وحشتناکترین شهادتها در قرون اولیه مسیحیت!
مسیحیان در قرون اولیه مسیحیت به خصوص در زمان امپراطوری روم به خاطر اعتراف به ایمانشان بسیار مورد آزار و اذیت قرار گرفتند و به خاطر پافشاری بر اعتقادات مذهبیشان تا سرحد مرگ شکنجه شدند.
مسیحیان در قرون اولیه مسیحیت به خصوص در زمان امپراطوری روم به خاطر اعتراف به ایمانشان بسیار مورد آزار و اذیت قرار گرفتند و به خاطر پافشاری بر اعتقادات مذهبیشان تا سرحد مرگ شکنجه شدند. بسیاری از این مرگها برای افراد دیگر الهام بخش بود و به شهرت مذهب کاتولیک افزود، اگرچه تعدادی از این داستانها سندیت تاریخی نداشته و شاید افسانهای بیش نباشند.
قدیس هیپولیتوس: با اسب بدنش را دو نیم کردند
روز عید او: ۱۳ آگوست (۳۰ آگوست در شرق)
قدیسی به نام هیپولیتوس در اصل «شهیدنمایی» متعلق به قرن سوم در روم بود. اسم او در «افسانه طلایی» مطرح شد؛ طبق این افسانه او سربازی بود که در شکنجه کردن و آزار و اذیت قدیس لاورنس شرکت داشت، اما بعدها به خاطر همین قدیس دین خود را تغییر داده و به مسیحیت گروید. به همین خاطر او را محکوم کرده و بدنش را به اسبها بسته و با کشیدن به کمک اسبها بدنش را تکه تکه کردند. قدیس ایگناتیوس از آنتیوچ: او را محکوم کرده که در کلوسئوم توسط شیرها خورده شود
روز عید او: ۱ فوریه
ایگناتیوس از آنتیوچ مشهور به تئوفوروس که در زبان یونانی به معنی «خدمتکار خداوند» میباشد به احتمال زیاد مرید و پیرو سنت جان نویسنده انجیل بوده است او موفق به کسب مقام اسقفی آنتیوچ شد و به مدت چهل سال این مقام را حفظ کرد. در عین حال هم به هر طریقی سعی میکرد خودش را به عنوان یک کشیش و روحانی نمونه به اثبات برساند و بالاخره زمان حکومت تراژان امپراطور قانونی وضع کرد که طی آن افراد مسیحی اگر به طور رسمی گزارش میشد، به مرگ محکوم میشدند. البته امپراطور مرد رئوفی بود، منتها به خاطر قدرشناسیاش به خدایان غیرمسیحی که پیروزیهایش در داسیانس و سیتیانس را مدیون آنها میدانست، اجازه مرگ مسیحیانی که به طور آشکارا به الوهیت این خداها اعتراف نمیکردند را صادر میکرد.
طبق این افسانه تراژان دستور مرگ ایگنیاتوس را صادر کرد؛ بنابراین او دستگیر و به روم فرستاده شد؛ در آنجا هم کلوسئوم را پر از حیوانات وحشی کرده بودند. او در ۲۰ دسامبر روز آخر بازیها و قبل از اینکه نامه امپراطور به مأمور اجرایی برسد، به کلوسئوم رسید و با دستور مأمور اجرایی زندانبان با عجله به کلوسئوم رفته و شیرهای درنده را آزاد کرد، این حیوانات هم بلافاصله ایگنیاتوس را دریده و کشتند.
سنت لاورنس: او را به سیخ کشیده و زنده زنده کباب کردند
روز عید او: ۱۰ آگوست
سنت لاورنس یکی از هفت خادم مشهور کلیساهای قرون اولیه مسیحیت بود. ۶ خادم دیگر همه توسط امپراطور والریان در ۱۶ آگوست ۲۵۸ دستگیر و به کام مرگ فرستاده شده بودند. در آن زمان هم سرکوب و فشار بر روی مسیحیان خیلی شدید بود، تعداد زیادی از آنها یا به روم فرار کرده و یا مرده بودند.
