با حضور در دفتر خبرفوری انجام شد

اولین گفتگوی رسانه ای حسن آقامیری / از ماجرای سربازی و دادگاهی شدن تا حاشیه‌های گفتگو با احلام و ارتباط با حلقه خوانسار

حسن آقامیری از مشهورترین چهره‌های فضای مجازی است که با زبان دینی، مخاطبان فراوانی را جذب کرده است. او سالهاست چهره‌ای نام‌آشناست اما تاکنون گفتگوی رسانه‌ای نداشته و اولین مصاحبه‌اش را با خبرفوری انجام داده است.

اولین گفتگوی رسانه ای حسن آقامیری / از ماجرای سربازی و دادگاهی شدن تا حاشیه‌های گفتگو با احلام و ارتباط با حلقه خوانسار

هوادارانش او را عامل محبوبیت مضامین دینی می‌دانند و منتقدانش وی را متهم می‌کنند که شبهه می‌افکند. هرچه هست، حسن آقامیری چهره‌ای نام‌آشناست که تلاش دارد با زبان دین مخاطبانش در فضای مجازی را جذب کند.

بی‌پرواست و همین صراحت در گفتگویش با خبرفوری هم به چشم می‌خورد. در نقد متولیان رسمی دین، محافظه‌کاری را کنار می‌گذارد و چنان نقادانه سخن می‌گوید که گویی بیرون از چارچوب قرائت رسمی از دین‌داری قرار گرفته است.

او که تاکنون گفتگویی با رسانه‌ها نداشته، به بهانه پایان خدمت سربازی با هم‌خدمتی‌اش گفتگو کرده است. دکتر مصطفی انتظاری مدیرمسئول خبرفوری نیز همزمان با او در خدمت سربازی بوده و حالا این دو از سربازی می‌گویند و بعد بحث‌شان به شبهات دینی و گفتگو با احلام و اقتصاد و سیاست و حتی اعتراضات سال پیش و انتخابات کشیده می‌شود.

مشروح گفتگو را در ادامه بخوانید و اگر خواستید، ویدئوی کامل آن را که بخش‌های بیشتری از متن موجود دارد را در تماشا کنید و حتما نظر بدهید.

☆☆☆ 

خبر فوری: سلام خیلی خوش آمدید به خبرفوری. من و شما مدتی در سربازی هم‌خدمتی بودیم. این هم به هر حال در سن بالا خودش نعمتی است. حالا که سربازی تمام شد. بگذارید به عنوان سوال اول بپرسم که نظر شما در مورد سربازی چیست؟

آقامیری: من با سربازی اجباری مخالفم. سربازی باید خیلی حرفه‌ای شود. این مدلش اصلا درست نیست. با اینکه من و شما در بهترین جا بودیم. در ارتش بودیم و بعد هم رفتیم جایی که بتوانیم یک کار درستی انجام بدیم ولی برای همه اینگونه نیست.

خبرفوری: به نظر من سربازی کارخانه اپوزیسیون‌سازی بود. یعنی بچه‌ها خیلی ناراضی و شاکی بیرون می‌آمدند. انگار که فقط یک دوره‌ای برایشان تمام می‌شد. اینطور نیست؟

آقامیری: حق دارند. من خودم اول آموزشی سپاه بودم و بعد مشکلاتی پیش آمد و مرا به جای دیگری فرستادند. همان موقع وقتی با بچه‌ها صحبت می‌کردیم همه کاسب بودند و چون سربازی نرفته بودند نمی‌توانستند چیزی به نام خود و حتی مجوزهای کاری بگیرند، یعنی دو سال از کارش عقب می‌افتد و بالاجبار می‌آیند سربازی. من چند سال پیش به چین سفر کرده بودم. یک آقایی آنجا کارخانه مفتول‌سازی داشت. می‌گفت اینجا اگر یک هفته یا ده روز از بازار جا بمانی دیگر کلا از بازار جا می‌مانی، یعنی اینقدر سرعت بالاست. اما اینجا شما دو سال از بهترین زمان عمر فرد را می‌گیرید که مثلا جارو کند، ظرف بشوید، از یک پادگانی که در آن هیچی نیست؛ چهار تا بشکه داغون و چند تا ماشین فرسوده است، بایستد و نگهبانی بدهد. ارزش آن فردی که در آن دکل ایستاده از کل آن پادگان بالاتر است. بعد اصلا کلی ابزار مکانیزه آمده، چرا سرباز باید برود بالای دکل؟ البته ما نرفتیم تقریبا مال ما فرق داشت، مثلا آموزشی‌مان خاص‌تر بود. وقتی در پادگان سپاه بودم، فرمانده پادگان فقط 3 سال از من بزرگتر بود. همه سن‌شان کمتر بود. ولی کلا اتفاق درستی نیست. ما نمی‌توانیم تجربه شخصی‌مان را به همه تعمیم بدهیم. چون اصلا سربازی اینطور نیست. آموزشی می‌برند و در سنی که باید به بچه شخصیت بدهید، تحقیرش می‌کنند، توهین می‌شنود، اذیت می‌بیند. بعد شما آمار خودکشی‌ها را ببینید، آمار مریضی‌هایی که بعدش می‌گیرند و ادامه پیدا می‌کند، ببیند چقدر است. زندگی‌شان را با دردسرهایی همراه می‌کند. باعث طلاق و جدایی می‌شود و ازدواج را عقب می‌اندازد. خیلی گرفتاری درست می‌کند. به نظرم باید حرفه‌ای شود.

من با سربازی اجباری مخالفم. سربازی باید خیلی حرفه‌ای شود. این مدلش اصلا درست نیست

خبرفوری: چه شد که شما اصلا در این سن به سربازی رفتید؟ من خودم را می‌دانم که 20 سال معافیت تحصیلی داشتم، ولی شما چطور؟

آقامیری: خب من طلبه بودم. معافیت تحصیلی داشتیم، البته خدماتی به ما نمی‌دادند. (از سال‌ها قبل) یعنی خروج از کشور با دعوا و این را ببین و آن را ببین سالی یک بار یا دو سالی یک بار ما می‌توانستیم به جایی سفر کنیم. یک نامه به من نمی‌دادند. انگار که زندانی شدی، اسمش هست معافیت تحصیلی اما اختیارت دست کسی است که هیچ همکاری با شما نمی‌کند. بعد که داستان خلع لباس شد، خلع لباس بود ولی اخراج از حوزه نبود. یعنی خلع لباس شده بودم ولی باز معافیت حوزوی داشتم. می‌دانید معافیت حوزوی چگونه است؟ از کشور که بیرون بخواهید بروید، آنها باید اجازه بدهند یعنی خدماتی نیست و دراصل گرفتارت کرده‌اند. الان اگر یک طلبه‌ای به صورت آزاد به یک کشور خارجی دعوتش کنند، نمی‌گذارند برود. می‌گویند نه فقط در سیستم ما! یعنی یکجوری کنترل‌گری روی طلبه‌هاست. خدمات نیست که به ایشان بدهند، کنترل می کنند که کجا دارید می‌روید و اجازه نمی‌دهند سفری غیر از زیارتی بروید. معمولا برای عراق و عربستان اجازه می دهند آن هم به این شکل. سفرهای دیگر که به ندرت. مگر اینکه بدانند دارید می‌روید اقوامت را ببینید. برای سخنرانی که اذیت می‌کنند یعنی یک جوری طلبه‌ها را کنترل می‌کنند. بعد من را از حوزه اخراج کردند.

خبرفوری: بعد از خلع لباس؟

آقامیری: من که نه شهریه از حوزه می‌گرفتم و نه بیمه داشتم و نه هیچ خدماتی... سال‌ها خودم همه‌اش را قطع کرده بودم، فقط اسمم آنجا بود. گرفتار اینها بودم. یک سال بعد از خلع لباس، مرا اخراج کردند. در حوزه علمیه یک جایی دارند که به آن می‌گویند «آمار و بررسی» که اصلا نمی‌دانم وجاهت قانونی دارد یا ندارد. بعد آنها گفتند که بله شما از حوزه اخراجید. من گفتم برای چی؟ گفتند همان چیزهایی که در دادگاه ویژه در پرونده‌ات بوده. گفتم اولا شما چه دسترسی به پرونده دادگاه ویژه دارید؟ اصلا دسترسی شما قانونی است؟ دوم مگر یک نفر را برای یک جرم چند بار محاکمه می‌کنند؟ من آنجا محاکمه شدم و یک رأی هم صادر شده است. من به رأیم اعتراض نکردم چون قبول نداشتم. 

خبرفوری: این بحث به هر حال مطرح است که شما درباره دین شبهه افکنی می‌کنید. حالا چون گفتگوی رسانه ای تاکنون نداشته اید، شاید این بحث‌ها مطرح نشده باشد؟

آقامیری: بله آخر شما سوال مطرح می‌کنید. شبهه چیست؟

پایگاه دین باید محکم باشد، مثل همان ادعاهایی که قبل از انقلاب می‌کردید. می‌گفتید توده‌ای‌ها بیایند در دانشگاه تهران و حرف‌هایشان را بزنند. اما الان تا استادان دانشگاه دو تا انتقاد به شما می‌کنند، اخراجشان می‌کنید

خبرفوری: مثلا من شنیدم شما گفتید می‌شود خیلی به واجبات دین مقید نبود. یک چنین حرفی می‌زنید؟

آقامیری: اصلا چنین چیزی از من شنیدید؟ من اصلا در حوزه احکام حرفی نمی‌زنم. غیر از اینکه شما سوال مطرح می‌کنید. می‌گویید آقا راجع به بهشت و جهنم یک چیزی گفته‌اند. نباید بدانید که آیا واقعی هست یا نیست؟ حالا یک کسی می‌آید در این رابطه به چیزی که اعتقاد پیدا کردید بدون دلیل بدون علم بدون پایه چند تا سوال از شما می‌کند آن هم درون‌دینی و در هیات. خودش دارد اینها را جواب می‌دهد. این را بهش‌ می‌گویند شبهه انداختن؟ اصلا آن اعتقادی که به شما ارث رسیده، ما می‌گوییم اصول دین عقلی است، مگر نمی‌گوییم؟ البته آقایان حرف می‌زنند ولی به لوازم حرفشان معتقد نیستند. یعنی خودت باید استدلال داشته باشی برای توحید، برای نبوت، برای امامت. کی استدلال برای اینها دارد؟ از همه اینها که خودشان را مذهبی می‌دانند، حالا اگر یک نفر رفت نشست و فکر کرد و به این نتیجه رسید که اصلا همچین چیزی نیست، شما ازش می‌پذیرید؟ بهش می‌گویید نه تو درست فکر نکردید. آقا مگر فکر دست من و توست؟ بهش اجازه دادید برود و فکر کند. حالا اصلا رفته شک کرده، شکش را با کی مطرح کند؟ اگر شکش را مطرح کند که محکومش می‌کنید، محاکمه‌اش می‌کنید. می‌خواهم بگویم یک پایگاه سستی درست کردیم، می‌گوییم آقا فوتش نکن، می‌ریزد. کی به تو گفته این را درست کنی؟ پایگاه دین باید محکم باشد، مثل همان ادعاهایی که قبل از انقلاب می‌کردید. می‌گفتید توده‌ای‌ها بیایند در دانشگاه تهران و حرف‌هایشان را بزنند. اما الان تا استادان دانشگاه دو تا انتقاد به شما می‌کنند، اخراجشان می‌کنید. انتقاد کرده اند فقط، تازه کمونیست هم نیستند، مسلمانند در مسلمان هم شیعه‌اند. از فرقه‌های دیگر نیستند. مثلا از برادران اهل سنت نیستند. این برادران هم اینها می‌گویند ولی قائل به برادری نیستند فقط می‌گویند برادران اهل سنت. در جلسات چقدر به اینها توهین می‌شود. به خودشان، به اعتقاداتشان. جلسه می‌گیرند به اسم عید‌الزهرا. چرا جلویشان را نمی‌گیرید؟ اجازه می‌دهید به اعتقادات دیگران توهین بشود. آن وقت بدی اش این است که به اسم اهل بیت. اهل بیت فحاشی می‌کردند؟ اهل بیت نعوذ بالله حرفهای رکیک می‌زدند؟ چه می‌گویند اینها؟ ولی اینها اساتیدی بودند که مسلمانند، شیعه هم هستند دو تا انتقاد سیاسی هم دارند. می‌گوییم کسی راجع به ما حرف نزند. نه آقا دین اینگونه نیست. دین واقعی این مدلی نیست. دین واقعی اتفاقا می‌گوید بیا و شبهاتت را بیاور. انتقادات و سوالاتت را بیاور. در داستان راستان آقای مطهری، طرف داخل مسجد نشسته بود، می‌گفتند این زندیقه. داشت علیه خدا صحبت می‌کرد. بعد یکی که ادعا می‌کرد که شاگرد امام صادق است و با ایشان ارتباط دارد، شروع کرد به توهین کردن و بهش گفت فلان فلان شده و کافر و... به او گفت وایسا وایسا وایسا تو کی هستی؟ گفت من شاگرد امام صادقم. گفت دروغ نگو. من بدترین از اینها را پیش ایشان گفتم اما نشست خیلی منطقی با من حرف زد. دروغ نگو که تو هیچی‌ت به او نمی‌خورد. ده‌ها روایت ما می‌توانیم بیاوریم که پیغمبر داشت در مسجد نماز می‌خواند، یک یهودی بعد از نماز به ایشان گفت من یک صحنه عجیبی از شما دیدم، یک بچه‌ای می‌رفت روی دوش پیامبر که می‌خواست بنشیند و بلند شود او را بغل می‌کرد می‌گذاشت زمین، با محبت با او رفتار می‌کرد. ببینید یهودی می‌آمده در مسجد پیامبر، نمازم نمی‌خوانده می آمده در مسجد تماشا! شما راه می‌دهید؟ شما در مسجدتان فلانی هم‌حزبتان نباشد دیگر کاری می‌کنید طرف پایش را آنجا نگذارد. می‌خواهم بگویم دینداری ما با حقیقت دین نسبتی ندارد.

