کتابی که صد سال قبل از داروین نظریۀ «تکامل جانوران» را مطرح کرد
چارلز داروین اندکی پس از آنکه اثر بزرگ خود را به نام «منشا انواع» منتشر کرد، در سال 1859 شروع به خواندن یک اثر کمتر شناخته شده کرد که در آن زمان 100 سال از نگارشش میگذشت؛ کتابی که یک اشرافزاده ثروتمند فرانسوی آن را نوشته بود.
محتوای آن کتاب 100 ساله برای داروین کاملاً غافلگیرکننده بود. او به یکی از دوستانش نوشت: «کل صفحات [کتاب او] به طرز خندهداری شبیه صفحات کتاب من است. واقعا تعجبآور است که آدم بتواند عقیدۀ خود را در کلمات یک آدم دیگر ببیند».
به همین خاطر بود که در چاپهای بعدی کتاب «منشأ انواع»، داروین نام «ژرژ لوئیس لکلرک، کنت دو بوفون» را در کتابش به عنوان یکی از معدود افرادی ذکر کرد که قبل از خود او، تغییر و تکامل گونهها را درک کرده بودند.
به همین ترتیب، مشاهدات بوفون در مورد تولید مثل، کشف DNA را پیشبینی کرده است: او پیشنهاد کرد که باید نوعی مکانیسم شکلدهی درونی وجود داشته باشد؛ یعنی حیات باید در سطح سلول ارگانیک وجود داشته باشد و باید نوعی دستورالعمل یا «قالب درونی» وجود داشته باشد که تولید مثل بر اساس آن بلوکهای سلولی را به شکل نوع خاصی از ارگانیسم بسازد.
بوفون پس از به ارث بردن ثروتی از یک خویشاوند دور، معادل حدود 28 میلیون پوند امروز، بخشی از ثروت خود را برای تبدیل زمینی در بورگوندی به مساحت 100 جریب به یک «آزمایشگاه محیط زیست» استفاده کرد؛ در آنجا او اجازه داد همه چیز به شکل وحشی و طبیعی جریان پیدا کند و سپس به مشاهده آنچا در آنجا میگذشت پرداخت.
او در واقع به عنوان اولین بومشناس جهان توصیف شده است، زیرا او اولین کسی بود که واقعاً یک گونه را در محیط خودش مطالعه کرد و نه فقط یک نمونۀ مرده از یک گونه جانوری را.
بوفون همه چیزهایی را که در پارک محیط زیستیاش اتفاق میافتاد زیر نظر داشت؛ از عادات پرورش روباهها گرفته تا الگوهای پرندگان و درختهایی که آنها برای لانهسازی انتخاب میکردند. او مبالغ هنگفتی را برای داشتن نمونههایی از حیوانات زنده پرداخت میکرد تا بتواند آنها را ببیند و با آنها ارتباط نزدیک داشته باشد.
نمونهای از طراحیهای حیوانات در کتاب «تاریخ طبیعی» بوفون
بوفون به جای تکامل، از اصطلاح «استحاله» (degeneration) برای اشاره به یک فرآیند طبیعی «خارج از جریان عادی تولید مثل» استفاده کرد؛ فرایندی که از نظر او باعث تغییر در یک گونه شد. این اصطلاح در آن زمان بار منفی نداشت.
اما بوفون هرگز متوجه نشد یا حدس نزد که این تغییر در گونهها در عمل چگونه رخ داده است: داروین و نظریه انتخاب طبیعی بودند که این روند را روشن کردند.
اما حتی بدون این بینش کلیدی، باز هم دیدگاه بوفون کاملا انقلابی و خلاقانه بود. او فرض کرد که گونههای جدید در طول زمان باید به وجود آمده باشند و در طول زمان تغییر کرده باشند، در حالی که برخی از گونهها نیز باید منقرض شده باشند.
یکی دیگر از ایدههای پیشگامانۀ بوفون این بود که عمر زمین بیش از آن چیزی است که در آن زمان تصور میشد. بوفون این زمان را در حد میلیونها یا میلیاردها سال میدید.
او حتی در مورد تأثیر تغییرات آب و هوایی ناشی از انسان نیز نگران بود. بوفون دشمنانی هم داشت، زیرا پیام او -این که طبیعت را نمی توان تسخیر کرد، اینکه انسانها در واقع بخشی از طبیعت هستند- اساساً برای افراد دیگر نگرانکننده بود. وقتی در سال 1859 اثر داروین منتشر شد، موجی از خشم و واکنش انتقادی علیه او برخاست؛ بنابراین کاملا قابل تصور است که اگر نظراتی شبیه این در 100 سال قبل از آن ابراز میشدند، چه واکنشی میتوانست علیه آن شکل بگیرد.