بایگانها و کتابدارها تصور میکردند که لاورنس لیست تمام اعضای کلیسا و نیز جایگاه تمام گنجینههای پنهانی افسانه طلایی متعلق به واتیکان را میداند. سربازان امپراطور والریان او را دستگیر کرده و به او گفتند که تمام ثروت کلیسا را رو کند! و فقط دو روز مهلت دادند تا تمام گنجها را به ساختمان امپراطوری بیاورد. لاورنس هم تمام مسیحیان مریض، یتیم و یا معلول را در روز موعد نظر جمع کرده و به کاخ امپراطوری برد و به امپراطور که مات و مبهوت مانده بود گفت: «اینها گنجینههای کلیسا هستند»
طبق این روایت برای تلافی این گستاخی لاورنس را به سیخ کشیده و در مکان باسیلیکا دی سان لورنزو در روم به آرامی روی آتش کباب کردند، به این امید که شاید او به طور علنی از مذهبش دست کشیده و اسامی مسیحیان ثروتمند را فاش کند. به خاطر این اتفاق اغلب برای زنده کردن یاد و خاطره لاورنس و یادآوری رفتار فاجعه آمیزی که بر او گذشت از نماد سیخ کباب پزی استفاده میکنند.
اگرچه در واقع سر قدیسن لاورنس را از بدنش جدا کردند و او کباب نشد، اما به هر جهت افسانههای مربوط به پخته شدن قویتر از واقعیت امر بود. به همین خاطر سنت لاورنس را فرشته حامی غذاها میدانند. داستان مشهور دیگری هم هست که میگوید لاورنس در آرزوی این بود که مسیحیت را در بهشت به آغوش بگیرد و به خاطر همین از درد ناشی از سوختگی گله نمیکرد و انقدر شجاعت داشت که به مأمورین میگفت: «من را برگردانید، این سمتم خوب پخت؟!»
شجاعت و بزرگی سنت لاورنس و بسیاری از مسیحیان دیگر باعث شد ارزش و منزلت مذهب مسیحیت در روم زیاد شده و بعد از مرگ لاورنس، عده بسیار زیادی به مسیحیت گرویدند.
قدیس بارتولومئو: زنده زنده پوستش را کندند
یکی از حواریون مسیح، بارتولومئو را بیشتر با نام ناتانائیل حواری مسیح میشناسند. البته شهرت او کمتر با فعالیتهای او به عنوان یک حواری ارتباط دارد. بعد از رستاخیز مسیح میگفتند که او قبلاً در هند و ارمنستان سخنرانی کرده بوده و در روایاتی هم گفته شده که به خاطر امتناع کردن از پرستش خدایان او را زنده زنده پوست کنده و سر و ته به صلیب کشیدند. این نوع شکنجه باعث شد او را به عنوان قدیس حامی دباغان برگزینند. میکل آنژ هم در نقاشی «داوری واپسین» قدیس بارتولومئو را با پوستهای آویزان شده از بازوهایش نشان داده است.
پاپ سنت کلمنت: او را به لنگر بسته و به دریا پرتاب کردند
روز عید او: ۲۳ نوامبر
در مورد زندگی سنت کلمنت اطلاعات خیلی کمی در دسترس است (۹۲ تا ۱۰۱ بعد از میلاد) طبق لیست قدیمیترین اسقفهای روم او سومین وارث کلیسای سنت پیتر روم بود. او در سال ۹۶ بعد از میلاد نامهای به اسم کلیسای روم برای کورنتیان به خاطر برخورد کردن با آسیبها و خرابیهای کلیسای کورنت نوشت. این نامه اولین نمونه عینی نامه نگاری کلیسای روم محسوب میشد و بسیار مورد ستایش واقع شد، چرا که در قرن دوم این نامه همراه با کتابهای مقدس به طور علنی در کورنت خوانده شد.
سنت کلمنت قبل از اینکه به دستور امپراطور تراژان به شبه جزیره کریمه تبعید شود، تعدادی از شهروندان عالی رتبه آن منطقه را به کیش مسیحیت دعوت کرد. در تبعید هم به فیض معجزهها توانست هزاران نفر را به مسیحیت دعوت کند. بعد از این واقعه بود که که تراژان دستور داد کلمنت را با یک لنگر آهنی در دریا و به کام مرگ بیندازند.
