مقام عمل، فرایند تصمیمسازی در غیردموکراتیکها با ناکارآمدیهایی دست بهگریبان است که کارآمدی را با چالشهای جدی مواجه میکند.
نمودار معضلات و آمار مرگ و میرِ کشورهای مختلف در مقابله با کرونا حاکی از پراکندگی آماری معناداری نیست و به نظر نمیرسد بتوان از این نمودار به استنتاج علمی معتبری دست یافت که بگوید کدام الگوی سیاسی موفقتر عمل کرده است و کدامیک ضعیفتر؛ از یکسو چین غیردموکراتیک، با وجود تردید در کتمان آمارهای واقعی، رویهمرفته در مهار بیماری عملکرد بدی نداشته و از سوی دیگر آلمان دموکراتیک بسیار کارآمدتر از ایتالیا و اسپانیا و بریتانیا نشان داده؛ آنسوتر هم کشورهای اروپای شمالی (Nordic countries) بنظر چنان موفق بودهاند که گویی به مرحلهی بحران نرسیدهاند؛ از کشورهای توسعهنایافته و در حال توسعه هم اساساً اطلاعات دقیقی در دست نیست و بیشتر امیدواریم با قرنطینه بموقع مانع ورود کرونا شده باشند و بیخبری ما ناشی از مسدود کردن جریان اطلاعات یا کمبود امکانات و عدم غربالگری نباشد.
برپایهی این مفروضات یادداشت حاضر میکوشد نخست کارآمدی الگوهای سیاسی دموکراتیک و غبردموکراتیک را در مقایسه باهم مورد بررسی قرار دهد؛ و سپس در دایرهی نظامهای دموکراتیک این پرسش را واکاوی کند که آیا الگوی لیبرالدموکراسیها در بحرانها کارایی بیشتری از خود نشان میدهند یا سوسیالدموکراسیها؛ با یادآوری این نکته که در تمام این راهبردهای حکمرانی و ساز و کارهای مدیریتی، هستهی اصلی کارآمدی، امری است مربوط به نظام کلان تصمیمسازی در ساختار سیاسی و همگرایی ساختارهای اجتماعی و فرهنگی (جامعهی مدنی) با آن؛ و یا به بیان دیگر، همگرایی الزام حقوقی با الزام اخلاقی است که امکان بهترین مواجهه با بحران و کمترین آسیب را فراهم میآورد.
۱-الگوهای دموکراتیک یا غیردموکراتیک
جای چون و چرا ندارد که روند تاریخی دموکراتیزاسیون نظامهای سیاسی، نشانگر کارآمدی الگوهای دموکراتیک در تمامی ابعاد توسعه است، اما در شرایط عادی و متعارف؛ سخن اینجا بر سر کارآمدی در شرایط غیرعادی مانند جنگ یا بحران همهگیری کروناست. آیا در مواجهه با اَبَر-بحرانها هم الگوهای دموکراتیک موفقتر عمل میکنند؟
از منظر استدلالی و نظری، بنظر میرسد بین الگوهای غیردمکراتیک و دموکراتیک، در شرایط بحران، غیردموکراتیکها قاعدتاً میباید موفقتر باشند به این دلیل ساده که ساختارها و روندهای تصمیمسازی در آنها مبتنی بر 'تمرکز قدرت' هستند و میتوانند سریع و قاطعتر از بروکراسیهای دموکراتیک تصمیم بگیرند و آمرانه دستور بدهند و عمل کنند. اگر کشور چین را مصداق نسبی موفقیت در الگوهای تصمیمسازی غیردموکراتیک بدانیم باید پرسید چرا کشورهای غیردموکراتیک و فقیر در آسیا، آفریقا یا آمریکای لاتین نمیتواند مانند چین باشند؟ آیا فقر اقتصادی عامل اصلی تمایز آنهاست؟ آیا عربستان ثروتمند، با ساختاری اتوکراتیک، میتواند مانند چین عمل کند؟ بعید بنظر میرسد.
در واقع درست است که در نگاه اول و در مقام نظر، نظامهای غیردموکراتیک، حتی بدون جامعهی مدنی متشکل بالفعل و همگرا، میتوانند با سازوکارهای آمرانه و اقتدارگرایانه سیاستهای خود را با سرعت و قاطعیت بیشتری اِعمال کنند، اما در مقام عمل، فرایند تصمیمسازی در غیردموکراتیکها با ناکارآمدیهایی دست بهگریبان است که کارآمدی را با چالشهای جدی مواجه میکند. مثلاً در مقایسه با نظامهای دموکراتیک، دادههای علمی نامعتبرتری در اختیار تصمیمسازان نظامهای غیردموکراتیک قرار میگیرد چرا که هرگونه اطلاعاتی بایستی بر اساس میزان اثرگذاریاش بر هستهی مرکزی قدرت ارزیابی شود و اگر این تلقی بوجود بیاید که اطلاعات مورد بحث در تعارض با تمرکز قدرت قرار میگیرد یا آن را تضعیف میکند اطلاعات مورد بحث از سوی ساختار غیردموکراتیک، 'دادههای نامطلوب' محسوب میشود و میتواند براحتی نادیده گرفته شود.
