ارک رایلنس همین اخیرا در جایی گفته بود که بازی در فیلم برایش خستهکننده است و بازی در تئاتر را هزار برابر لذتبخشتر میداند. اما این افسانۀ ۶۲ سالۀ انگلیسی اصلا خسته به نظر نمیآید؛ بر عکس، انگار واقعا دارد از کارش لذت میبرد.
داستان این فیلم در شیکاگوی دهۀ ۱۹۵۰ میگذرد. خیاطی به اسم بریت لئونارد (با بازی رایلنس) که با لقب «انگلیسی» معروف است، برای دار و دستههای تبهکار شهر لباس میدوزد.
لئونارد با مهارت فوقالعادهای که دارد بهترین لباسها را برای این اراذل و اوباش تهیه میکند. آنها کسب و کار او را پر رونق نگه میدارند و در ضمن از مغازۀ او به عنوان محل امنی برای رد و بدل کردن پول و بستههای مشکوک استفاده میکنند.
یک روز دو تبهکار جوان به اسمهای ریچی (دیلان اوبراین) و فرانسیس (جانی فلین) از طریق یکی از این بستهها مطلع میشوند که یک جاسوس در دم و دستگاهشان نفوذ کرده. در یک شب طولانی برفی، یک بازی موش و گربه به راه میافتد که ریچی، فرانسیس و لئونارد چهرههای اصلی آن هستند؛ منشی موقر و باهوش لئونارد به اسم مابل (زوئی دوچ) و پدر ریچی (سیمون راسل) هم در این بازی حضور دارند. هیجان در بالاترین سطح است در حالیکه همۀ ماجراها فقط در سه اتاق مغازۀ لئونارد اتفاق میافتد. چه کسی از این بازی جان سالم به در میبرد؟
فیلم «لباس» یک جورهایی معکوس فیلم «قدرت سگ» است. بندیکت کامبربچ در ابتدای آن فیلم شخصیت خیلی خشن و سرسختی دارد و کم کم نرم و رام میشود. اما در اینجا اوضاع متفاوت است و لئونارد کم کم آن روی سفت و سخت خودش را به ما نشان میدهد.
بازی درخشان و خیرهکنندۀ رایلنس علیرغم اینکه استرس و هیجان را به اوج میرساند، اما خالی از یک جور شوخی و طنز هم نیست. یکی از صحنههای جذاب فیلم جایی است که او و سیمون راسل در برابر هم قرار گرفتهاند و با هوشیاری کامل مواظب رفتار هم هستند. بازی فلین و دوچ هم منسجم و بدون نقص است.
کارگردان فیلم «لباس» که یکی از نویسندگان آن هم هست، گراهام مور است که قبلا برای نوشتن فیلمنامۀ «بازی تقلید» برندۀ اسکار شده است. مور که خودش اهل شیکاگو است، با سبک زندگی و احوالات انگلیسیتبارهای ساکن شیکاگو کاملا آشنا است.
او در این فیلم همۀ کلیشههایی را که معمولا در سینمای آمریکا در نشان دادن انگلیسیها وجود دارد کنار گذاشته و تصویر اصیل و خلاقانۀ خودش را آفریده است. اما شاید از طرف دیگر در نشان دادن آمریکاییها کمی در دام کلیشهها افتاده باشد.
بعضی از پیچشهای داستانی فیلم تا حدی نتراشیده و نادلچسب از کار درآمدهاند و صحنهپردازی فیلم بیش از اندازه تئاتری است. اینکه تمام زمان فیلم در یک فضای بسته میگذرد هم یک مقدار آزاردهنده است.
اما این ضعفها نباید باعث شود که شانس دیدن بازی رایلنس را در نقش لئونارد از دست بدهیم. کار بازیگری رایلنس بعد از ایفای نقش در فیلم «پل جاسوسان» اسپیلبرگ در مسیر درخشانی افتاده است. شاید او عاشق تئاتر باشد، اما دوربین واقعا عاشق اوست.