در حدود سال ۸۶۸ پس از میلاد سن کیریل تعدادی استخوان انسان همراه با یک لنگر پیدا کرد و اعتقاد داشت این استخوانها متلعق به سنت کلمنت هستند. پس آنها را به رم برده تا در باسیلیکای سنت کلمنت در کنار استخوانهای سنت ایگناتیوس قرار دهد.
قدیسه اگنس اهل روم: او را به یک فاحشه خانه فرستاده و بعد دستور سوزاندنش را صادر کردند
روز عید او: ۲۱ ژوئیه
او را با نام قدیسه اینس (یا سانتا اینز) هم میشناسند، قدیسه اگنس عضو یکی از خانوادههای اشرافی روم در سال ۲۹۱ به دنیا آمد و در یک خانواده مسیحی بزرگ شد. او در سن ۱۲ سالگی دوره امپراطوری روم شرقی امپراطور دیوکلتیان در ۲۰ ژوئیه سال ۳۰۴ شهید شد. پدر و مادرش کافر و بتپرست بودند، اما او از دایه و پرستارش که خیلی به او نزدیک بود در مورد مسیح و انجیل شنیده بود.
فوکوس پسر سمپریونیوس یکی از حکمرانان رومیالاصل از عاشقان ثروتمند اگنس بود. او هدایای گران قیمت مثل جواهرات برای اگنس میخرید. اما اگنش اظهار عشق او را رد کرده و میگفت: «من همسر فرد محبوبی هستم بسیار بزرگتر و قدرتمندتر از تو.»
فوکوس تحقیر شده بعدها فهمید که اگنس مسیحی شده و این موضوع را به اطلاع پدرش رساند. سمپریونیوس در مورد کیش و مذهب اگنس از او سئوال کرد و اگنس خیلی راحت و علناً به ایمانش به مسیح اعتراف کرد. پس دستور داد که اگنس را به معبد وستا برده تا او برای خدایان قربانی بدهد، اما اگنس سرسختانه با هرگونه سازش با خدایان پیش از مسیحیت مخالفت کرد؛ و در آخر تهدید به مرگ هم روی او تأثیر نگذاشت (برخی منابع میگویند که قانون روم در آن زمان اجازه اعدام دختران باکره را صادر نمیکرد) بنابراین به جای این کار باید عفت و پاکدامنی او مورد تهدید قرار میگرفت. به همین دلیل اگنس را برهنه کرده و به زور به خیابانها کشانده و به فاحشه خانه بردند. در همین حین در حالیکه اگنس در حال دعا خواندن بود به طرز معجزه آسایی موهایش شروع به بلند شدن کرده و مثل محافظی برای نجابتش تمام بدنش را پوشاند.
بعد از این جریان او را به جرم فاحشه بودن دستگیر کرده و دست بسته برای سوزاندن به سمت چوبه دار بردند، ولی پشتههای چوب آتش نمیگرفت و پس از آن جلاد شمشیرش را بیرون کشیده و سر او را از تنش جدا کرد (یا در گلوی وی فرو برد). به خاطر اینکه اگنس هم بسیار جوان و هم معصوم بود، این اتفاق حتی مردم بت پرست تشنه به خون حاضر در جمعیت را هم شگفت زده کرد؛ بنابراین مرگ او موج جدیدی از همدلی و همفکری بین مسیحیان به وجود آورد و نیز باعث شد تعداد زیادی به دین مسیحیت ایمان بیاورند.
قدیس سباستین: او دو بار شهید شد
قدیسهای بسیار کمی در طول تاریخ مانند قدیس سباستین دارای قدرت و نیروی فوقالعاده بودند که حتی در تخیل هنرمندان نیز نمیگنجد. او مأمور اجرایی ارتش امپراطوری روم و نیز فرمانده نیروهای امنیتی تحت نظر امپراتور دیوکلتیان در قرن سوم بعد از میلاد بود. در دورهای که امپراطور مسیحیان را شکنجه میداد، سباستین زندانیان مسیحی را دلداری داده و با استفاده از موضوع زندان سربازان و یکی از حاکمین را به دین مسیحیت دعوت کرد. بعد از مشخص شدن خیانت او دیوکلتیان به تیراندازان دستور داد به سویش تیر پرتاب کنند. اما او از این حادثه جان سالم به درد برد و بعد از بهبود یافتن دوباره به سوی دیوکلتیان که دستور مرگش را صادر کرده بازگشت تا موعظهاش کند. او بعداً سال ۲۸۸ بعد از میلاد در روم شکنجه و به شهادت رسید.
