گزارش فارن افرز
جنگ جدید زمستانی روسیه؛ آیا پوتین راه «ناپلئون و هیتلر» را خواهد رفت؟!
یکی از بزرگترین پیروزیهای نظامی تاریخ روسیه مصادف با سردترین زمستان اروپا در 500 سال گذشته بوده است.
فارنافرز نوشت: این پیروزی در آغاز قرن هجدهم و با تلاشهای پطر کبیر تزار روسیه برای عقب راندن هجوم هولناک نیروهای چارلز دوازدهم پادشاه سوئد رقم خورد- که در مسیر پیشروی به سمت مسکو بودند. هجوم آنها ولی مصادف با یخبندان بزرگ زمستان 1708 شد- که گفته میشود باعث شده بود پرندگان در میان پرواز یخ زده و مرده روی زمین بیفتند. در جریان یخبندان ارتش چارلز متشکل از بیش از 40000 نفر خیلی زود نیمی از قدرت خود را به دلیل قرار گرفتن در معرض سرما و گرسنگی از دست داد. پادشاه سوئد در تلاش برای فرار از سرما، بقایای ارتش خود را به جنوب اوکراین هدایت کرد تا به رهبر قزاق، هتمان ایوان مازپا و نیروهایش بپیوندند. چارلز اما خسارات جبرانناپذیر زیادی دیده بود، و بنابراین در تابستان آینده ارتش پطر کبیر نیروهای ضعیفشده او را در نبرد پولتاوا شکست داد و نقطه پایانی گذاشت بر امپراتوری سوئد و نقشههایی که این امپراتوری در روسیه دنبال میکرد.
سوئدیها نه اولین و نه آخرین ارتش اروپایی بودند که مجبور به پذیرش شکست در مقابل ارتش «ژنرال زمستان» شدند. در واقع نبردهای زمستانی در گستره وسیع سرزمینهای اوراسیا اغلب به شکست و سقوط ارتشهای بزرگ ختم شده است. تا قرنهای متمادی این پدیده اغلب به تجهیزات ناکافی، خطوط تدارکات ناقص و ناآمادگی ارتشهای قدرتمند مهاجم منتسب میشد- که به مزیت روسیه نیز معروف شده بود. اما حالا در شرایطی که جنگ ولادیمیر پوتین رئیسجمهور روسیه در اوکراین در سختترین و سردترین ماههای سال نیز ادامه پیدا میکند، نشانههای زیادی وجود دارد که این بار ممکن است روسیه- و نه دشمن این کشور- عواقب این ماههای سرد را متحمل شود.
شناختهشدهترین شکست زمستانی قدرتهای اروپایی در روسیه را در سال 1812- بیش از یک قرن پس از نبرد پولتاوا در زمان عقبنشینی ناپلئون از مسکو شاهد بودهایم. تاکتیکهای زمین سوخته روسیه- که فرانسویها را بدون غذا یا سرپناهی در طول عقبنشینی رها کرد، این شکست را حتی مرگبارتر هم کرد. با این حال، بیشترین تلفات پیش از این اتفاق افتاده بود.
ناپلئون هنگامی که در ژوئن 1812 از مرز بین پروس و روسیه میگذشت، تقریباً نیم میلیون نیرو داشت. اما خیلی زود یک سوم از آنها را به دلیل گرمای تابستان، بیماری، گرسنگی و خستگی در مسیر حرکت به سوی مسکو از دست داد. در این میان اگرچه عقبنشینی روسها در آغاز ناخواسته بود، اما خیلی زود فرماندهان تزار متوجه مزیت آن شدند و بنابراین به سمت شرق عقبنشینی کردند و تا زمانی که به ژنرال میخائیل کوتوزوف دستور داده شد ناپلئون را در بورودینو در نزدیکی مسکو متوقف کند، فرانسویها را به عمق روسیه کشاندند- که البته یک پیروزی پرهزینه برای فرانسویها بود، با این که آنها را قادر ساخت بدون درگیری وارد مسکو شوند.
نزدیک شدن زمستان اما برای مهاجمان مرگبار بود. به خصوص که در زمان شروع عقبنشینی ناپلئون به اروپای مرکزی سربازانش هنوز یونیفورم تابستانی به تن داشتند و قطارهای تدارکاتی خود را نیز از دست داده بودند. بزرگترین کمبود آنها اما در سوارهنظام بود- که باعث شد در مهار قزاقهای غارتگر کم بیاورند. در واقع در شرایطی که اسبهای پشمالوی قزاق به کولاکهای زمستانی- که یک ماه بعد شروع شد- عادت داشتند، اما اسبهای باقیمانده فرانسه نتوانستند مقابل سرما و کمبود علوفه دوام آورند و بنابراین فرو افتادند و سربازان گرسنه هم گوشت آنها را- حتی قبل از مرگشان- خوردند. در این بین فرار از خدمت یا تسلیم هم نمیتوانست بقای آنها را تضمین کند. پس قزاقهای انتقامجو منتظر ماندند تا سربازان دشمن را با نیزههای بلندشان به سیخ بکشند و دهقانان روسی هم به سادگی آنها را با داس سلاخی کردند. ناپلئون نیز در اوایل دسامبر از ترس کودتا در زمان غیبت خود، قبل از ایجاد امنیت برای افراد یخزدهاش به سمت پاریس حرکت کرد. تا این لحظه نیروهای او نزدیک به 400000 نفر تلفات داده بودند و خود او هم شهرت شکستناپذیری در میدان جنگ را از دست داده بود.
