بهرام بیضایی: کاش در سرزمینی آرمانی بودیم که ناچار به رفتن نمیشدیم
بهرام بیضایی، چهره ماندگار تئاتر و سینما، در تازهترین سخنرانی خود درباره موضوعاتی نظیر مهاجرتش از ایران و فعالیتهایش طی 10 سال دوری از وطن سخن گفته است.
هرکدام از سخنرانیهای بهرام بیضایی یک اتفاق است و میتوان بهمثابه یک اثر با آن مواجه شد؛ اثری که قرائتی متفاوت از گوشهای از تاریخ و فرهنگ امروز بهدست میدهد و بحثهای بسیاری را سبب میشود؛ قرائتی که ویژه بهرام بیضایی است؛ درست مثل آنچه درباره هوشنگ گلشیری یا چندی قبل به بهانه شاهرخ مسکوب درباره جایگاه شاهنامه و نحوه مواجهه جامعه روشنفکری ایران با فردوسی گفته است.
هفته گذشته مرکز پژوهشهای ایرانشناسی دانشگاه استنفورد به مناسبت 10سالگی حضور بهرام بیضایی در آنجا بزرگداشتی بهصورت مجازی برگزار کرد و شخصیتهای گوناگونی ازجمله ژاله آموزگار، امیر نادری، حمید امجد، نگار متحده و ماندانا زندیان درباره بهرام بیضایی و جایگاه او سخن گفتند.
در روزهای اخیر سخنرانی بهرام بیضایی در شبکههای اجتماعی ایرانی دست بهدست و محل تأمل بسیار شده است؛ ازجمله آنچه در پاسخ به صحبتهای امیر نادری در بزرگداشت درباره دوری از وطن گفته و فرصتی که از بسیاری از روشنفکران و هنرمندان ایرانی دریغ شده است؛ "من به حرف امیر نادری عزیز فکر کردم که دلتنگی برای کار در وطن از آن میبارید و احساس کردم منظورش نه من فقط، که کلیتر بود. بدین معنی که کاش در چنان سرزمین آرمانی بودیم که روزی ناچار به رفتن از آن نمیشدیم. نادری شاید بیش از من درباره خودش حرف میزد و همه کسانی که به ناچار در جای خود نیستند، و مهمتر از آن شاید از قیمت سنگین عمرهای تلفشدهای میگفت که سالها برای ماندن در وطن و سپس برای رفتن از آن پرداختهایم."
سپس بهرام بیضایی به تجربههای تازه خود در یکدهه گذشته اشاره کرد؛ تجربههایی که اگر در وطن مانده بود شاید امکان تحقق هیچکدام از آنها پیش نمیآمد؛ "اما حالا یک دهه رفت. واقعا فرصتی است که از خودم بپرسم اگر این 10سال در کشورم بودم حاصلم چه بود و چه در دست داشتم؟ آیا لطفا اجازه میدادند فیلم "مقصد" را بسازم؛ چنانکه میخواهم، یا "ماهی"، یا "اتفاق خودش نمیافتد"، یا حتی "سند"، یا فیلمهای آرزوییام "طومار شیخ شرزین"، "اشغال" و البته "داستان باورنکردنی". آیا لطفا اجازه میدادند تجربه حیاتی "جانا و بلا دور" را بر صحنه نمایش ببرم؟ یا حتی صحنه بردن آن را خواب ببینم؟... و آیا میشد "داشآکل بهگفته مرجان" را تا یک قدمی اجرا پیش ببرم که پشت صحنه نوشته بسیار ساده صادق هدایت است؟... اینها بخشی از کارهایی است که در این 10سال شده... . درواقع فرصتی که همه عمر در وطن از من دریغ شد، اینجا به من رو نشان داد؛ امکان آزمون خیالات نمایشیام. یکبار و یکجا میشد این تجربهها رخ بدهد و درست همینجا بود."