IMG_20240108_160600_687

خبرفوری: یعنی پس اگر شبهه‌ای هم مطرح می‌شود نسبت به یک قرائتی به این شکل از دین دارد مطرح می‌شود.

آقامیری: سوالی است که در جامعه وجود دارد بعد ما داریم به آن جواب می‌دهیم. سوال خالی نیست. ما قبل از اینکه باهم شروع کنیم، یک پادکست راجع به بهشت و جهنم منتشر کردم، در آن می‌گویم جهنم خودتی، بهشت خودتی، کسی قرار نیست عذابت بدهد. مگر حسود را کسی عذاب می‌کند، خودش آتش حسادت می‌سوزاندش و بعد ته این آتش است و عمیق می‌سوزاند چون از ریشه می‌سوزاندش. این را فقط باید کمک کرد از حسادت نجاتش داد. این را نینداختن در دیگ قیر و همش بزنند. این حسادت خودش است. بابا جهنم را خود ما می‌سازیم. من تمام حرفم همین است. گردن خدا نینداز. کار خودت است و خودت داری این کار را می‌کنی. حالا خدا یک کاریش بکند. آقا دو دوتا چهارتا. خدا می‌تواند بکندش هشت تا؟ نمی‌شود که. دو دوتا چهارتا می‌شود. منتها خدا علم دو دوتا چهارتا را به تو داده. تو خودت رعایت نمی‌کنی بعد می‌گویی حالا خدا یک کاریش بکند. مثل بچه تو مدرسه که نمره تک می‌گیرد می‌گوید به ما نمره ندادن یا بیست می‌گیرد می‌گوید بیست گرفتم. بیست‌ها را ما می‌گرفتیم، تک‌ها را آنها به ما می‌دادند. نه آقا بیست را خودت گرفتی، تک هم خودت شدی. تازه در داستان خدا این است که بیست را من دارم به تو می‌دهم. دوباره می‌گوید اگر خیر بهتان برسد از من است، اگر شر بهتان برسد از خودتان است. گردن من نیندازید. ولی ما همه‌اش را گردن خدا انداختیم. می‌بینید مشکل ما اینهاست. ولی اینها اصلا شبهه نیست. الان در جامعه دیالوگی راجع به دین وجود ندارد. ما داریم دیالوگ ایجاد می‌کنیم. این را باید خوشتان بیاید، اگر به دین علاقه داشته باشید. اصلا دیالوگی نیست. موضوع ذهنی هیچکس نیست. اگر من قدرت داشتم، این را موضوع ذهنی یک عده کردم و سوال و جواب و اینها را مطرح کردم.

جلسه می‌گیرند به اسم عید‌الزهرا. چرا جلویشان را نمی‌گیرید؟ اجازه می‌دهید به اعتقادات دیگران توهین بشود. آن وقت بدی اش این است که به اسم اهل بیت. اهل بیت فحاشی می‌کردند؟ اهل بیت نعوذ بالله حرفهای رکیک می‌زدند؟ چه می‌گویند اینها؟

بگذارید یک مثال بزنم؛ این فیلم مارمولک آقای کمال تبریزی ساخته بود، من آن موقع می‌آمدم تهران و در تهرانسر منبر می‌رفتم. یک اتفاق واقعا شگفت‌انگیز بود. نگذاشتند که این فیلم به جان و درون جامعه بنشیند. جلویش را گرفتند. حاشیه درست کرد. ولی من در خیابان با لباس روحانی راه می‌رفتم، اصلا مردم دوست داشتند بیایند با ما صحبت کنند. آن موقع میدان جهاد بود، الان شده پل شهید کاظمی. از قم می‌آمدم اینجا پیاده می‌شدم، یک ماشین سوار می‌شدم تهرانسر. دم غروب بود که پیاده شدم. راننده‌ها دور هم بودند. یکی‌شان داد زد خطاب به من، گفت: «مارمولک». همه زدند زیر خنده. من گفتم «داداش خیلی مخلصیم ما تمساحیم. مارمولک مال قدیم بود». ما را بغل کرد و گفت چطوری و فلان... اصلا این خودش شد یک گفتگو،‌ کجا می‌روی و من می‌برمت. دعوا شد که کی ببره. من را به مسجد‌النبی در شهرک پاسداران در تهرانسر رساند. هر کاری کردم، کرایه نگرفت. بین راه هم کلی صحبت کرد و درددل کرد. با مارمولک شروع شد. یعنی آقای کمال تبریزی کاری کرد که مردم به روحانیت فکر کنند. بابا این را باید بهش جایزه می‌دادید نه اینکه سینما را آتش بزنید. در جامعه‌ای که با روحانیت قهر کرده‌، یک نفر آمده و این را موضوع ذهنی کرده است. این یعنی خیلی هنر داشته، خیلی هنر است که راجع به دین دیالوگ ایجاد کنید که بنشینند و راجع به دین باهات صحبت کنند. دین کجا بود؟ همه می‌خواهند بگویند ما هیچ ارتباطی با این مفهوم نداریم. جامعه می‌خواهد بگوید من این مفهوم را گذاشته‌ام کنار و کلا رد شدم. پس این جایزه دارد. خلع لباس و اخراج و... حالا ما را اخراج کردند. خب وقتی اخراج می‌شوی کلا یک سال وقت داری بعدش باید بروی سربازی وگرنه همه چی بسته می‌شود. ما هم سر سال رفتیم و ثبت‌نام کردیم و سربازی را شروع کردیم، ولی ما قانونی رفتیم.

خبرفوری: شما در صحبتتان یک بحثی کردید که بعضی‌ها معتقدند جامعه از دین عبور کرده و یا حتی چنین چیزی را بیان می‌کنند. خب بعضی از شواهد هم هست بخصوص بعد از ماجراهای پارسال و موضوع حجاب. در سطح خیابان آمد و بروز و ظهوری داشت. واقعا به نظرتان جامعه ایرانی از دین عبور کرده یا از این عبور می‌کند؟

آقامیری: نه، ببینید از قرائت رسمی که از دین دارد مطرح می‌شود عبور می‌کند. عده زیادی هم که عبور کردند.

کار اینها به جایی رسیده که قانون بگذارید و یک آقایی بگوید با 24 میلیون جریمه مشکل حجاب حل می‌شود. باریکلا شما یک کاری بلد بودید که پیغمبران بلد نبودند. اصلا خود خدا بلد نبوده. برای خدا کاری داشت که یک موجودی را با یک عدد پُتک مثلا کنار دست ما بگذارد و بگوید اگر خلاف کردی با این می‌زنم توی سرت؟

خبرفوری: از همان نگاه سختگیرانه که می‌گویید نمی‌گذارند بحث مطرح شود.

آقامیری: اصلا سختگیرانه چیست؟ یک نگاه غیرمنطقی است. اصلا بحث سختی‌اش مطرح نیست. وگرنه شما می‌روید باشگاه وزنه سنگین می‌زنید، مشکلی نیست. سختی اگر منطق داشته باشد همه می‌پذیرند. شما کوهنوردی می‌روید، مگر آسان است؟ ولی پذیرفتنید که برای سلامتیت خوب است. این یک چیزی است که هیچ منطقی پشتش نیست. سختی بیهوده است. قرائت فشله. نمی‌تواند از خودش دفاع کند برای همین می‌خواهد همه را ساکت کند.

خبرفوری: و از این قرائت دارد عبور می‌کند.

آقامیری: عبور شده. خیلی‌ها عبور کردند. حالا شما نگاه کن کار اینها به جایی رسیده که قانون بگذارید و یک آقایی بگوید با 24 میلیون جریمه مشکل حجاب حل می‌شود. باریکلا شما یک کاری بلد بودید که پیغمبران بلد نبودند. اصلا خود خدا بلد نبوده. برای خدا کاری داشت که یک موجودی را با یک عدد پُتک مثلا کنار دست ما بگذارد و بگوید اگر خلاف کردی با این می‌زنم توی سرت؟ اصلا این را نمی‌خواست سلول‌های بدنت رسوا می کردند. مثل داستان پینوکیو، آقا هرکی دروغ بگوید دماغش دراز شود. هرکی دروغ گفت گوش‌های بشود اندازه فیل. اصلا هرکی دروغ گفت دهانش قفل شود. دیدید یکسری فیلم می‌سازند مثلا یک ماده‌ای پخش می‌شود و دیگر کسی نمی‌تواند دروغ بگوید؛ از این فیلم‌های علمی تخیلی که درست می‌کنند. خب چرا خدا این کار را نکند؟ چرا سلول‌ها و اعضای بدن من در گناه با من همکاری می‌کنند؟ خب خدا یک کاری می‌کرد نکند. بلد نبود؟ اصلا اینها نمی‌فهمند کمال امری است اختیاری. انتخاب اختیاری آگاهانه و آزادنه. چیزی را انتخاب کردید بهش می‌گویند کمال. آنکه اسلحه روی سرت بگذارند که کمال نیست. حالا اسلحه جرأت نداشتید بگذارید، پول را کردید اسلحه گذاشتید روی سر مردم. اینقدر می‌دانید اقتصاد فشل است. 24 میلیون یعنی حقوق 3 ماه یک کارگر که چرا دخترت اینطوری گشت. ولی فکر می‌کنید موفق می‌شوید؟ مجلس با شعار شفافیت آمده، هرچه قانون غیرشفاف دارد را تصویب می‌کند. بعد هم حالا قانون را تصویب کردید، کی می‌خواهد اجرا کند؟ مامور نیروی انتظامی خودش هزار تا مشکل مالی دارد. برجی چقدر مگر به او حقوق می‌دهید؟ دختر همین آقا که مثل شما فکر نمی‌کند. الان سیستم می‌خواهد جریمه کند یعنی دختر خودش را می‌خواهد جریمه کند. 24 میلیون دختر بدهد یا پدرش بدهد؟ چی دارید می‌گویید؟ بعد خودتان هم جریمه می‌شوید. مگر نوه‌های شما مثل شما فکر می‌کنند؟ همین آقایان روحانی و یا آقایان مجلسی‌ها. مگر زن و بچه شما اینگونه لباس می‌پوشند؟ خود شما هم اینگونه لباس نمی‌پوشید وقتی بیرون می‌روید. چطور شمال می‌روید یک مدل دیگر لباس می‌پوشید؟ یا می‌روید خارج یه جور دیگر لباس می‌پوشید. بچه‌های خود شما چگونه لباس می‌پوشند؟ این قانون را رعایت می‌کنند؟ بعد می‌خواهید خودتان هم هی جریمه بدهید؟ خیر. بعد هم این چه کمالی است؟ کاری ندارد. حجاب را این کار کردید. نماز که از حجاب بالاتر است، بیایید جریمه بگذارید برای نماز. بگویید نماز را در مسجد محل بخوانید و هرکس هم ساعت نزند اینقدر هم او را جریمه می‌کنیم. نماز هم اجباری کنید، نماز که از حجاب بالاتر است، نیست؟ اجباری کنید بعد همه نماز می‌خوانند، نخواندند، 24 میلیون هم آن را جریمه کنید. در مورد روزه، در خیابان همه را آزمایش کنید. قند مردم را اندازه بگیرید ببینید آب خورده یا نخورده؟ اگر خورده بود 24 تومان هم او را جریمه کنید. اگر همه هم روزه بگیرند و نماز جماعت اجباری باشد باریکلا چه دینداری خواهد شد.

