بادامچیان: آیت الله العظمی خویی مخالف نهضت امام نبودند، اما خودشان بحث جدی داشتند/کمونیستها و فداییان چارهای جز پذیرش رهبری امام نداشتند
بادامچیان گفت: کمونیستها و چریک های فدای خلق که با شاه می جنگیدند دیدند چاره ای جز این ندارند که بگویند امام خمینی و رهبری امام را بپذیرند،آنها بعد از پیروزی انقلاب در صدد برآمدند نظام کمونیستی برقرار کنند ،نمی شد و به درگیری برخاستند.
امروز سالروز درگذشت بنیانگذار انقلاب اسلامی است، رهبری که نهضت خود را در سال ۱۳۴۱ و در زمانی که میگفتند روحانیت حق دخالت در سیاست را ندارد کلید زد. امام خمینی با نگاه آگاهی دادن به مردم وارد عرصه سیاست شد و درابتدا یک تنه در برابر رژیم حاکم قد عَلم کرد، سالها تبعید و دوری از وطن را به جان خرید وبه تدریج توانست گرایش ها را به سمت خود بیشتر کند تا جایی که همراهان وی در سال ۱۳۴۲ به وی توصیه کردند که دیگر امکان سازش با شاه وجود ندارد و یا شاه باید برود یا اسلام؛ اگر چه که اسلام رفتنی نبود.ایشان در ابتدا با سخنرانی و پس از تبعید با اعلامیههای متقن و قوی قاطعانه خواستار تغییر رژیم شد و بیش از پیش اذهان عمومی را به خود جلب کرد و در نهایت هم توانست با خواست و اراده مردم و گروه های سیاسی انقلاب اسلامی را به ثمر بنشاند. در این گفتوگو با اسدالله بادامچیان دبیرکل حزب موتلفه اسلامی به واکاوی چگونگی ورود امام(ره) به عرصه سیاست و پیروزی در آن پرداخته ایم.
امام خمینی شخصیت برجستهای بودند که خاستگاهشان حوزه و اندیشه دینی بود، و با آگاهی به مبانی اسلام وارد عرصه سیاست شدند. بهنظر شما چه نیازی وجود داشت که ایشان وارد عرصه سیاست بشوند؟
مسئله سیاست از ابتدا در اسلام مطرح بوده است و نظر امام بر این بود که همه چیز اسلام با سیاست مخلوط است حتی عبادت. در بحث هایی که در نجف فرمودند در بحث ولایت فقیه حکومت اسلامی به صراحت می فرمایند که بهنظر ما آورده اند که اسلام دین سیاست نیست در حالی که همه چیز اسلام با سیاست مخلوط است حتی عباداتش. این بحثی که امام داشتند ازهمان آغاز مطرح بود، فقهای اسلام هیچ کدام با سیاست مخالف نیستند و مرحوم آیت الله العظمی آقای خویی هم مخالف نبودند، ایشان در نهضت امام خودشان یک بحث جدی داشتند. منتهی سیاستی که امام در نظر دارند با سیاستی که درغرب و علوم سیاسی مرسوم که در دانشگاه ها گفته می شود فرق دارد و کاملا متفاوت است،سیاستی است بر مبنای انبیای الهی که در احادیث به آنها سیاست العباد گفته می شود یعنی سیاستمداران بندگان خدا، به همین علت امام بنا به بینش اسلامی و وظیفه الهی خود سیاست الهیه را دارد نه سیاست شیطانی که سیاست شیطنت آمیز است.
بهنظر شما نگاه امام به حاکمیت ،حاکمیت روحانیون بود یا حاکمیت اندیشه سیاسی و دین؟
هیچ کدام.
چطور؟
برای اینکه ما یک مسئله حاکمیت داریم ،یک مبحث حکومت داریم و یک مبحث حکمرانی داریم.
این موارد را تشریح می فرمایید.
در اسلام حاکمیت ازآن خداست و شخص حاکمیت ندارد حزب هم حاکمیت ندارد.در نظام غیرالهی و نظام کمونیستی حاکمیت ازآن حزب است، لذا قوه قضاییه یا ارتش یا همه امور مردم دراختیار حزب کمونیست است و حاکمیت ازآن آنهاست.در نظام سرمایه داری حاکمیت ازآن صاحبان سرمایه است، در اسلام پیغمبر اسلام هم حاکمیت ندارد لذا در نماز میگوییم عبده و رسوله و شهادت می دهیم که بنده است، آن که برای حاکمیت الله است و همه برای حاکمیت خدا و ارزش های الهی کار می کنند. حکومت یعنی اداره جامعه بر مبنای صدور حکم نه اداره جامعه در بخش مردمی و اداره عمومی.