بنابراین در چنین ساختارهایی در بسیاری از مواقع به هشدارهای اولیهای که این دادههای نامطلوبِ قدرت متمرکز میدهند توجهی نمیشود، و از آنجا که شفافیت وجود ندارد، مطبوعات آزاد نیستند، پاسخگویی در کار نیست و امکان اصلاح ساختارهای معیوب به تعویق میافتد و مدیران بیکفایت دشوارتر جایگزین میشوند، برآیند آنها منتهی به نظامی از تصمیمسازی خواهد گردید که 'بحرانساز' است، اما بعد از بحران سریع و قاطع عمل میکند! حال اگر این استعداد بحرانسازی در الگویهای غیردموکراتیک، برخلاف چین، در کشوری فقیر به فعل در بیاید، بدون جامعهی مدنی پویا و همگرا، احتمالاً آن کشور در هر بحرانی با هزینهها و تلفات سنگینی مواجه خواهد شد و شاید تنها روزنهی کاهش شدت معضلاتاش، قابلیتهای همبستگی فرهنگی غیرساختیافته (غیرمدنی) آن جامعه باشد.
۲- لیبرالدموکراسی یا سوسیالدموکراسی
اگر قائل به تنوع در نظامهای غیردموکراتیک باشیم، از چین با الگوی دوگانه در سیاست و اقتصاد تا روسیه و عربستان و دیگر کشورهای کوچک و بزرگ در خاورمیانه و آفریقا و آمریکای لاتین، بنظر میرسد این تنوع در نظامهای دموکراتیک بیشتر است و مرزهای باریکتری دارد و گسترهی بزرگی از الگوهای سیاسی دموکراتیک را دربرمیگیرد. این گستره را با تسامح میتوان به دو الگوی کلی 'لیبرالدموکراسی' و 'سوسیالدموکراسی' تقسیم کرد، و یا به بیان غیربحثانگیزتر، اول، الگوی دموکراتیک 'فردمدار ' که اولویت را به 'آزادی' میدهد، و دوم، الگوی 'جامعهمدار ' که'عدالت' برایاش ارجحیت بیشتری دارد.
در این نظامهای تصمیمسازی دموکراتیک، برخلاف غیردموکراتیکها، هرچند بدلیل دادههای علمی معتبرتر، شفافیت، آزادی مطبوعات، پاسخگویی، اصلاحپذیری ساختارهای معیوب و فقدان مسألهی 'دادههای نامطلوب'... استعداد کمتری برای بحرانسازی وجود دارد و تصمیمسازان قاعدتاً میباید به پیشآگهی و هشدار بحران، واکنش متناسبتری نشان دهند، اما اگر بحرانی بهر دلیل از مرحلهی استعداد به مرحلهی عمل برسد بنظر میآید که دموکراسیها رفتار متفاوتی از خود نشان میدهند؛ گاهی کندتر و ناموفقتر از غیردموکراتیکها عمل میکنند (مانند ایتالیا، اسپانیا، بریتانیا و آمریکا) و گاهی موفقتر (مانند آلمان، کره جنوبی و کانادا). این تفاوت در کارآمدی بین نظامهای دموکراتیک را چگونه میشود فهمپذیر کرد؟ به گمان نگارنده، احتمالاً معناداری این تفاوت در ساختارهای سیاسی - اقتصادی- اجتماعی متفاوتی نهفته است که در دموکراسیهای 'عدالتمدار و جامعهگرا' با 'غیرعدالتمدار و فردگرا' وجود دارد و از این چشمانداز قابل تبیین است.
به رغم آنکه هر دو الگوی دموکراتیک در مؤلفههای بنیادی دموکراسی اشتراک دارند، از انتخابات آزاد تا تفکیک قوا، ... و احزاب سیاسی متکثر اما اولویتبخشی به عدالت در دموکراسیهای جامعهگرا در مواقع بحران، تفاوت فاحش خود را با دموکراسیهای فردگرا نشان میدهند هرچند که گاهی عوامل غیرساختاری هم میتوانند در ارزیابی از کارآمدی مداخله کنند (مانند هرم سنّی بالا در افزایش مرگ و میر ایتالیا). در واقع دموکراسیهای عدالتگرا با ایجاد ساختارهای عدالت مبنا، همبستگی و یکپارچگی سیاسی- اجتماعی نیرومندتری بوجود میآورند و ساختارهای حقوقی و فرهنگی آمادگی بیشتری برای مواجهه با عواقب پس از بحران دارند تا الگوهای فردگرا که حلقههای همبستگی در ساختار سیاسی - اجتماعی آنها سستتر است و در بحرانها آسانتر از هم میگسلند.
بنابراین، اگر این تبیین درست باشد بایستی عملکرد دولتهای رفاه، که تأکید بیشتری بر مسئولیتهای اجتماعی نظام سیاسی دارند، در مواجهه و مقابله با کرونا موفقیتآمیزتر باشند؛ گرچه هنوز داوری نهایی دربارهی کارآمدی عجولانه است، اما نگاهی به کشورهای اروپای شمالی و آتلانتیک شمالی (Nordic) این تحلیل و تبیین فرضی را تأیید میکند.
منبع: انتخاب
24