IMG_20240108_160700_158

خبرفوری: در چنین شرایطی چه کار باید کرد؟ یعنی فرض بفرمایید اصلا یک مساله‌ای وجود دارد. شما می‌گویید آن روش‌های اجبار که جواب نمی‌دهد. خیلی‌ها هم مثل خود شما فکر می‌کنند. در مجلس هم من دیدم که خیلی از نماینده‌ها همین نظر را دارند. حالا چه کار باید کرد اگر بخواهید یک جامعه بیدار اخلاقی داشته باشیم؟

آقامیری: من یک آدم فرهنگی‌ام و فقط کار فرهنگی بلدم. راه دیگری هم برایش سراغ ندارم. پیغمبر چه کار کرد؟ همان کار را بکنند. پیامبر با محبت جامعه را قُل اِن کُنتُم تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعٌونی یٌحبِبکٌمٌ الله؛ بگو خدا را دوست دارید این راه بروید. ریشه‌اش محبت است. ریشه دیگری ندارد. از راه محبت می‌شود مسیر درست را رفت. ولی هر کس باید ببیند مسئولیتش چیست؟ شما چهل و خرده‌ای سال است در این مملکت هزاران میلیارد تومان بودجه فرهنگی گرفتید. باهاش چه کار کردید؟ من دیشب از خارج از کشور آمدم. در پرواز نشسته‌ام با خواهر و برادران ایرانی خودم. بینشان یکی روسری سرش بوده و خیلی‌ها هم یک مدل دیگر. حقیقت جامعه ما این است و این ثمره کاری است که شماها کردید در صداوسیما، آموزش و پرورش، آموزش عالی، شبکه مساجد، سازمان تبلیغات،‌ دفتر تبلیغات، صدها موسسه به اسم اهل بیت، دین و خدا و پیغمبر که بودجه رسمی دولتی گرفتید. شما در طرح‌های فرهنگی‌تان شکست خوردید. پس چرا هنوز سر کارید؟ هنوز ما باید هزینه آزمون و خطای شماها را بدهیم؟ آقا نسخه‌های شما جواب نمی‌دهد. الان هم بعد از 43 سال برگشتید به نسخه گشت ثارالله. چون نسخه دیگری ندارید. خب بروید کنار. بگویید ما کار فرهنگی بلد نیستیم. ما نمی‌توانیم. چون تا اینها را می‌گوییم می‌گویند آقا کار فرهنگی هم باید بشود. آقا شما اصلا کار فرهنگی نکردید. شما کارمندان خودتان را نتوانستید به یک باوری برسانید. این بازیگرانی که از ایران بیرون رفتند. آن بازیگری که ما در تلویزیون می‌بینیم اگر در خیابان ببینیم، یکی است؟ خب پس دلتان را به چی خوش کردید؟ شما روی کارمند خودت نمی‌توانی تاثیر بگذاری. 60 هزار کارمند در صداوسیما دارید. همه‌شان مثل شما فکر می‌کنند؟ پس برنامه‌هایتان غلط است، پس بگذارید کنار. این همه الگوی درست در این جهان است. گاندی در هند چطور تاثیر گذاشت؟ ماندلا چطور آفریقا را متحول کرد؟ چرا نمی‌خواهید بروید از آنها یاد بگیرید؟ امام موسی صدر در لبنان چه کار کرد؟ مثل شما همه چیز را اجباری کرد؟ چطور با محبت می‌شود یکی را به یک باوری رساند؟ غیر از اینکه باور هم باید درست باشد. طرف می‌خواهد ازدواج کند من بهش می‌گویم عاقلانه ازدواج کند و عاشقانه زندگی کن. چون چیزی که با عقل انتخاب کردید می‌شود بهش عشق ورزید. چیزی که شما به اسم دین درستش کردید، نمی‌شود فوتش کرد. می‌ریزد. عشق می‌شود بهش ورزید؟ پایه را محکم بگذار، بعد مردم باهاش عاشقی کنند. ولی پایه‌هایتان شل است. آقا من رفتم کشور امارات. تازه آمدم. پنج وعده آنجا اذان پخش می‌شود. یک مدل اذان با یک صدای بشدت غیرآزاردهنده و آرام و همه جا هم پخش می‌شود. یعنی در دبی‌مال بودیم صدای اذان داشت پخش می‌شد. آرام یک صدایی که اصلا مزاحمت نیست. یعنی بهت توجه می‌دهد بدون اینکه ذهنت را خراش بدهد که بگویی این کی تمام می‌شود. شما هنوز یاد نگرفتید که ولوم بلندگویتان باید چقدر باشد.

شما در طرح‌های فرهنگی‌تان شکست خوردید. پس چرا هنوز سر کارید؟ هنوز ما باید هزینه آزمون و خطای شماها را بدهیم؟ آقا نسخه‌های شما جواب نمی‌دهد

خبرفوری: کیفیت بلندگوی مساجد مشکل دارد چه برسد به ولومش.

آقامیری: شما هنوز این را یاد نگرفتید. چرا نمی‌خواهید یاد بگیرید؟ چرا نمی‌خواهید راه درست را بروید؟ مشکل این است. من برای امور غیر از کار فرهنگی اصلا به چیز دیگری قائل نیستم. چون کمال یعنی انتخاب آزادانه البته با آگاهی. با آگاهی آزادانه چیزی را انتخاب کنید این می‌شود کمال. دین گفته من تو را به کمال می‌رسانم. نگفته من تو را محجبه‌ می‌کنم نگفته من تو را نمازخوان می‌کنم. به کمال قرار است برساند. نمازی تو را به کمال می‌رساند که بفهمی داری چه می‌کنی و با عشق این کار انجام بدهی. اگر نفهمی و با زور انجام بدهی، آن تو را به کمال نمی‌رساند. آن کاری می‌کند که این کشور پایگاه فرار از دین بشود در آینده نزدیک.

خبرفوری: آقای آقامیری وضع اقتصاد هم می‌گویند بی تاثیر نیست در این گریز از باورهای دینی. یعنی می‌گویند که وضعیت اقتصادی بعضی‌ وقت‌ها باعث می‌شود که مردم گریزان بشوند از بعضی از این مفاهیم. شما خودتان علاوه بر کار فرهنگی که می‌فرمایید، تا آنجایی که بنده می‌دانم کسب و کاری هم دارید. تجربه شما چه می‌گوید؟ یعنی این بحث اقتصاد چقدر جدی است؟

آقامیری: ببینید شاید خیلی از کشورها باشند که اقتصادشان خراب باشد، مردمشان بی‌دین شدند؟ نه، وقتی به اسم دین می‌آیی سوار اقتصاد می‌شوی، آنجا حساسیت ایجاد می‌شود یعنی داری از کیسه دین می‌خوری. شما مسئول فلان وزارتخانه شدید، تخصصت چه بوده؟ آمدی گفتی نه، تعهد مهم است. خب شما وقتی آمدی به اسم دین پست اقتصادی گرفتی، وقتی در اقتصاد مردم لطمه بخورند، از چه چیزی زده می‌شوند؟ از دین زده می‌شوند. همانطور که وقتی با اسم دین می‌روی در سیاست سوار اسب سیاست بشوی، اگر زمین زدی، درواقع دین را زمین زدی. شما هرکجا را خواستید بگیرید، تخصصش را نداشتید، به اسم دین آمدید رقبا را کنار زدید و نشسته‌اید آن بالا. آقا این کراوات می‌زند.... یک گَزینش داشتید، گُزینش نیست؛ گَزینش است درواقع می‌گَزد. طرف را می‌برند آنجا می‌پرسند کفن چند تیکه است؟ آقا مگه من قراره کسی را  کفن کنم؟ من فیزیکدانم، من استاد شیمی‌ام. من زیست بلدم. من مکانیکم. من را چه به این حرفها؟! اگر من بلد نیستم تو باید محاکمه بشوی نه من. بعد هم به چه درد من می‌خورد که کفن چند تیکه است؟ هرکی مرد می‌بریم آنجا می‌بینیم چند تیکه است. این چه ضرورتی دارد؟ با همین سوال‌ها... چون ما اجازه دادیم به اسم دین، متخصصان را در همه حوزه‌ها کنار بگذارند؛ در محیط‌زیست، در اقتصاد، در سیاست، در همه جا. خب طبیعی است که هر لطمه‌ای که به هر کدام اینها بخورد، مردم از چشم دین می‌بینند. وگرنه مشکل اقتصادی بالذاته نباید مشکل دینی درست کند. گفته‌اند آقا این فاسق است. این باید کنار برود. چون حریف علمش نمی‌شدند. حریف تخصصش نبودند حتی حریف سلامتش نبودند، یعنی بهانه‌ای نداشتند که کنار بگذارند، آمدند بهانه کردند که این قرآن‌خوانی بلد نیست. مهم این است که بتواند به قرآن عمل کند. عمل به قرآن چیست؟ اینکه وقتی تخصص کاری را نداری آن کار را برعهده نگیری. این کار متخصصان است که با علم و آگاهی و با سلامت انجام می‌دهند. این قرآن است. حالا چه بلد باشد عربی‌اش را بخواند چه بلد نباشد. من مشکل کشورمان را این می‌بینیم وگرنه در کشورهای اطراف ما هستند که مشکلات اقتصادی سنگین دارند و مشکلات امنیت خراب‌تری هم دارند ولی در دین‌شان مشکلی پیدا نشده است. ولی وقتی شما به اسم دین آمدی شدی وزیر اقتصاد، شدی رئیس فلان شرکت دولتی و... وضع فرق می کند. اقتصاد دست اقتصاددان باید باشد. شما مثلا یک دستگاهی دارید که مشکل مکانیکی دارد، یک مکانیک می‌آورید. اصلا من مالک آن دستگاهم. می‌ایستم کنار و به مکانیکش می‌گویم تو بلدی. درست است که مال من است ولی تخصص توست. تو باید انجامش بدهی. تمام شد و رفت. الان ما اینجا اینطور نیست.

شاید خیلی از کشورها باشند که اقتصادشان خراب باشد، مردمشان بی‌دین شدند؟ نه، وقتی به اسم دین می‌آیی سوار اقتصاد می‌شوی، آنجا حساسیت ایجاد می‌شود یعنی داری از کیسه دین می‌خوری

این آقازاده‌ها که به یک پست و مقامی می‌رسند و دامادها... من نمی‌دانم چرا اینها اینقدر به دامادها علاقه دارند. داماد فلانی بودن تبدیل به شغل شده است. می‌شود ابزاری که برود در هیات مدیره فلان شرکت که معلوم نیست چه کار کند، بقیه‌شان هم می‌روند از خارج از کشور سردرمی‌آورند و بزینس‌های خارج از کشوری راه می‌اندازند، فروش اموال مملکت و... همه هم می‌گویند ما داریم تحریم را دور می‌زنیم. اصلا چرا بابایتان تحریم را ایجاد می‌کند بعد خودتان می‌روید دورش می‌زنید؟ تفکر پدر شما مملکت را به تحریم می‌برد، شما می‌روید دورش بزنید. این آب خیلی برایتان کره می‌دهد. ماشین‌هایی که سوار می‌شوید، خانه‌هایی که دارید، زندگی‌هایی که برای خودتان درست کردید. همه هم می‌دانند. این چیزی نیست که کسی نداند. منتها همه مال جناح رقیب را لو می‌دهند. خیلی‌ وقت‌ها هم مال جناح رقیب را دست نمی‌زنند چون خودشان گیرند. دستمالشان آنقدر کثیف است که هیچ شیشه‌ای باهاش تمیز نمی‌شود.