رسیدن سخن بهرام بیضایی به نمایشنامه "داشآکل بهگفته مرجان" که در آستانه اجرا بود و شیوع کرونا یا به قول بیضایی "بیماری جهانگیر" آن را مثل خیلی از اتفاقها به تعویق انداخت، سبب شد که او به صادق هدایت بپردازد. او از آغاز آشنایی خود با هدایت درست پس از مرگ او گفت و جایگاهی که هدایت در ذهنیت عمومی آن سالها داشت؛ "سالهای اول دوره دبیرستان معلمهای ادبیات مدارس و شاعران سنتی نیما یوشیج را ریشخند میکردند که به سرش زده، اما از خطر هدایت، پرهیز میدانند که سم جامعه است و جوانانی که نوشتههای او را میخوانند از نومیدی دست بهخودکشی میزنند." بعد به انبوه کوششهای صادق هدایت در حوزههای گوناگون ادبیات و فرهنگ پرداخت؛ از اینکه هر کدام از این آثار او چه راهی گشودهاند. بهرام بیضایی بزرگداشت خود را بهانهای کرد که به گرامیداشت صادق هدایت بپردازد علاوه بر نمایشنامهها، او داستان های بلند و نیمه بلند نوشته و بعضی داستانهایش از این حد درگذشته و بدل به ادعانامه اجتماعی سیاسی شده است. طنز و هجو نوظهوری آورد؛ "وغوغ ساهاب" که شوخی است با همهچیز. او همچنین نقد ادبی طنزآمیز یا هجوآمیزی دارد؛ "سبکهای نوین ادبی"؛ بهویژه در شوخی با نیما یوشیج که هنوز میخنداند. هدایت از آغازگران کار در فرهنگ عامه است و راه نشان داده در جمعآوری فولکلور؛ نیرنگستان و... . هدایت در ترجمه ادبیات پهلوی کار کرده و نسل من از طریق او با این جهان آشنا شد.
شاید او نخستین کسی باشد که در باب فواید گیاهخواری و پرهیز از گوشتخواری نوشته باشد. در مقاله تحلیلنویسی از نخستینهاست که نوشتهاش مبنا و مأخذی دارد؛ "کافکا"، "رباعیات خیام"." سخنان او تحلیل کوتاه و در عین حال جامعی است از نقش و تأثیر صادق هدایت در ادبیات و فرهنگ و پژوهش امروز. اما شاهبیت سخنان او درباره صادق هدایت این جمله بود: "نوشتههای هدایت پایین و بالا، و سبک و سنگین دارند، اما هدایت با همه پوچانگاری و میل تخریب خودش که به او بستهاند و آن همه ذوق زندگی که در طنزهای او برجاست، با همه بازیگوشی و گریزش از جنت مکان شدن، دریچههای بسیاری بر ما گشود."؛ همچنانکه بهرام بیضایی در نمایشنامهها، پژوهشها، آثار نمایشی، فیلمهای سینمایی و حتی سخنرانیهای کوتاه خود دریچههای بسیاری بر ما گشوده است.
منبع: همشهری
72
ایران سرزمینی است که با همه مشکلات و مسائلش با همه کمبودها و ... سرزمین پاکباختگان و عاشقان است، مردان مرد، آنهایی هستند که در سخت ترین شرایط پای کشورشان و مردمشان می مانند و در کنار آنها سختی ها وآلام را تحمل می کنند و در جهت اعتلای آن قدم بر می دارند. امثال آقای بیضاوی چنین مسائلی را نمی توانند درک کنند! آنها اول خودشان را می بینند و اولویت اول را وضع و موقعیت خودشان می دانند. اگر این موقعیت برای آنها فراهم شد، ایران خوب است، حتی اگر همه مردم در رنج و محنت باشند، اگر این موقعیت نباشد، ایران بد است حتی اگر همه چیز در آن مهیا باشد. اتوپیای آنها چیزی است که از درون ذهنیت آنها سرچشمه می گیرد و در چهارچوب تمایلاتشان شکل می گیرد، نه مصالح ملی و تمدنی و تاریخی ملت بزرگ ایران. پس همان بهتر که بروند. ولی ای کاش ذره ای شجاعت داشتند و واقعیت را در باره خودشان بیان می کردند. نه عذر و بهانه!
پاکار آبادی و پیشرفت کشور بودن افتخاره. اما نه هرروز واسه ی آرمانهای غزه و فلسطین و یمن و... زجر بکشی و با یک اعتراض با گلوله دوشکا مغزت رو هدف بگیرند. نگاهی به شجرت بنداز یا ایرانی نیستی یا از اون کشاورززاده عهد اسکندری.