وحشت سرخ
با این که روسها به رغم از دست دادن دویست هزار نفر ناپلئون را شکست دادند، اما این اتفاق نباید ناگفته بماند که رفتار فرماندهان روس با سربازان خود بهتر از رفتارشان با طرفها یا رعیتها نبود. نگرشی که نیم قرن بعد، در جنگ جهانی اول، چندان تغییری نکرده بود و به مردان خود نگاهی مصرفی داشتند. در واقع در سالهای ۱۹۱۵ تا ۱۹۱۷ زندگی در سنگرهای جبهه شرقی که از بلاروس تا گالیسیا و رومانی را در بر میگرفت، یک تجربه غیرانسانی بود. و بسیاری از سربازان، از اینکه افسران شب را در گرما و آسایش نسبی کلبههای چوبی دهقانان در پشت جبهه صبح میکردند، ناراضی بودند.
ماکسیم گورکی، نویسنده ضد تزار روس، درباره زندگی سربازان میگوید: «آنها در عمق زمین در دل خاک سر میکردند، زیر باران و برف، در فلاکت و کثافت و در گودالهای تنگ. آنها در اثر بیماری فرسوده شده یا توسط حیوانات موذی خورده میشدند. زندگی آنها مانند جانوران بود. بسیاری چکمه نداشتند و مجبور بودند با پوست درخت غان برای خود کفش بسازند. ایستگاههای مداوای مجروحان در جبهه نیز به همان اندازه ابتدایی بود. واقعیتی که تضاد بیرحمانهای داشت با عکسهای تزارینا و دخترانش که قبل از انقلاب فوریه 1917 در لباس پرستاری منتشر شده بود».
این شرایط زمستانی در جنگ داخلی روسیه (21-1917) حتی بدتر هم بود. در این میان رقتانگیزترین قربانیان پناهندگان غیرنظامی بودند که از دست بلشویکها یا همان ترور سرخ فرار کرده بودند. در زمستان 1919، بعد از فروپاشی ارتش سفید دریاسالار کولچاک صحنههای وحشتناکی به وجود آمده بود. اشراف، خانوادههای طبقه متوسط و ضد بلشویکها داشتند به خاور دور روسیه فرار میکردند و قطارها پر از جسد صدها نفر از افرادی بودند که بر اثر سرما و بیماری جان داده بودند و طبق نوشتههای بازمانده از آن روزها به قلم یکی از افسران ارتش سرخ «مانند الوارهای چوب روی هم چیده شده بودند».
یخشکنهای استالین
در قرن بیستم، شرایط زمستانی در اوراسیا نه تنها علیه انسانها و اسبها بلکه برای تسلیحات نظامی نیز به مثابه تهدیدی فزاینده عمل کرد- که البته گاهی اوقات نیز به ضرر روسیه بود. مثلاً در جنگ روسیه علیه فنلاند در زمستان ۱۹۴۰- که شوروی با وجود قدرت نامتناسب و هزینه هنگفت مهمات نتوانست مقاومت فنلاند را در هم شکند. فنلاندیها که بهتر از مهاجمانشان تاکتیکهای زمستانی را تمرین کرده بودند، شبانهروز سربازان ارتش سرخ را با حملات غافلگیرکننده نیروهای استتار شده به وحشت انداخته و در نهایت استالین را متقاعد کردند که استقلال فنلاند را بپذیرد.
با این حال این درسی برای جنگ پیشرو نیز بود و ارتش سرخ شوروی را که بین دو جنگ جهانی بزرگترین نیروی تانک جهان را ایجاد کرده بود، متوجه کرد که تسلیحات و موتورها در شرایط سخت به روانکنندههای خاصی نیاز دارند. اقداماتی که در توانایی استالین برای بستن راه ارتش هیتلر اهمیت کلیدی داشت، به خصوص که ارتش آلمان آمادگی لازم برای چنین شرایطی را نداشت و مثلاً مجبور بود برای یخزدایی، زیر خودروها و هواپیماها آتش روشن کند.