چرا بابایتان تحریم را ایجاد می‌کند بعد خودتان می‌روید دورش می‌زنید؟ تفکر پدر شما مملکت را به تحریم می‌برد، شما می‌روید دورش بزنید. این آب خیلی برایتان کره می‌دهد

خبرفوری: پس خیلی قائل به تفکیک‌های اصلاح‌طلب و اصولگرایی در این گونه مسائل نیستید؟

آقامیری: نه به نظر من، سر و ته یک کرباسند. خیلی فرقی نمی‌کنند. برای مملکت ما تفاوتی نکردند. البته یک شاخص‌هایی بینشان هست. یک آدم‌هایی که واقعا معتقدند. من با اصولگرا که مشکلی ندارم. تو یک اصولی داری که بهش معتقدی و داری براساس اعتقادت در چارچوب قانون به آن عمل می‌کنی. باریکلا هیچ اشکالی ندارد. تو هم در این مملکت حق داری. ولی شعار اصولگرایی می‌دهی خلاف قانون تمام رقبا را حذف می‌کنی که برسی به یک پست و مقام و به هیچ اصلی هم پایبند نیستی. آنکه اصلاح‌طلب است و واقعا دنبال اصلاح است. پس دمش گرم. اصلاح در چارچوب قانون. می‌خواهی کشور را اصلاح کنی، باریکلا. اما نه می‌خواهم اصلاح کنم و دیگر ابزارش برایم مهم نیست. هدف وسیله را توجیه می‌کند. بعدم هم‌حزبی‌های خودم هر کاری بکنند اشکالی ندارد. معلوم است که آن اصلاح‌طلب است خودش نیاز به اصلاح دارد. آنکه می‌خواهد اصلاح کند خودش باید صالح باشد. تو صالحی؟ تو که می‌گویی اصولگرا به کدام اصول شما معتقدی؟ شما جناح رقیب‌تان وقتی حاکم می‌شود، به هر بداخلاقی دست می‌زنید که به زمین بزنیدش. لجبازی می‌کنید با مردم و منافعشان را نابود می‌کنید فقط برای اینکه رقیبتان را به زمین بزنید. به کدام اصولی شما معتقدید؟ اصولتان را بگویید بدانیم. این فقط شده دو تا اسم؛ اصولگرا و اصلاح‌طلب. اینها حاکم می‌شوند، مردم عاصی می‌شوند. به مردم می‌گویند ما منجی شماییم. نه منجی ما هیچ‌کدام شما نیستید. منجی ما آن آدم‌هایی هستند که تخصص دارند و تعهد دارند و دلشان برای مملکت می‌سوزد. حاضرند برای این مملکت هزینه کنند. مشکل ما را آنها حل می‌کنند. اسمش هرچه می‌خواهد باشد. هرکجای جهان می‌خواهد باشد. الان ما چند میلیون ایرانی خارج از کشور داریم. من یک وقت حساب می‌کردم، آمار دقیقش را حالا نمی‌دانم از 7 یا 8 میلیون می‌گویند تا حدود 13 میلیون. حالا شما اصلا بگو همان 8 میلیون، 2 یا 3 برابر جمعیت کشورهای حاشیه خلیج‌فارس است ایرانی خارج از کشور که آنجا دارند کار می‌کنند و زندگی‌ می‌کنند. حالا من از یک جهت خوشحالم. دیروز به بچه‌ها می‌گفتم خوشحالی‌ام از این جهت است که اینها آمدند طرح کاد. آمده‌اند زندگی قانونمند را یاد بگیرند. یکسری‌شان کار می‌کنند. یکسری‌شان در بهترین دانشگاه‌ها درس می‌خوانند البته با پول شخصی‌شان.

آنکه می‌خواهد اصلاح کند خودش باید صالح باشد. تو صالحی؟ تو که می‌گویی اصولگرا به کدام اصول شما معتقدی؟ شما جناح رقیب‌تان وقتی حاکم می‌شود، به هر بداخلاقی دست می‌زنید که به زمین بزنیدش

خبرفوری: به شرطی که فرهنگش را هم بیاورند.

آقامیری: می‌آورند، چون تهش همه‌شان این مملکت را دوست دارند. اگر یک روزی اینجا شرایط درست باشد برمی‌گردند. یعنی ما چند میلیون ایرانی داریم رفتند طرح کاد آموزش ببینند و برگردند. باید برگردند. ولی اگر کسی دلش بسوزد... دیدید یک تیم ملی بود و یک سرمربی از یک کشور دیگر آورده بودند، خیلی هم مؤدب صحبت می‌کرد. رفت خارج از کشور و فوتبال ایرانیان خارج از کشور را تماشا کرد. داخل هم همه جا را رفت تماشا کرد. حالا کار ندارم به انتخاب درست یا غلطش. ولی چند نفر از خارج از کشور با خودش آورد که تا به حال اسمشان را نشنیده بودیم و اینها ایرانی بودند و داشتند اینجا بازی می‌کردند و خیلی هم خوب بازی کردند. ببین آن کس که بخواهد تیم ملی تشکیل بدهد، ما هشتاد و چند میلیون ایرانی هستیم و هرکجا جهان که باشیم مال این مملکت هستیم. اگر استقلالی هستی می‌گوید بیا در اختیار تیم ملی کار کن. آنکه دلش می‌سوزد. آنکه دنبال جناح و بازی و خوردن و بردن نیست. حالا همین را بیاور در اقتصاد. الان در محیط‌زیست ما واقعا بحران داریم. ما بحران فرونشست در پایتخت و شهرهای بزرگ داریم. اصفهان خیلی رو به خرابی است. مدارسی است که دیگر قابل استفاده نیست. امنیت دیگر ندارد. خب ما در دنیا متخصص در حوزه آب نداریم که جهان دارد از آنها استفاده می‌کند. چرا ما استفاده نمی‌کنیم؟ دلتان مگر برای مملکت نمی‌سوزد؟ طرف را باید با هر شرایطی هست بردارید بیاورید. حتی اگر اعتقاد دارد شما باید از بین بروید. باشه تو اعتقاد داری که من باید از بین بروم، ایران که نباید از بین برود. من حاضرم همه هزینه‌اش را بدهم با امنیت کامل بیاید توی کشور کارها را ردیف بکنی و معتقد باشی من باید از بین بروم باشد کشور که نباید از بین برود. آنها حاضر نیستند بیایند کار کنند؟ من می‌دانم وطن‌پرست‌هایی هستند که حاضرند بیایند کار کنند. چرا ازشان استفاده نمی‌کنید؟ شما اساتید درجه یک دانشگاه را چون فلان نظریه‌اش اینه و با شما نیست، اصلا فکر این را نمی‌کنید که دارید بنیه علمی دانشگاه را زمین می‌زنید. چقدر حزبت برات مهم است؟ یک سخنرانی آقای بهشتی دارد فکر کنم آخرین سخنرانی در حزب جمهوری بود. خیلی سخنرانی عجیبی است. می‌گوید مواظب باشید حزب برایتان بُت نشود.

خبرفوری: مهم اینست که ایشان خودش در حزب بوده و به عنوان یک چهره حزبی این حرف را می‌زند.

آقامیری: بله. وقتی بُت بشود، منافع کشور را پشت سر می‌گذارید. خدا دنبال خون نیست. قربانی کردن فرزند را ما اصلا قبول نداریم. می‌خواستیم براندازیم. به ابراهیم چرا می‌گوید برو بچه‌ات را قربانی کن؟ در اصل می‌خواهد یک کار بزرگتری از سر بریدن انجام بدهد. می‌خواهد ابراهیم از این بچه دل بکند. آقا تو دلبسته به بچه‌ت باشی، ملت را پای بچه‌ت قربانی می‌کنی. نمی‌خواهم بچه‌ات را هم برای ملت قربانی کنی. قربانی دادن غلط است. اما وقتی به یکی دلبسته باشی، دیگران را به خاطر آن دلبستگی ات سر می‌بری. باید دل ببری، کار بزرگ این است. اتفاقی که آنجا افتاد ابراهیم تا دل برید، قصه حل شد. گفتند خب حالا دیگر تمیز شدی. حالا دیگر می‌توانی برای همه پدری کنی. فقط پدر این بچه نیستی. تو توانستی ازش بگذری. دلبستگی به حزب، دلبستگی به جریان، دلبستگی به سازمان، دلبستگی حتی به اندیشه‌های خودت. آقا من یک باوری دارم، می‌بینیم این باور من نمی شود که اجرا بشود. اصلا به نفع جامعه نیست، هزینه‌اش زیاد است. من طرحی که هزینه‌اش یک قطره خون ایرانی باشد، نمی‌پذیرم. اگر قرار باشد که خودم قربانی بشوم می‌گویم مشکلی نیست. من حاضرم که شخص خودم قربانی بشوم. اختیار خودم را دارم، حتی اختیار بچه‌ام را هم ندارم چه برسد به اختیار بچه‌های مردم. خون بخواهد از دماغ کسی بیاید، به درد من نمی‌خورد. آن سلامتی که یکی دیگر توی آن از بین رفته باشد، هزینه‌اش را داده باشد، به درد من نمی‌خورد. نسخه خوبی نیست. شفابخش نیست. یک وقت من خودم یک طرحی دارم، خودم آگاهانه می‌پذیرم، من معتقدم خیلی از این کسانی که دارند در این مملکت هزینه می‌دهند، آگاهی ندارند نسبت به هزینه‌ای که می‌دهند. چون نمی‌دانند پشتش چه اتفاقی دارد می‌افتد.

IMG_20240108_160550_878

خبرفوری: شما مشخصا در مورد وقایع پارسال دارید صحبت می‌کنید؟

آقامیری: من کلا از وقتی که نوجوان بودم و اتفاقاتی که افتاده دیدم خیلی از آدمها خیلی جاها هزینه دادند، بعدا پشیمان شدند و گفتند ما پشت صحنه‌اش را نمی‌دانستیم. بچه‌های ما چه هزینه‌ها دادند. مگر ایرانی‌ها کم هزینه دادند؟ ما در بین‌الملل و در داخل مگر کم هزینه دادیم؟ این بود چیزی که ما می‌خواستیم؟ من متولد 58 هستم. اواخر 50 و دهه 60. کم هزینه دادیم؟

من طرحی که هزینه‌اش یک قطره خون ایرانی باشد، نمی‌پذیرم. اگر قرار باشد که خودم قربانی بشوم می‌گویم مشکلی نیست. من حاضرم که شخص خودم قربانی بشوم. اختیار خودم را دارم، حتی اختیار بچه‌ام را هم ندارم چه برسد به اختیار بچه‌های مردم. خون بخواهد از دماغ کسی بیاید، به درد من نمی‌خورد

خبرفوری: نه دیگر همه ما جنگ را دیدیم و اتفاقات آن را و بعدش...

آقامیری: خب نتیجه‌اش؟ این را ما می‌خواستیم؟ این مسئولین را ما می‌خواستیم؟ اینها را به ما گفته بودند. من خودم همه نوجوانی‌ام به عشق مصطفی چمران، به عشق محمد بروجردی، به عشق حسن باقری، ابراهیم همت، مهدی باکری، حمید باکری، موسی صدر گذشت. من یک نوار داشتم خاطرات کسانی که در لبنان با مصطفی چمران بودند. من در عشایر رفته بودم نوکری بچه‌های عشایر. این نوار من را نگه می‌داشت. نه آب داشتم، نه غذا داشتم، نه کسی پولی به من می‌داد. هیچی. یک ماه رمضان آنجا بودم. در مدرسه شبانه‌روزی و سرمای عجیب و غریب با کمترین امکانات. این کاست را می‌گذاشتم گوش می‌دادم هی می‌گفتم عقبم. چمران از من جلوتر است. آقا شما آنها را به ما نشان دادید. قرار بود شهردارمان مهدی باکری باشد. قرار بود دانشمندمان چمران باشد. در یک موسسه وابسته به ناسا دکترای فیزیک پلاسما داشته باشد. اما آه بچه یتیم برایش مهم باشد. آنها را به ما نشان دادید. محمد بروجردی را نشان دادید. خودش برود وسط قائله بایستد حاضر باشد هزینه بدهد، جانش را بگذارد وسط، هزارتا تهمت بهش بزنند، بایستد بگوید آقا ما خرج می‌کنم و آبرویمان هم برای این مملکت می‌دهیم. شما آبروی مملکت را برای بچه‌هایتان بردید. چه نسبتی با آنها دارید؟ حالا شما بگو اتوبان همت. اتوبان همت چه ربطی به همت دارد؟ همانطور که اتوبان چمران ربطی به چمران ندارد. چمران یعنی شما تمام دنیا را ول کنید بروید جنوب لبنان یتیم‌خانه بزنید. بعد نوروز بشود، لبنانی‌ها هم مثل ما می‌روند عیددیدنی. بعد تو نمی‌روی. خانم لبنانی‌ات بگوید مصطفی تو نمی‌آیی؟ تو می‌گویی این بچه یتیم‌ها مانده‌اند. بچه‌هایی که پدر مادر داشتند، رفتند. آنها می‌آیند خاطره می‌آورند. با مامان رفتیم جنگل با بابا رفتیم سینما، رفتیم دریا. اینها خاطره ندارند برای آنها تعریف کنند بعد من می‌خواهم اینها را ببرم بیرون با آنها بازی کنم که برایشان خاطره درست کنم که وقتی آنها می‌آیند بگویند ما با دکتر مصطفی رفتیم فلان جا. فکر خاطره بچه‌های یتیم است. شما بعد از 43 سال مشکل بچه‌های کار خیابان‌های تهران را حل نکردید. هنوز با نیسان می‌آیند بچه‌های مردم را پیاده می‌کنند. معلوم نیست بابایش کیست ننه‌اش کیست؟ دزدیدنش ندزدیدند؟ بیایند ماشین پاک کنند. همه هم می‌دانند پولی که به اینها می‌دهیم برای اینها نیست. پس چرا درست نمی‌شود؟ مشکل کارتن‌خواب‌ها چرا حل نمی‌شود؟ مگر زاغه‌نشینی نبود که می‌گفتید ببینید شاه زاغه‌نشینی درست کرد. مگر قرار نبود مشکل زاغه‌نشینی حل شود؟ نماینده مجلس می‌گوید بیرون تهران خانه اجاره کنید، بهانه نیاورید. با مترو بیایید تهران کار کنید. کاری ندارد. خودت بیا کار کن با حقوق اداره کار ببینم می‌توانی زندگی‌ات را بچرخانی. فقط حرف بلدی بزنی. سکوت کردن هم بلد نیستی. وقتی حرف می‌زنی لو می‌رود که از درد جامعه بی‌خبری. لو می‌رود که نمی‌دانی چه خبر است. من به کارمند خودم می‌گویم چرا حالتان بد است؟ من که خوب دارم به شما حقوق می‌دهم. می‌گویند تو خوب حقوق می‌دهی ولی دو برابرش هم مشکلات ما را حل نمی‌کند. پس دیگر به حال ما کاری نداشته باشد. همین که کار می‌کنیم دممان گرم. کار می‌کنیم و می‌دانیم عقبیم. حالا 12 تومان، 14 یا 15 تومان... کار می‌کنیم ولی باز می‌دانیم که عقبیم. بعد تو توقع دارید که حالش هم خوب باشد، شنگول هم باشد. ازدواج بکنید، بچه هم بیارید. چه می‌گویید؟

