سریال The Peripheral؛ شگفتی تازهای از سازندگان «وستورلد»
سریال «The Peripheral» در قالب یک داستان منسجم، معمایی و جذاب، مضمون سفر در زمان را با مضمون ورود به یک دنیای مجازی پیوند میزند.
سازندگان سریال «وستورلد» دوباره قرار است ما را به یک دنیای تخیلی و مجازی در یک زمان دیگر ببرند؛ اما این بار نه گذشته بلکه آینده. سریال «The Peripheral» (یا «فرعی») داستانی دارد که کاملا مرتبط با مباحث مربوط به متاورس و آیندۀ تکنولوژیهای دنیای مجازی است؛ این سریال ترکیب جالبی از معما، هیجان و تخیل است و همۀ اینها را در قالب یک داستان پرکشش با جلوههای بصری تماشایی به مخاطبش ارائه میکند.
شخصیت اصلی سریال دختر جوانی به اسم فلین است که در سال ۲۰۳۲ میلادی همراه با برادرش برتون و مادر بیمار و نابینایش زندگی میکند. او و برتون تلاش میکنند تا هزینههای نگهداری از مادرشان را تامین کنند.
خود فلین در یک مغازۀ چاپ سهبعدی کار میکند و برتون هم از راه انجام بازیهای ویدئویی پول درمیآورد. اما اتفاقا فلین در انجام این بازیها از برادرش خیلی ماهرتر است و به همین خاطر وقتی یک بازی به مرحلۀ سختش میرسد، او به جای برادرش وارد بازی میشود.
تکنولوژیهای سال ۲۰۳۲ طبیعتا پیشرفتهتر از تکنولوژیهای امروز است و یکی از مهمترین جلوههای این تکنولوژی در شکل و شمایل بازیهای کامپیوتری است. هر بازیکن موقع ورود به بازی دستگاهی را روی سرش میگذارد و بعد خودش را در دنیای بازی میبیند. اما یک روز یک تکنولوژی خیلی پیشرفتهتر به دست فلین و برتون میرسد، همراه با یک سفارش بازی با وعدۀ پول خیلی خوب.
فلین وارد این بازی میشود و در آنجا ماموریت یک آدمربایی و سرقت به او سپرده میشود؛ ماموریتی بسیار عجیب و رازآلود در دنیایی که بسیار واقعی به نظر میرسد؛ واقعیتر از هر چیزی که فلین تا به حال تجربه کرده.
این بازی ظاهرا در سال ۲۰۹۹ جریان دارد و تکنولوژیهای داخل آن کاملا متفاوت و شگفتانگیز هستند. اما ماموریت داخل بازی با مشکل مواجه میشود و فلین با حالت تهوع از آن بیرون میآید.
او تصمیم میگیرد که دیگر این بازی را انجام ندهد، اما یک نفر با او تماس میگیرد و میگوید که ۹ میلیون دلار جایزه برای کشتن او تعیین شده و او باید هر چه زودتر به بازی برگردد تا بتواند از ماجرا سر دربیاورد و خودش را نجات بدهد.
فلین اول این قضیه را باور نمیکند، اما در پایان قسمت اول ما تبهکارانی را میبینیم که با تکنولوژیهای بسیار پیشرفته به سمت خانۀ فلین در حرکت هستند تا او و برادرش را از بین ببرند.
سریال «The Peripheral» مقدمۀ داستانی نسبتا پیچیدهای دارد، اما نه از آن پیچیدگیهایی که مخاطب را سردرگم کند و حوصلهاش را سر ببرد. ما یک سری چیزها را میفهمیم و دلیل یک سری از اتفاقات را هم متوجه نمیشویم؛ اما جالب است که هم آن چیزهایی که متوجه شدهایم و هم آن چیزهایی که نفهمیدهایم هر دو باعث میشوند که بیشتر مشتاق پیگیری سریال و تماشای قسمتهای بعدی شویم.
شخصیت فلین بسیار دوستداشتنی و همدلیبرانگیز است که این تا حد زیادی به خاطر بازی خوب و روان کلویی گریس مورتس است. علاوه بر این، صحنهپردازی و جلوۀ بصری سریال بخصوص در دنیای داخل بازی کاملا گیرا و مسحورکننده است. آدم دلش میخواهد هرچقدر بیشتر در این دنیای مجازیِ آینده سیر کند و از تماشای فضاهای عجیب و پرتجمل آن لذت ببرد.
مهمترین خلاقیت سریال در این نکته است که مضمون ورود به یک دنیای مجازی را با مضمون سفر در زمان پیوند میدهد و این کار را به شکلی ظریف و باورپذیر انجام میدهد.
در واقع انگار در این سریال ما با عناصر مختلفی از انواع و اقسام داستانهای تخیلی رو به رو هستیم که در قالب یک داستان منسجم و جذاب با هم پیوند خوردهاند؛ انگار که «آواتار» و «ماتریکس» و «طبقۀ سیزدهم» و چند فیلم علمیتخیلی دیگر را با هم در یک ظرف ریخته باشیم و خوب هم زده باشیم!
بازیگران: کلویی گریس مورتس (Chloë Grace Moretz)، گری کار (Gary Carr) و دیگران