سربازان آلمانی به تلخی از مزیتهای زمستانی روسها یاد میکردند و در واقع به یونیفرمهای زمستانی ارتش سرخ- با رنگ استتاری سفید و جنس پنبهای و پاپوشهای چند لایه آنها- حسادت میکردند. در فوریه 1943 زمانی که بقایای ارتش ششم آلمان سرانجام در استالینگراد- نقطه عطف روانی جنگ جهانی دوم- تسلیم شدند، بیش از 90000 نفر از اسرای آلمانی به دلیل یخزدگی پاهایشان توان حرکت نداشتند.
«ژنرال وینتر» (ژنرال زمستان) در سال ۱۹۴۵ در پیروزی نهایی ارتش سرخ نیز نقش مهمی داشت. به خصوص که پیشتر یک «زمستان عجیب و پربارش» پیشبینی شده بود و ارتش سرخ هم با صدور دستور تعمیر چکمههای سربازان، نشان داده بود خود را آماده یخبندانهای سخت ژانویه کرده و میداند پیشرفت بزرگ شوروی در این جنگ به آب و هوا بستگی خواهد داشت و به این دلیل هم بود که استالین و فرماندهی عالی ارتش سرخ 12 ژانویه را به عنوان تاریخ شروع حمله تعیین کردند- که امکان استفاده ارتش تانک شوروی از زمینهای یخزده را پیش از شروع آب شدن یخها مهیا میکرد. فرماندهان هم استالین را ناامید نکردند و تانکهای ارتش سرخ مانند یخشکن، یخهای رودخانه را شکسته و از بستر رودخانه عبور کردند و جبهه شرقی ارتش آلمان در اثر حمله زرهی شوروی فروریخت.
این پیروزی که پس از سال 1945 شهرت وحشتناکی در غرب به ارتش سرخ داد؛ تنها در تابستان ۱۹۶۸، زمانی که هجوم نظامی اتحاد جماهیر شوروی به چکسلواکی ضعفها و کمبودهای نیروهای پیمان ورشو را در زمینه فقدان نقشه و تدارکات مواد غذایی و سوخت برملا کرد پابرجا ماند و تازه در آن زمان بود که تحلیلگران غربی برای اولین بار گمان کردند که ممکن است در ارزیابی تواناییهای جنگی شوروی زیادهروی کرده باشند. تحلیلی که صحت آن در دهه 1980، با شکست ارتش شوروی در افغانستان مشخص شد.
پوتین در انکار
در فوریه ۲۰۲۲ هشت سال بعد از حمله روسیه به کریمه، پوتین «عملیات نظامی ویژه» خود را در اوکراین آغاز کرد. در آن زمان به نیروهای پیشتاز گفته شد که یونیفورم رژه خود را برای جشن پیروزی آماده کنند. با این حال، هفت ماه فاجعهبار بعد، زمانی که کرملین سرانجام مجبور شد دستور بسیج عمومی صادر کند، مشخص شده بود که روسیه در زمینه یونیفرم و تجهیزات کمبودهای زیادی دارد. کمبودهایی که حالا که به روزهای سخت زمستان رسیدهایم فاجعهآمیزتر شده است.
ژنرال سرگئی سوروویکین فرمانده جدید پوتین در جنوب مصمم است تا تلاشهای برخی از سربازان وظیفه برای اجتناب از جنگ را سرکوب کند. خیلیها در این میان به خرابکاری در زمینه سوخت، اسلحه و وسایل نقلیه متوسل شدهاند تا احتمال زخمی شدن در دوره سربازی را از خود دور کنند. با این حال، مشکل ساختاری همیشگی ارتش روسیه- کمبود افسران باتجربه- منجر به رکورد وحشتناکی در نگهداری از تسلیحات، تجهیزات و وسایل نقلیه شده است. مشکلاتی که به ویژه در زمستان با فناوریهایی مانند هواپیماهای بدون سرنشین پرهزینهتر خواهند شد.
از آنجا که طرفین در حال ورود به فصل بسیار چالشبرانگیزی از جنگ هستند، نتیجه تا حد زیادی به روحیه و اراده نیروهای دو طرف بستگی خواهد داشت. در حالی که سربازان روسی مدام از کمبودهای موجود در زمینه غذا و لباس گرم مینالند، سربازان اوکراینی دارند از تجهیزات استتاری عایقبندی شده، چادرهای گازی و کیسه خوابهای ارسالی از کانادا و دیگر کشورهای شمال اروپا سود میبرند. به نظر میرسد پوتین در مورد وضعیت و کمبودهای ارتش خود و حمایت ژنرال زمستان از نیروهای مقابل درگیر انکار شده است. اشتباه دیگر او هم ممکن است متمرکز کردن موشکهای روسیه علیه شبکه انرژی اوکراین و جمعیت غیرنظامی آسیبپذیر آن باشد. جماعتی که شاید مجبور به تحمل بزرگترین رنجها شوند، اما به احتمال زیاد نخواهند شکست.