خبرفوری: این را قبول دارید به جز بحث داخلی که به قول شما همه هم می‌دانند، آن طرف هم بحث اپوزیسیون و بحث دولت‌های خارجی و یک بحث شرایط منطقه‌ای داریم که عملا آن هم مزید بر علت است. یعنی شما مثلا اصولگرا و اصلاح‌طلب را می‌فرمایید، قبل از این گفتگو داشتیم باهم صحبت می‌کردیم، انگار از اپوزیسیون هم خیلی چهره‌ای درنمی‌آید.

آقامیری: آخر آنها کی هستند؟ ببینید ایرانی‌هایی که به خارج از کشور می‌روند یا برای کار یا برای تحصیل رفته‌اند نتوانسته‌اند اینجا کار کنند. واقعا آنجا رفته‌اند و دارند تولید می‌کنند. من در امارات پیش یک ایرانی بودم. یک سرمایه عجیب و غریبی دارد. عدد نمی‌توانم برایش بگویم. یعنی در امارات بعضی از ساختمان‌هایی که از جلو در ما را به داخل راه نمی‌دهند، ورودی دارد که طبقه فلانش مال ایشان است. یک آدم اینجوری که پنجاه و چند ساله که در امارات است که حالا به جهاتی نمی‌خواهم اسمش را بگویم. آنجا بی‌نهایت ثروت ایجاد کرده و جذابیتش این است که شناسنامه غیرایرانی ندارد، پاس غیرایرانی نگرفته. بهش می‌دادند ولی نگرفته. آنجا اینطور نیست که شما برید پاس اماراتی بدهند یا شناسنامه اماراتی بدهند، حاضر بودند بدهند ولی گفته که نه من غیرایرانی چیزی نمی‌خواهم. همین ایرانی را می‌خواهم. تمام اموالش را برای بعد از مرگش وقف کرده. برای ایران و برای فقرای ایران خرج بشود. کارآفرینی هم بشود، از این آدم‌هایی نیست که پول مفت به کسی بدهد. معتقد است که کار باید ایجاد شود. یک آدم فرهنگی خاصی است. آقا این نتوانسته اینجا کار کند و از این کشور رفته است. رفته یک جا کار کرده، یک بیزینس بزرگ راه انداخته و ثروت عظیمی ایجاد کرده، تهش گفته این ثروت مال این خاک مال مردم این خاک ولی کارآفرینی. ببینید ایرانی خارج از کشور اینها را می‌گویم. آن دانشجویی که پدرش با کارگری اینجا با کارگری پول جمع می‌کند، می‌فرستد بچه‌اش آنجا در دانشگاه‌های خوب درس بخواند؛ آن را دارم می‌گویم. من با چهار نفر تک و توک که رفتند و می‌خواهند سوار یک موج بشوند، زیاد حرف می‌زنند و کم کار می‌کنند، نسخه‌های بی‌خود می‌دهند، از جامعه ما بی‌خبرند. وقتی حرف می‌زنند مشخص است که جامعه ما را نمی‌شناسند. من با آنها کاری ندارم. آنها بروند زورشان را بزنند. آنها در دنیای دیگری هستند. دنیای من آن دنیا نیست. تو دنیای من نیستند، مخاطب من هم نیستند. با من هم هیچ حال نمی‌کنند.

من همه نوع جوانی‌ام با موسی صدر و چمران و با این شهدای این مدلی و با تفکرات اینها بزرگ شدم، یاد نگرفتم چیزی را خالی کنم، هستیم. اینها بروند. اینهایی که دارند این کارها را می‌کنند، بروند

از پارسال تا به حال حتی در یک خبرگزاری یک کلمه هم از من نیست. منی که اینجا ویدئو ساختم و چند میلیون ویو خورده و بازدید شده، یک کلمه از من نیست. چون دنیای آنها دنیای من نیست و من هم آدم آنها نیستم. آنها هم می‌دانند که از من آبی برای آنها گرم نمی‌شود. اصلا کی هستید؟ بچه نوجوان ما اینجا به کف خیابان برود و هزینه بدهد، تو‌ آنجا سوار خر مرادت بشوی؟ در یک جمعی نشسته بودیم، بهشان گفتم خداوکیلی شرایط ایران درست بشود، نمی‌آیید؟ یکی‌شان گفت صددرصد که می‌آییم. با یک حسی گفت که معلوم بود تحت فشار است. ببینید زندگی‌اش خوب است، در خانه‌اش کارگر دارد، در فلان برج می‌نشیند، وضعش توپ، تفریحات آنچنانی، اما کشورش اینجاست. مال این کشور است. خب شرایطش فراهم نبوده. خواسته کار کند ولی نگذاشتند و نتوانسته. الان هم حاضر نیست یک خار به پای ایرانی برود. دلش هم برای اینجا می‌تپد. من برای اینها دارم صحبت می‌کنم و به نظرم اینها جمعیت خیلی زیادی هستند. معترض هم هستند. شاید کف خیابان بیایند و دوتا شعار هم بدهند. مشکلی نیست آمده حالا دوتا شعار هم بدهد؛ عقیده‌اش است. با آن هم مشکلی ندارم. با آن یک عده کمی که می‌خواهند افساری دستشان باشد و لیدری کنند، من آنها را می‌گویم. آنها دنیایشان با من فرق می‌کند. آنها هزینه می دهند ولی از جیب مردم که من حاضر نیستم. من هزینه‌ای که از جیب مردم باشد را قبول ندارم، می‌گویم بروید پی کارتان، توی سلامت نشسته‌اید. من چند روزی از ایران بیرون می‌روم. یک کلمه راجع به ایران نمی‌نویسم. بچه‌ها می‌گویند چرا چیزی نمی‌گویی می‌گویم من الان خارج از ایرانم. من برگردم، می‌نویسم. وقتی برگشتم یک پست گذاشتم و یک استوری گذاشتم از‌ آقای پرستویی امروز خودم یک پست گذاشتم. من وقتی بیرون از ایرانم، خب بیرونم. نمی‌گویم کسی که بیرون از ایران است، حرف نزند، حق دارد حرف بزند. من برای خودم یک شرطی گذاشتم گفتم آقا من فعلا ساکن ایرانم و تو ایران حرف‌هایم را می‌زنم. رخت‌های چرکم را خانه همسایه نمی‌شویم. همینجا می‌شویم وسط تهران؛ وسط قم. چون من ساکن اینجام. حالا یک وقتی ساکن خارج از کشور باشم، ولی من ساکن اینجام.

خبرفوری: هیچوقت فکر کردید از ایران بروید؟

آقامیری: نه، من هستم. ببین یک چیزی به شما بگویم من همه نوع جوانی‌ام با موسی صدر و چمران و با این شهدای این مدلی و با تفکرات اینها بزرگ شدم، یاد نگرفتم چیزی را خالی کنم، هستیم. اینها بروند. اینهایی که دارند این کارها را می‌کنند، بروند. دارند خلاف می‌کنند، بروند. خدمتگزارهای واقعی باید بمانند. من نمی‌گویم ایرانی‌های خارج از کشور حرف نزنند. این را قبلش بگویم. من برای خودم یک تعهدی کردم، برای شخص خودم؛ نسخه عمومی هم نیست. ایرانی خارج از کشور هم اینجا حق دارد. کشورش است حق دارد نظر بدهد،‌ همانطور که حق دارد رأی بدهد و می‌رود رأی می‌دهد یا رأی نمی‌دهد. می‌تواند اعتراض کند. من با آن قسمتش کار ندارم. بحث من کاملا مشخص است که مخاطب من چه کسانی هستند. آنکه می‌خواهد این وسط یک نانی ببرد، مثل همه آنها که در داخل دارند نان می‌برند. مگر کم اینجا دارند سوار موج می‌شوند و نان می‌برند؟ از نظر من مسیرشان درست نیست. هزینه را مردم بدهند شما بعد بروید معامله کنید. ما به اینها اعتماد کردیم. به دولت‌های اصولگرا به دولت‌های اصلاح‌طلب. به نظر من به اعتماد مردم احترام نگذاشتند. شما می‌دانید خواست مردم چیست،‌ چرا به آن عمل نکردید؟ دنبال چه بودید؟ اگر عرضه‌اش را نداشتید، چرا آمدی قبول کردی؟ چرا شعارش را دادی؟ تو که می‌دانستی نمی‌توانی پاسدار این رأی باشی که بهت می‌دهند، چرا قبول کردی در معرض رأی قرار بگیری؟ نمی‌آمدی جلو. حالا که آمدی نمی‌گذارند کار کنی مثل مرد بگو آقا نمی‌گذارند من کار کنم. برو کنار. چطور وقتی می‌روید هشت سال‌تان تمام می‌شود تا روز آخر هم سر پست‌تان می‌ایستید بعدش می‌گویید نگذاشتند؟ چرا همان لحظه نمی‌گویید این جریان نمی‌گذارد. من شرمنده‌ام خداحافظ شما. نمی‌خواهم به رأی شما خیانت کنم. باج‌گیری هم نیست که بخواهم قهر کنم و بیایید دنبالم برگردم. نه من واقعا نیستم. فکر می‌کردم می‌شود و نمی‌شود. خداحافظ شما. چرا ما همچین مردی نه در اصولگرا دیدیم و نه در اصلاح‌طلب دیدیم. بعد می‌دانید که ماندلا گفت من دیگر نمی‌توانم در اوج قدرت گفت من نمی‌توانم من دیگر طرحی برایتان ندارم و خداحافظی می‌کنم. خیلی حرفه. آقا من دیگر نمی‌توانم و کاری از دستم برنمی‌آید. شما مرا دوست دارید و می‌گویید باش ولی شرمنده من واقعا دیگر کاری از دستم برنمی‌آید. بدهید به یک فکر نو. آن مسلمانه از نظر من. نه ما که می‌خواهیم بمانیم تا لحظه آخر. دیگر مگر اینکه عزرائیل بیاید ما را از شر خدمات بعضی از بزرگان رها بکند که ول‌کن نیستند.

یکی در خیابان مرا دیده می‌گوید تو خیلی خوب صحبت می‌کنی کاشکی رئیس‌جمهور می‌شدی. گفتم باز هم داری اشتباه می‌کنی. رئیس‌جمهور کار یک مدیر است نه کار من

خبرفوری: یک سوال می‌خواهم بکنم شاید خیلی صریح باشد و امیدوارم ناراحت‌کننده نباشد. شما فرمودید دوران نوجوانی‌ام را امام موسی صدر را نشان دادند، چمران را نشان دادند و وضع امروز این است. ممکن است در مورد شما این بحث مطرح بشود که حسن آقامیری همیشه انتقاد می‌کند ولی خودش سمت اجرایی ندارد، منتقد است. چه‌بسا که بخواهد بعدا از این شرایط انتقادی و محبوبیت ناشی از انتقاد استفاده بکند. آیا شما هم ممکن است یک روزی این نقد بهتان وارد بشود که آقامیری هم که به ما این حرف‌ها را زد و حالا...