سرزمین آرمانی را باید ساخت ژاپن را ژاپنی ها ساختن نه فرار کردن نه حقه باز بودند و نه نون به نرخ روز خور
خوب اینجا که دزدی یک افتخار شده واسه مسئولان و به مردم عادی هم سرایت کرده چطوری ژاپن بشیم ها بی وجدانها بگو جواب بده ؟
روح صادق هدایت شاد و درود بر بهرام بیضایی بزرگ
بهرام جان خوشبحالت که اینجا نیستی و داری اونجا زندگی می کنی اینجا هر روز میمیری و زنده میشی
شما هم میتوانی بری کسی جلوی شما رو نگرفته بری به سرزمین آرمانی که امثال آقایان معین - بهروز وثوقی و شهرام شب پره ووووو دارند آرزو میکنن بیان ایران
یکی از سفارشات قدیمی بزرگان به جوانان برای شناخت دوست این بود که اگر در زمان سختی ترا ترک کرد بدان دوست خوبی نیست و ترا برای رفاه خودش میخواهد و نیاز به دوستی تو ندارد کسانی که در شرایط سختی کشور را ترک میکنند دوستان خوب مردم و مملکت بی پناه ایران نیستند حال بخصوص که سیلیبریتی ها باشند که خود از مسببین وضعیت موجود هستند و بهتر که بروند خواهیم دیدهر زمان که اوضاع مناسب باشند برمیگردند و از همه طلبکار ترند
ایشون در حرفه خودشون قابل تحسین و تقدیر هستن ولی این انسان آرمانی و مردم آرمانی هستن که جامعه آرمانی رو با نوع تفکر و عملکردشون میسازند... مردم یک جامعه چنانچه آرمانی باشند جامعه خود به خود آرمانی میشه... چشمها را باید شست... جور دیگر باید دید
آغوش این کشور بروی همه خالی بندان که از مشکلات خود را رهانده و آنطرف جوی جفنگ میگویند همیشه گشاده است چشمانت را ببند و خودت را به دریای مشکلات بینداز
لعنت خدا بر رحیم آب منگل درود خدا بر آزادگان عالم یکیش هم من
؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!
خوش به حالت شما فرار کردید ملت بیچاره ایران چکار کنند ؟ کجا می توانند فرار کنند.؟
آقای عزیز تو نباید از وطن حرفی بزنی کسانی که دوستار وطن هستند می مانند ومی سازنند هم می خواهید اذیت نشوید هم وطن را آرمانی باشد !!!!!! خیلی خنده دار است
به نظرت مردمی که همه فکرشون درگیر اقساط وام و مرغ و روغن و برنج و گرانی و...باشه،میتونن آرمانی فکر کنند و آرمانی باشند؟به نظرت اگه مریم میرزاخانی نمی رفت آمریکا، جایزه فیلدز ریاضی رو دریافت می کرد؟به نظرت اگه پروفسور سمیعی،آلمان نبود، الان این جایگاه جهانی رو داشت؟،حکومت آخوندی وجود افراد کار بلد رو تحمل نمی کنه،اونا بیضایی نمیخان، اونا مسعود دهنمکی میخان
اگر بیضایی و امثال بیضایی امکان فعالیت و پرورش استعدادهای بی بدلیل جوانان کشور رو داشتند و تبعید اجباری نمیشدند بی شک سینمای وطنی به فلاکت امروز نمیرسید . امثال بیضای نه تنها درایران بلکه در کل اسیا به اندازه انگشتان یک دست نیستند و جزو میراث فرهنگی ایران همانند خسروی اواز ایران محسوب شده و می درخشند
اخر هيچکس ازين مغز فندقيها که نظر دادن نميفهمن که چطوري با دلار ٢۵ توماني ميشه ازينجا رفت فقط نظر ميدن
سلام خبر فوری منم میخام برم اون وراب حیف که ازاون دلارالامسب ندارم
اینکه جناب بیضایی تصمیم به مهاجرت گرفته اند به خودشان مربوط است اما اینگونه که می فرمایند نیست، . . . قطعأ همگان می دانند که در همین مملکت هنرمندان خلاق و خوش فکر بسیاری داریم که سالهاست در عرصه هنر این مملکت تلاش می کنند، آثار خوب و ارزنده می سازند و محبوب مردم هم هستند و خواهند بود.
بیضایی بهترین کارگردان تاریخ سینما ایران بود حیف حیف حیف