در بخش حکم دادن هم مربوط به پیغمبر و ائمه معصومین است و درغیبت، حکم ولی فقیه عادل است که بر اساس مبانی فقهی اسلام و اقبال مردم است. حکمرانی به معنای حکومتداری است که در زمان غیبت امام معصوم در اختیار ولی امر زمان است. بعد از رحلت پیامبر نوع حکومت اسلامی خلافتی است و یا خلافت امام معصوم است و یا غیر معصوم که آن بحث دیگری است. در آن زمان امام خمینی فرمودند نوع حکومت اسلامی جمهوری اسلامی است، بنابراین این نوع حکومت بر مبنای جمهوری مردم سالاری اسلامی است. آخرین مسئله هم دولت است، دولت یعنی یک محموعهای که دارد این حکومت را اداره می کند؛ اتفاقا حزب در نظام و مکتب اسلامی حق حاکمیت حزبی ندارد لذا در حکومت جمهوری اسلامی حزب ها می توانند دولت و مجلس را داشته باشند ولی قوه قضاییه را خیر چون قضا شان ولایت فقیه است. بنابراین بر اساس مکتب اسلامی، امام حاکمیت را نه به روحانیت و نه به خود و نه به دیگران نمی تواند بدهد. حاکمیت ازآن خداست و امام و مردم همه با هم تلاش می کنند که حاکمیت الله و ارزش های الهی بر جامعه حاکم باشد تا همه مردم در سایه خدا بنده هیچکس نباشند.
شما قطعا بخاطر دارید که دراوایل انقلاب اکثر مردم با هم عقد اخوتی داشتند وبکدیگر را برادر خطاب میکردند و در مجموع ارتباطات خیلی بهتر از الان بود، مردم در جنگ جهاد کردند و با بسیج همگانی از پس جنگ تحمیلی برآمدند. با توجه به مشکلات فعلی در کدام یک از اندیشههای امام غفلت بخرج دادیم که به چنین شرایطی رسیدهایم؟
اندیشه امام غیر از مسئله روابط اجتماعی است؛ بعد از پیروزی انقلاب در مجموعه کسانی که به انقلاب و حاکمیت اسلامی معتقد بودند برادر خواهر می گفتیم و در بحث توده عادی مردم برادر خواهرگفته نمی شد. به تدریج که حکومت تشکیل شد جناح بندی ها انجام شد و این جناح بندی ها به جایی می رسد که برادی باقی نمی ماند و برادر برادر را دعوا می کند. اتفاقا در انتخابات آینده چون همه حضور دارند این بحث خیلی سنگین می شود. من در کتاب شناخت انقلاب اسلامی و ریشه ها نوشته ام که اگر اصول هر انقلابی محفوظ بماند، مرحله های گوناگون دارد، در آغاز و پیروزی انقلاب مثل شب عید می ماند که همه به هم تبریک می گویند، بعد از این دوره که موقت است دور درگیری ها آغاز می شود چون هر کس می خواهد خود را به آن مقصد و انگیزه خود برساند.
یعنی به واسطه سهم خواهی گروه ها این درگیری ها آغاز میشود؟
نه حالا سهم خواهی هم نیست ،چرا همه اش را منفی می گویید، ببینید کمونیستها و چریکهای فدایی خلق که با شاه می جنگیدند دیدند چاره ای جز این ندارند که بگویند امام خمینی و رهبری امام را بپذیرند. آنها بعد از پیروزی انقلاب در صدد برآمدند نظام کمونیستی برقرار کنند، نمی شد و به درگیری برخاستند. سازمان منافقین هم که می گفتند امام می شود شعار محوری ما و شعار می دادند سلام بر خمینی درود بر مجاهد، ولی بعد برای اینکه خودشان به حکومت برسند با امام درافتادند و آن انفجارها رخ دادند.آقای مهندس بازرگان که بر سر کار آمد با امام اختلاف داشت ،او جمهوری دموکراتیک اسلامی می خواست .در محموع وقتی اینها با هم در می افتند دیگر جای برادر خواهری نمی ماند. اینها به تدریج می روند تا نظام ثبات پیدا کند وقتی نظام ثبات پیدا کرد اگر نظام اسلامی خالص باشد غیر از مسائل نفس و عقل و امتحان الهی باز دوباره به همین برادری خواهری بر می گردد.