آقامیری: گفت ترسم این قوم که بر دردکشان می‌‌خندند در سر کار خرابات کنند ایمان را. یکی در خیابان مرا دیده می‌گوید تو خیلی خوب صحبت می‌کنی کاشکی رئیس‌جمهور می‌شدی. گفتم باز هم داری اشتباه می‌کنی. رئیس‌جمهور کار یک مدیر است نه کار من.

خبرفوری: یعنی همه خیالشان راحت باشد که هیچ قصدی ندارید؟ این حرف ها را برای رای دادن در آینده نمی زنید؟

آقامیری: قطعا که من قصدی ندارم، ولی حرف من یک چیز دیگر است. حسن آقامیری جزو معصومین است؟ نه. ممکنه بعدا بیایند سراغش و بگویند آقا بیا یک منافعی هست. اصلا نظرش عوض بشود. بله ممکن است. ممکن است آقامیری این کار را بکند.

خبرفوری: اما باز آنجا مخاطب شما باید حواسش باشد.

آقامیری: آفرین. اما شما حواست جمع باشد. من الان یک بیزینس شخصی دارم. دارم کار می‌کنم و با بزرگان هم مشورت می‌کنم که بتوانم این بیزینس را موفق کنم. شخصی است. با پول خودم ریسک می‌کنم. با آبروی خودم ریسک می‌کنم. نه پول بیت‌المال است و نه هیچ چیز دیگر. الان که دارم با شما حرف می‌زنم حاضر نیستم مسئولیت هیچ چیزی را در این کشور قبول کنم. چون می‌دانم چقدر سنگین است. اما اگر یک روز من عوض شدم یا عوضی شدم، شما که عاقلید عزیز من. قرآن می‌گوید الذین یَستَمعون القٌول. مؤمن حرف خوب را می‌شنود. فَیَتَّبعون القول. نه آن شخص را. می‌گوید مؤمن آن کسی که حرف خوب را می‌شنود، دنبال حرف خوب می‌رود نه دنبال آدم خوب. ممکن است آدم خوبه حرف خوب را به هزار دلیل بد بزند. ممکن است من واقعا دنبال این هستم که بعدا به پست و مقام برسم. شما گول مرا نخورید. الان حرف من خوب است حرف مرا بگیرید به آقامیری چکار دارید؟ ما یک جلسه هفتگی داریم. کسی آنجا جرأت ندارد کفش کسی را جفت کند. اصلا برای چی؟ چرا باید کفش مرا جفت کنید؟ چون دولا شوید یکی سوار می‌شود. شما دولا نشو. الان حسن آقامیری اینجا نشسته و دارد به تو می‌گوید من دارم حرف خوب می‌زنم. اصلا حرف‌های منم همه‌اش خوب نیست. نقد وارد است. هیچ اشکالی ندارد. دارم حرف می‌زنم. خب می‌توانید نقدش کنید. اشکالی هم ندارد. اما این مفهومش این نیست که تو فردا به خاطر این حرف خوب، اگر من خواستم یک پستی را بپذیرم که تخصصش را ندارم، تو بگی این آقامیری این حرف خوب‌ها را می‌زد بهش رأی بدهیم. نه عزیزم اشتباه نکن. متخصص باید برسد. اگر کسی سر سوزنی تقوا داشته باشد، کاری که بلد نیست مسئولیتش را نمی‌پذیرد. پس اگر من رفتم کاندیدای کاری شدم که بلد نیستم یعنی من سر سوزنی تقوا ندارم. یعنی من عوضی شدم و دنبال آدم عوضی راه نیفتید، تمام. خیلی روشن است. این چیزی که دارد ضبط می‌شود می‌ماند تا روز قیامت هم می‌ماند. که اگر من عوضی شدم شما که عاقلید به یک آدم عوضی رأی ندید. تخصص می‌خواهد. مگر الکی است که شما اداره یک کشوری را در دستت بگیری. حتی یک اداره؛ یک اداره دو اتاقه را. گفتم من یک بیزینس دارم و هزارتا ریسک دارم می‌کنم. با نظر و مشورت کسانی که این کار را بلدند ولی پول شخصی من است. تازه آن هم آنطوری نیست که زندگی کارمندهایم به مخاطره بیفتد. حقوقشان را سر موقع می‌گیرند. حالا شاید یک هفته یک کم دیرتر بشود. می‌گوییم آقا پول هست صبر کنید این فروش برود و فلان... ولی من روی زندگی آنها هم حتی ریسک نمی‌کنم. من تا به حال پانزده بار در بیزینس‌هایم شکست خوردم. همیشه صفر می‌شوم منفی نمی‌شوم. چون قرض نمی‌کنم که ریسک کنم. این کار را بد می‌دانم. می‌گویم من سرمایه خودم را از دست دادم و با زندگی کسی بازی نکردم. یعنی من حتی آن بخشی که به کارمند من مربوط است به خودم اجازه نمی‌دهم که خرابش کنم. حالا ما یک فروشی داریم به من گفتند بیا فروش اینجا چند برابره. گفتم من به این دست نمی‌زنم این زندگی این بچه‌هاست. باشد اگر چیز جدیدی دارید برویم. این را خرابش نمی‌کنم. روی این بچه‌های من خانه ساختند. چند سال است کارمند من هستند. روی این آرزو ساختند. این را نمی‌توانم بهش دست بزنم. من با این ریسک نمی‌کنم. من با پولی که دارم در بازار جدید یک ریسک جدید می‌کنم. من در نهایت چیزی را از دست می‌دهم نه آنها. تازه کار شخصی چه برسد به یک تصمیم غلط باعث گرفته شدن جان یک عده آدم می‌شود. شما یک دارو را دیرتر وارد می‌کنید یک جامعه را نابود می‌کنید. شما یک قانون اشتباه می‌گذارید یکی از تحصیل جا می‌ماند. می‌خواهم برات شاهد مثالش را بگویم. یک جایی یک آقایی می‌خواست سرمایه‌گذاری سنگینی در حوزه غذا و آشپزخانه بکند. پیرمردی هم هست که با من دوست است. به من زنگ زد و گفت می‌‌آیی برویم فلان جا؛ یک شهری. یک آشپزخانه صنعتی است که می‌خواهیم برویم آنجا را ببینیم. گفتم برای چی می‌خواهی بروی حاج‌ آقا؟ گفت مثلا یک عددی مثلا به پول الان شاید هزار میلیارد. به پول آن موقع مثلا 300 میلیارد بود. خیلی پول بود، می‌خواهم سرمایه‌گذاری کنم. یک آشپزخانه مرکزی بزرگ در فلان منطقه بزنم. رفتیم آن شهر و بعد ما را به یک مجموعه‌ای بردند که غذا درست می‌کردند و همه چی تمام اتومات و خیلی خوشگل بود. ما وقتی وارد سالن شدیم دورتادور خانم‌ها ایستاده بودند و میز بود و پشت‌شان به ما بود که داشتند صبحانه آماده می‌کردند. ما وارد که شدیم که گوجه از دست یکی از خانم‌ها افتاد زمین، سریع برداشت و داخل آن بسته‌ها گذاشت. من و حاجی به هم نگاه کردیم و ایشان حالش بد شد. آن همه پروموت بهداشتی و همه چی مکانیزه که مثلا چند هزار سفارش صبحانه خواسته بودند که برایشان به صورت بسته‌بندی بفرستند. بعد این مسئول شرکت‌ هم یک نگاهی به ما کرد و چیزی نگفت. بعد که داخل رفتیم این حاج آقا کلا هیچ سوالی دیگر نکرد. شما وقتی می‌خواهید بروید یک جایی 300 میلیارد آن موقع و هزار میلیارد الان را سرمایه‌گذاری کنید، 200 تا سوال می‌کنید ولی فقط رد شد و رفت. بعد صاحب آنجا مرا کنار کشید و گفت این حاج آقا که دیگر عمرا اینجا سرمایه‌گذاری کند ولی این کارگر من متوجه می‌شود که 300 میلیارد به من ضرر زد؟ باورش می‌شود؟ فکرش را هم نمی‌کند. با همین یک گوجه‌ای که زمین افتاد. کشور اینگونه است. قانون پروانه می گوید یک گوشه‌ای از جهان یک پروانه بال می‌زند، یک جای دیگر طوفان می‌شود. هزینه طوفان را که می‌دهد؟ مردم. مگر دیوانه‌ایم دنبال مسئولیت راه بیفتیم؟ به ما چه؟ متخصصان بروند. من چه کاره‌ام؟ من تازه متخصص هم باشم می‌گویم آن متخصص برود چرا من؟ چرا من بروم و جان مردم بیفتند دست من؟ من مسئولیت زن و بچه‌ام گردن خودم است، الان فهمیدم یعنی چی. من وقتی ازدواج کردم و بچه‌دار شدم اصلا نمی‌دانستم چه کار دارم می‌کنم. گفتم حالا همه بچه‌دار می‌شوند ما هم بچه‌دار بشویم. بعد می‌بینم این بچه همه مسئولیتش با من است؟ او به من می‌گوید تو مرا به این دنیا آوردی؛ هیچ حواست هست مرا کجا آوردی؟ بچه‌ها که زورشان به من نمی‌رسد که بخواهند مرا پاسخگو کنند ولی جواب وجدان را باید بدهیم. تنها کسی که زورش به من می‌رسد، وجدانم است. یقه مرا می‌گیرد می‌گوید چه کار کردی؟ فقط برای لذت خودت؟ من خیلی دختربچه دوست دارم، همیشه می‌گویم اگر قرار باشد ده تا بچه دیگر بیاورم باز هم دوست دارم دختر باشد. وقتی عشق می‌کنی که دختر داشته باشی دلیل نمی‌شود که دختردار بشوی. چه برسد به کشور. جواب سوالتان این است. من که الان برای هیچ کدام از این کارها و مسئولیت‌ها انگیزه‌ای ندارم. اگر یک روزی من عوضی شدم، چون عوضی‌بازی است برای کسی که تخصص ندارد و دنبال پستی می‌رود، عوضی است. دین ندارد، انسانیت سرش نمی‌شود، بی‌فکر هم هست. ممکن است خیلی احمق باشد. اینها توهین نیست. من به کسی توهین نمی‌کنم چون حرفم مصداق ندارد. ممکن است خودم مصداقش باشم. اگر من تخصص ندارم مثل این می‌ماند که من رانندگی بلد نیستم پشت ماشین بنشینم. آقا مگر دیوانه‌ای؟ چون هیچکی نبود. به تو چه که هیچکی نیست؟ چون هیچ کسی نیست من باید بروم بنشینم مثلا پشت فرمان هواپیما؟ اصلا بلندش نمی‌کنیم وقتی هیچکس نیست. سلامتیم و نشستیم.