چون سباستین خودش فکر میکرد که با همان تیرها کشته شده و وجود خارجی ندارد و بعدها که دوباره توسط همان امپراطوری که دستور تیراندازی به او را صادر کرده بود کشته شد، بعضی اوقات میگویند که قدیس سباستین دو بار به شهادت رسیده است.
قدیسه کاترین: دستور داده شد که بدنش را با چرخ خرد و متلاشی کنند
روز عید او: ۲۵ نوامبر
قدیسه کاترین اهل اسکندریه دختر کوستوس حاکم اسکندریه بود. او بعد از اینکه چیزهایی در مورد مسیحیت و غسل تعمید شنید تصمیم گرفت مسیحی شود. گفته شده که او امپراطور روم یعنی ماکسنتیوس امپراطور آن دوره را ملاقات کرده و سعی داشت که او را متقاعد کند که در کارهایش و آزار و اذیت کردن مسیحیان اشتباه رفتار میکند.
او در دعوت کردن همسر امپراطور به دین مسیحیت موفق شد و باعث شد تعداد زیادی از مردان عاقلی که امپراطور برای بحث کردن با او فرستاده بود به دین مسیحیت ایمان بیاورند، که بعداً تمام آن مردان نیز به شهادت رسیدند. منتها بعد از اینکه امپراطور احساس کرد در بحث و مجادله با کاترین شکست خورده او را به زندان انداخت و وقتی هم دید مردم برای دیدن او میآیند دستور داد با چرخهای کشنده او را بکشند. (این چرخ همانطوری که انتظار میرفت چرخ یک گاری بزرگ چوبی با پرههای زیاد شعاعی بود، اما همیشه از یک چرخ استفاده نمیشد. در برخی موارد فرد محکوم را به زیر چرخ انداخته و بعد با یک چماق یا گزر آهنی او را مجروح میکردند و نیز شکافهایی در چرخ وجود داشت که به چماق امکان عبور و حرکت میداد). در افسانهای گفته شده که چرخ به محض تماس پیدا کردن با بدن او شکست و بنابراین او را گردن زدند.
قدیسه سیمفوروسا: او را به رودخانه انداخته و بعد ۷ فرزندش را کشتند
روز عید او: ۱۸ جولای
سیمفوروسا بیوه ژتولیوس و مادر ۷ فرزند در تیبور زندگی میکرد. وقتی که امپراطور هادریان ساختن کاخ باشکوهش در تیبور را تمام کرد و تصمیم به پیشکش کردن قربانی گرفت، این جواب را از خدایان دریافت کرد: «زن بیوه سیمفوروسا و پسرهایش با کمک گرفتن از خدایشان مایه آزار و اذیت ما شدهاند. اگر او و پسرهایش را قربانی کنی، ما بهت قول میدهیم که تمام چیزهایی که میخواهی را بهت بدهیم.»
پس وقتی تلاشهای امپراطور برای راضی کردن سیمفوروسا و پسرهایش برای قربانی شدن در پیشگاه خدایان به ثمر نرسید، دستور داد که او را به معبد هرکول آورده و بعد از شکنجههای فراوان و با بستن یک تخته سنگ به گردنش او را به رودخانه انداختند. روز بعد امپراطور ۷ پسرش را احضار کرده و دستور داد که آنها را به هفت تیرکی که دور معبد هرکول برای آنها افراشته بود بستند. پس هر کدام از آنها را به نوعی آزار داده و به قتل رساند.
گلوی کریسینس، سینه ژولیان و قلب نمسیوس را شکافتند. پریمیتیووس از ناحیه ناف، ژاستینوس از ناحیه کمر و استراکتیوس (استاکتیوس) از ناحیه پهلو مورد آسیب و جراحت واقع شده و بدن ایوجنیوس را از بالا به پایین شکافته و به دو نیم کردند؛ و در آخر هم اجساد آنها را در یک گودال یا خندق عمیق انداختند.
منبع: برترینها
1980