الان که دارم با شما حرف می‌زنم حاضر نیستم مسئولیت هیچ چیزی را در این کشور قبول کنم. چون می‌دانم چقدر سنگین است. اما اگر یک روز من عوض شدم یا عوضی شدم، شما که عاقلید عزیز من

خبرفوری: حالا من این سوال را از این بابت پرسیدم که یک بحث‌هایی در مورد شما و بعضی از اقوام شما (که مشهور شده اند به حلقه خوانسار) که بالاخره سمت‌های اجرایی دارند، مطرح می‌شود. پیرو آن پرسیدم. می‌خواهم بدانم این بحث‌هایی که شما می‌گویید بالاخره در محافل خانوادگی مطرح می‌کنید؟

آقامیری: آخر حلقه یعنی یک ارتباطی با هم دارد. آن آقایی که آن مقاله را نوشته، اسم مرا آورده بعد نوشته هیچ ارتباطی با آنها ندارد. اگر من ارتباطی ندارم، پس برای چی نوشتی حلقه؟ بعد اصلا چرا اسم مرا آوردی؟

خبرفوری: ارتباطی ندارید با اقوامی که سمت اجرایی دارند، حالا به لحاظ سیاسی یا بحث‌هایی که مطرح می‌شود؟

آقامیری: نه اصلا. حتی همان ارتباط فامیل عمیقی که فکر کنید هر روز هم را می‌بینیم از این خبرها نیست. آن آقایی که آن را نوشته هم می‌داند که اسم مرا الکی آنجا نوشته است. حالا بعدا به گوش من هم رساندند که آقا خواستیم دیده شود. خب می‌دانم تو خواستی یک چیزی دیده شود، برای چه دروغ می‌نویسید؟ وقتی می‌گویی حلقه یعنی یک ارتباطی هست. تازه بین همان‌ها هیچ ارتباطی نیست. یعنی همان کسانی که عکس‌شان را آنجا گذاشته هم هیچ ارتباطی بین‌شان نیست. همان ارتباط فامیلی است. هیچ ارتباطی نیست حتی حوزه‌هایشان هم به هم نمی‌خورد. مثلا آن آقای آقامیری که در دانشگاه هست،‌ او دانشمند فیزیک است. اصلا چه ربطی به کار آن یکی دارد که آخوند است و منبری است؟ طرف دکترای فیزیک دانشمند هسته‌ای است و اصلا در رفت و آمد محدودیت دارد. محافظ دارد بعد از آن ترورها کلی داستان دارد. اصلا چه ربطی دارد به این یکی که مثلا منبری است، دارد؟ بعد همه اینها چه ربطی به من دارند؟ این بیچاره‌ها باید بروند یک جا جواب بدهند که این آقامیری چه نسبتی با شما دارد؟ پسرعمویی، برادری، فامیلی یا فامیل نیستید؟ از طرفی دارند هزینه می‌دهند که فامیل من هستند، از طرفی می‌گویند حلقه و چی و چی... من فکر می‌کنم در این دوره فقط باید از مسئولیتی فرار کرد. مملکت‌داری آدم چشم و دل سیر می‌خواهد. اینها یکسری‌شان اینکاره نیستند. اینها ببینند شما دارید کار می‌کنید حالشان بد می‌شود. می‌گویند درصد ما را هم بده. می‌آیند بالا سر بیزینست و ازت می‌کَنند! اصلا ببینند یکی دارد رشد می‌کند حالشان بد می‌شود. اصلا اینگونه بار آمده‌اند. بچه‌های ما ضد توسعه بار می‌آیند. توسعه حتی نه به معنای مطلق غربی‌اش نه. آن هم باهاش حال نمی‌کنم. توسعه به معنای پیشرفت. به معنای اینکه مردم شرمنده نباشند. داشته باشند. بتوانند کار کنند. اگر انگیزه‌ای داری، اگر ایده‌ای داری، اگر توانایی داری بتوانی ازش استفاده کنی. بتوانی مجموعه‌ات را رشد بدی. بتوانی جامعه‌ات را رشد بدی. جامعه‌ات در همه جوانب پیشرفت بکند چه فرهنگی، چه اقتصادی، چه سیاسی همه چی. حال مردم را خوب کند. توسعه‌ای که به عدالت هم ختم بشود. من دنبال بی‌عدالتی نیستم. فقط دو نفر همه ثروت جهان را بخورند. اگر رانت وسط نباشد، مساعده عادلانه باشد، کسی نمی‌تواند مال بقیه را جمع کند و برود. اینهایی که اینگونه بالا می‌روند رانت است. جلوی همه را گرفتند. در این مسابقه یک نفر شرکت‌کننده دارد. الان یک کارمند ایرانی اگر 200 سال تلاش بکند نمی‌تواند یک خانه مناسب با این همه تورم بخرد. تازه اگر تورم بایستد. یعنی اگر همینجا هم بایستد ما صد سال هم بدویم به آن نمی‌رسیم. اینکه منطقی نیست. آنکه ندارد باید بپرسی چرا ندارد؟ اینها می‌گویند تو چرا داری؟ خب من دارم چون از 6 صبح بیدار می‌شود و تا 12 شب می‌دوم. تازه چه داشتنی؟ اگر این زمانی که اینجا می‌گذاریم در یک کشور نرمال بگذاریم، به عرش می‌رسیم. دیدید ایرانی‌ها در خارج چقدر موفق می‌شوند از بس کار می‌کنند. اینجا هرچه کار می‌کنید انگار روی تردمیل ایستادی. اصلا اصلی‌ترین مانع تولید خود دولت است. قوانینش، شرکت‌هایش،... اصلا یک بساطی است. خود این سیستم نمی‌گذارد کار کنی. بعد آدم‌هایی دارد که می‌آیند می‌پرسند تو چرا داری؟ چرا ساختی؟ بابا باید خوشحال باشید. من در بدترین شرایط شغل ایجاد کردم. یک قران از هیچ جا وام نگرفتم. یک قران رانت از هیچ جا نگرفتم. همه‌اش شخصی است. پس چرا ناراحت شدید؟ باید خوشحال باشید. دست خودشان هم نیست که خوشحال نیستند اینگونه بار آمدند. بعد شروع می‌کند به فحاشی کردن. من می‌فهمم. از ناراحتی‌اش ناراحت می‌شوم. من رفتم امارات. خب یک کشوری است که از خیلی کشور‌های دیگر جهان جلوتر است. در اقتصاد، حتی در فرهنگ. خیلی عوض شده است. در برخورد... اصلا احساس نمی‌کنی خارجی هستی. اصلا عرب و عجم توش نیست. یعنی یاد گرفتند احترام بگذارند به توریست و دیگران. از بس گردشگر آنجا می‌رود. من نرفتم بگویم آخ خاک بر سر ما.... من انگیزه گرفتم بیایم بترکانم؛ در حوزه خودم. من الان کار تجاری‌ام عسل است. رفتم دیدم عسلی که من الان اینجا می‌فروشم 800 هزار یا یک میلیون، آنجا 14 میلیون پولش بود. تازه سوادش را نداشتند در دبی‌مال نه جای دیگر. عسل گذاشته با ژل رویال در فضای باز قاطی کرده. ژل رویال آمده رو ایستاده فاسد شده. بعد هم می‌زند. بهش می‌گویم این غلط است عزیز من. ولی من در یخچال نگه می‌دارم یعنی سوادش بنده‌ خدا کم است. ولی بسته‌بندی‌اش لوکس است. من گفتم می‌روم در بحث صادرات و بسته‌بندی می‌ترکانم. گفتم می‌روم نقص‌هایی که در بسته‌بندی داریم، هزینه می‌کنم و برطرف می‌کنم. چون مثلا شما باید یک ظرفی را اتومات تولید کنید که نشتی نداشته باشد، ولی دستی که درست می‌کنید کج و کوله می‌شود. خب ما دستی تولید می‌کردیم. پولش را نداشتیم اتومات تولید کنیم. گفتم هرطوری شده می‌روم اتومات می‌کنم. لیبل من باید این مشخصات را داشته باشد. محصول من باید این مدلی باشد. یعنی من در رشته عسل قطعا می‌‌توانم از همه آنها که در امارات هستند جلو بزنم. هم عسل بهتری دارم و هم انگیزه‌اش را دارم. یعنی من رفتم آنجا انگیزه گرفتم که اینجا بهتر کار کنم. نگفتم خاک تو سر ما، جمع کنیم بیاییم اینجا. نه من می‌خواهم همینجا را بترکانم. به آنجا هم می‌فرستم، ولی پولش می‌آید اینجا. می‌خواهم بگویم از پیشرفت دیگران انگیزه بگیریم. حسادت نکنیم، زحمت کشیدن، نوش جانشان. من رفتم توی کشوری یک دستگاهی بود گذرنامه‌ام را گذاشتم و چشمم باز شده و از آنجا رد شدم، اصلا من آدم ندیدم. همه چی مکانیزه بوده و داخل رفتم. می‌دانم هر کجا که رفتم مواظب بودند یعنی از لحاظ امنیتی حواسشان به همه چی هست. به من کاری نداشتند. من قهوه‌خانه‌ام را رفته‌ام، رستورانم را رفته‌ام، بازارم را رفته‌ام. جلسه کاری‌ام را گذاشتم. رفتم 50 تا شرکت فروش عسل و بسته‌بندی‌ها را دیدم. تو فروشگاه‌ها چرخیدم. من عشق و حالم را کردم و کسی به من کاری نداشته، بعد هم که آمدم مهر را زده و حواسش بوده و قشنگ تمام رفتارهای من را کنترل کرده که این آدم نرمال بود. کافی بود فقط من یک جلسه خارج از چارچوبم بروم، آن وقت می‌آمد سراغ من. شاید هم اصلا نمی‌آمد، ولی دفعه بعد به من ویزا نمی‌دهد. یعنی درگیر هم با من نمی‌شد. این سیستم کشورشان است. من از پیشرفتشان حسادت نکردم. حالم خوب شد و دمشان گرم. آنها هم انسان هستند و پیشرفت کردند. قطعا روی من تاثیر دارد. آنجا مملو از ایرانی هم بود. می‌دانید ایرانی‌ها چقدر آنجا ملک دارند و داشتند تجارت می‌کردند. من رستوران‌های ایرانی می‌رفتم، بچه‌های ایرانی جمع بودند حتی پیرمردها تجارت می‌کردند و کار می‌کردند. کاملا معلوم بود. اما صحبتم این است که برای من انگیزه شد. که 4 تا نقص بسته‌بندی‌ام را نگویم ایران است دیگر، ما همینیم. نه اصلا. هر طور شده اگر از زیر سنگم شده پولش را درمی‌آورم و اتومات تولید می‌کنم که آن نقص را نداشته باشم. اگر آن نقص را نداشته باشم با خیال راحت جنسم را به دبی می‌فرستم. و هرجای دیگر هم می‌فرستم.

خبرفوری: و این کار را به آن مسئولیت دولتی ترجیح می‌دهید؟

آقامیری: بله. آن مسئولیت دولتی خیلی تقوا می‌خواهد. خیلی عشق واقعی می‌خواهد. باید عاشق باشی که بی‌خیال بیزینس خودت بشوی که بگویی ولش کن که منافعت را کنار بگذاری. بعدا هم احساس خسارت نکنی. چون می‌خواهی بروی برای مردم میلیاردها ثروت تولید کنی. آنها پولدار می‌شوند. تو فقط اسم خوب برایت می‌ماند. پول خوب گیرت نمی‌آید. باید این اسم خوبه به اندازه آن پول برایت کار کند. اگر دوست داری. من مسئولیت دولتی نمی‌خواهم چون هزینه‌اش برای من بالاست. از نظر من اگر یک خون از دماغ یک نفر بیاید اگر همه دنیا را هم به من بدهند من این را نمی‌خواهم. من کارم کار فکری است، دوست دارم بروم در کافه بنشینم و هزاران ساعت فکر کنم. بروم لب دریا یا بیابان بنشینم و کار فکری‌ام را بکنم. من دنبال کشف چیز دیگری‌ام، دنیا هم چیز دیگری است.

رسانه یک زبان است. به نظرم خیلی هم زبان خوبی است. من فکر می‌کنم اگر یک پیغمبری الان مبعوث می‌شد، قطعا کارگردان سینما بود

خبرفوری: این کار را کاملا فردی تعریف می‌کنید یعنی آن بحث حلقه خوانسار آن واژه مطرح شد، می‌گویم. شما خودتان را در چارچوب یک حلقه‌ای تعریف می‌کنید؟ مثلا به لحاظ فکری، منظورم الزاما سیاسی نیست؟

آقامیری: ببینید آنکه می‌خواهد کار سیاسی بکند یا کار اقتصادی بزرگ بکند، دنبال گروه است به قول شما حلقه است. من انگیزه این مدلی ندارم. حوصله‌اش را هم ندارم، وقتم را می‌گیرد.

خبرفوری: حتی خودتان را هم در طبقه مثلا روشنفکری یا یک دوره جریانات ملی مذهبی تعریف نمی کنید؟ اصلا دغدغه اینکه بخواهید یک جمعی داشته باشید. مثلا گفتید جلسات هفتگی دارید، آنها چطور؟

آقامیری: نه من فقط جلسات هفتگی می‌روم سخنرانی‌ می‌کنم و برمی‌گردم.

خبرفوری: حتی مثلا یک حلقه فکری تشکیل بشود، آدم‌هایی بیایند و با همدیگر یک کار پروژه‌ای و تیمی و حتی پژوهشی بکنند. در آن سطح هم خودتان را درگیر نمی‌کنید؟

آقامیری: ببین همان می‌شود بُت! همان دوباره می‌شود داستان که من وقت داستانش را ندارم. من موسی صدر را دوست دارم. شاید حاضر باشم یک نیرو از موسی صدر باشم ولی حاضر نیستم جای موسی صدر بنشینم. آن کار خیلی سنگین است و خیلی عشق می‌خواهد. من آنقدر عاشق نیستم. چون همش باید فدای بقیه بشوی. من حاضرم همین به صورت شخصی ولی مسئولیت یک عده را به من بدهی، نه. پیغمبر می‌گوید من پیر شدم. آدم شریفی بوده. می‌گوید سوره هود مرا پیر کرد. چرا چون خدا به من گفت فَاستَقِم کَما اٌمِرتَ وَ مَن تابَ مَعَکَ باید بایستی با مردم صبوری کنی. کنار هم باشید. بیایی و مردم را هم بیاوری. منتها به زور نمی‌شود بیاوری. باید با آنها قدم برداری. می‌گوید پیر شدم. من می‌گویم واقعا خیلی بزرگند. من خیلی برای اینها احترام قائلم. خیلی برای ماندلا و موسی صدر احترام قائلم. خیلی از نظر من انسان شریف و بزرگی بوده است. من واقعا توان آن آدم را ندارم که بخواهم شبکه‌سازی کنم و بعد نگران این باشم که خون از دماغ یکی از آنها نیاید، عمر این انسان‌هاست. تو باید به وجدان خودت جواب بدهی. عمرش را دارد می‌گذارد. تو داری یک اندیشه‌ای را می‌گویی، او دارد عمرش را می‌گذارد پای آرزویی که تو داری بهش می‌فروشی. اگر بهش نرسید چه؟ من الان به کسی آرزو نمی‌فروشم. الان یک شرکت دارم بیمه می‌شوی و قراردادمان هم 6 ماهه است. مرتب تمدید می‌شود.

خبرفوری: در سخنرانی‌هایتان چطور؟ در لایوهایتان؟ آرزویی شکل نمی‌گیرد؟

آقامیری: نه، نه. اندیشه است. می‌گویم فکر کن. ما تمام حرفمان این است که فکر کن. حتی ما نمی‌گوییم که درست می‌گوییم. همین الان گفتم که من هم اشتباه می‌کنم. می‌توانید نقد کنید مشکلی ندارد. تو زندگیت فکر کن تو دینت فکر کن تو سیاستت فکر کن تو اقتصاد فکر کن. همسری فکر کن، پدری فکر کن، مادری فکر کن، فرزندی فکر کن، کارمندی فکر کن. با فکر کار کن.

خبرفوری: مکتب فکری چطور؟

آقامیری: نه اصلا. ببینید آنها که می‌روند آن را ایجاد کنند اولا بت می‌شود که هیچ و دوما قطعا به انحراف می‌انجامد و سر از ناکجاآباد درمی‌آورد. آنهایی که مکتب شدند خودشان دنبالش نبودند. یک حرفی زدند خودش در آینده شده. آن اصلا تو توش نیستی.

خبرفوری: مثل آن گیاهی که خودش ریشه می‌دهد باید بایستی خودش ریشه بدهد...

آقامیری: اصلا ببینید شما که می‌گویید من دنبال یک مکتبی‌ام این خودش دنبال ایجاد یک بتی است که قطعا سقوط می‌کنی و قطعا به خاطرش سر آدم می‌بری. با دیگران می‌جنگی، آرزو می‌فروشی، وعده می‌دهی. این از نظر من خیلی خطرناک است. الان من اینجا خدمت شما تنها آمدم. یک نفر پشت در منتظر من ننشسته. هرجام می‌روم جلسه تنها می‌روم با اینکه منم می‌توانم آدم دنبال خودم راه بیندازم. ولی وقت آن آدم را نباید جواب بدهم؟ ما چندتا دوست هستیم باهم زیاد به مسافرت می‌رویم ولی هرکسی دنبال کار خودش است. وقت همدیگر را نمی‌گیریم. به کار خودشان هم می‌رسند، بعضی‌ها وقت‌ها می‌شود مثلا بهم می‌گوییم برویم شیراز. آنجا یکی دارد مشاور حقوقی‌اش را می‌دهد آن یکی دارد بیزینس آهنش را می‌کند، من هم دنبال عسلم که بفروشم. همه‌مان هم باهم آمدیم تفریح بکنیم. اگر یک کاری هم باهم تعریف بشود اقتصادی باهم انجام می‌دهیم. اما اینکه فکر کنی تیم بشویم و گروه تشکیل بدهیم این خودش خطر است. بت درست می‌شود. شاید یکی بتواند ولی من آدمش نیستم و توانش را ندارم. دنبالش هم نرفتم. ما الان یک هیات دارم که اصلا معلوم نیست مسئولش کیست. شما یک بار جلسه ما بیایی متوجه نمی‌شوی کی چه‌کاره است؟ شما می‌آیی می‌گویی من می‌خواهم چای بدهم، می‌گویم بیا چای بده. فقط ما اصلا هیچ بانی‌ای قبول نمی‌کنیم اگر هم شامی می‌دهیم فقط خودمان دوتا. علت هم دارد. یک وقت شاید یک دوست نزدیک من به من پولی بده و بگوید این کار را باهاش بکن ولی اینکه مثلا صدا کنیم به هیچ وجه. می‌گوییم آقا اگر بانی هستید بروید جای دیگر. ما اینجا اسپانسر نیستیم. چون چیزی نمی‌خواهیم اینجا باشد. یک جایی می‌خواهیم که هفته‌ای یک بار باهم دو یا سه ساعت فکر کنیم بعد جمع کنیم و برویم. دوباره هفته بعد همدیگر را ببینیم. الان من با این آقایی که ناشر است و هیچ کار اقتصادی با همدیگر نمی‌کنیم. می‌گویم آقا کار اقتصادی را کنار بگذار. ما آمدیم اینجا هفته‌ای یک بار بنشینیم و بعد خداحافظ شما. مدیون هم هستید اگر دیدید من حرفی برای گفتن ندارم بگویید آقا حرفت تمام شد، یکی را بیاورید که حرف خوب بزند ما هم بنشینیم و از آن استفاده کنیم. بعضی وقت‌ها برخی از علما می‌خواهند به جلسه بیایند من خودم دیگر صحبت نمی‌کنم. می‌گویم شما بیایید صحبت کنید.

وبلاگ من فیلتر شد. صبح پا شدم دیدم نیست. یک نامه‌ای زدم. یک ایمیل هم زدم و توش کلی فحش دادم. گفتم فلان فلان شده اقلا باز کن من متن‌هایم را بردارم. کلا از دسترس خارج شد

خبرفوری: جالب است که پیوندی بین منبر به عنوان رسانه‌ سنتی و شبکه‌های اجتماعی به عنوان رسانه‌های مدرن ایجاد کردید. بعضی‌ها به شما آخوند تلگرامی یا اینستاگرامی می‌گویند. می‌خواهم بدانم در این فضای شبکه‌های اجتماعی ارتباطات‌تان با بقیه اینفلوئنسرهایی که در آن حوزه هستند، چیست؟ اصلا به این پدیده اینفلوئنسر بودن توجه می‌کنید یا نه؟ به هر حال الان شما اینفلوئنسرید. حسن آقامیری یک چهره مجازی و مطرح است. الزامات و اقتضائات آن چیست و تفاوت‌هایش با منبر چیست؟ چطور شما هم بالای منبر می‌نشینید و هم آن کلیپ‌ها را منتشر می‌کنید؟

آقامیری: ببینید رسانه یک زبان است. به نظرم خیلی هم زبان خوبی است. من فکر می‌کنم اگر یک پیغمبری الان مبعوث می‌شد، قطعا کارگردان سینما بود. اصلا سینما یک ابزاری است که دست هیچ پیغمبری بهش نرسیده است. می‌دانید یک اسطوره است. اصلا با سینما چه کارها که نمی‌شود کرد. شما دنبال حقیقت باشید با سینما، دنبال باطل هم باشید با سینما. اصلا یک ابزار بی‌نظیر است. حالا ما که سخنرانی می‌کردیم من همش ناراحت بودم می‌گفتم اصلا کسی منتظر نیست ببیند ما چه می‌گوییم. پس معلوم است که ما اصلا بلد نیستیم که چطور باید بگوییم. یا نه این حرف‌ها که ما می‌زنیم اصلا ضرورت زندگی مردم نیست. تحویلمان نمی‌گیرند. یا نه اصلا ما به زبان اینها نمی‌گوییم ما به زبان قوم صحبت می‌کنیم نه به زبان قٌوم. باید به زبان مردم حرف زد. ایده پادکست هم از یک چیز جذاب آمد. وقتی صدام سقوط کرد ما داشتیم به لبنان می رفتیم. یکسری از این بچه‌ها که باهاش بزرگ شدیم معاودین اند یعنی بچه‌هایی که دو نسل‌شان ایرانی بوده به عراق رفته‌اند و دو نسل هم در عراق داشتند. صدام اول جنگ اینها را بیرون کرد. گفت شما ایرانی‌ هستید. شما اصلا عراقی نیستید. بیرونشان کرد. به آنها معاودین می‌گویند. هم‌محله‌ ما بودند. ما هم طلبه شده بودیم. پدر یکی از اینها نماینده یکی از مراجع در لبنان بود. ما هم داشتیم زبان عربی یاد می‌گرفتیم که به لبنان برویم. صدام هم سقوط کرده بود و هنوز هم پیدا نشده بود. پدر این دوست ما را همان مرجع خواست و گفت بیا عراق چون قبلا نماینده آستان محمدباقر صدر بوده، گفت به عراق بیا در یک منطقه‌ از استان دیاله که آنجا جمعیت شیعه و سنی مخلوط است. یعنی پنجاه پنجاه است. البته اصلا بحث شیعه و سنی در عراق وجود ندارد. من شیعه‌ام و تو سنی، از این خبرها نیست. باهم دارند زندگی‌شان را می‌کنند، مثل افغانستان. در افغانستان هم بحث شیعه و سنی نبود. این یک کاری بود که طالبان و یکسری افراطیان کردند وگرنه مردم افغان داشتند در کنار هم زندگی‌شان را می‌کردند. دختر می‌دادند دختر می‌گرفتند. داماد می‌گرفتند. مراوده تجاری می‌کردند. کاری به این حرف‌ها نداشتند. ما رفتیم یک استانی که این مدلی بود. دیگر گفتیم به لبنان نرویم. به عراق برویم. عراق هم اشغال شده بود. سربازان آمریکایی بودند، انگلیسی‌ها، ژاپنی‌ها، فرانسوی‌ها و کشورهای مختلف بودند. ما هم برای کار فرهنگی رفته بودیم. گفتند بیایید روی سربازهای آمریکایی کار فرهنگی بکنیم. دنبال این بودیم یک سی‌دی درست کنیم برای معرفی امام حسین به زبان عربی. بعد شنیدیم که باسم که مداح عراقی است، به لبنان رفته و یک سی‌دی به زبان انگلیسی راجع به امام حسین خوانده است. ما یک ارتباطی با آنجا گرفتیم و گفتیم اگر سی‌دی‌های مذهبی دارید برای ما بفرستید و این را هم می‌خواهیم. می‌خواستیم کپی کنیم و به سربازان آمریکایی بدهیم. مثلا کار فرهنگی می‌خواستیم انجام بدهیم. اینها چندتا کیف سی‌دی برای ما فرستادند که همه چی در آن بود مثلا فیلم‌هایی که بچه‌های حزب‌الله لبنان بودند و سیدحسن نصرالله صحبت می‌کرد که رویش موسیقی بود. من دیدم این چقدر جذاب است که وقتی صحبت می‌کند رویش موسیقی پخش می‌شود. آن کار را که اصلا نتوانستیم بکنیم از بس فضا امنیتی و وحشتناک بود که نمی‌شد. بعد هم متاسفانه یک دعوایی در مناطقی که ما بودیم راه افتاد؛ یک عده دعواهای شیعه و سنی راه انداختند. آنقدر امنیتی شد که وقتی می‌خواستیم بیرون برویم، با خطر می‌رفتیم و می‌آمدیم. حالا من هیچوقت مسلح هیچ‌جا نرفتم چون اعتقاد به اسلحه نداشتم. ته تهش می‌خواهد من را بزند، من که نمی‌توانم بکشم. ولش کن حالا آنها می‌زنند دیگر. البته کار با اسلحه را به طور کامل بلد هستم. به شما گفتم ما که در پادگان آموزش ندیدیم، بعد یک روز می‌خواستن بیایند بازدید، فرمانده مرا کنار کشید گفت ژ3 بلدی باز و بست کنی، گفتم بله. انجام که دادم گفت الهی شکر، پس بلدی. فرمانده بالاتر می‌خواست بیاید. ولی خب هیچوقت دوست نداشتم از اسلحه استفاده کنم. بعد این یک ایده شد. گفتیم چقدر این خوبه. چرا فارسی اش نیست؟ بعد دیگر شروع کردیم به پادکست درست کردن.

خبرفوری: از همان 2003 و 2004 درست است؟ حدود 20 سال پیش.

آقامیری: بله از همان موقع شروع شد و 2006. اولش من خودم بلد نبودم. یک نوار موسیقی می‌گذاشتم و یک سخنرانی خودم را هم می‌گذاشتم بعد این وسط هر دوتارو ضبط می‌کردم. روی هم قرار می‌گرفت؛ همه‌اش از کرخه تا راین. بعد یک دوستی پیدا شد و گفت من بلدم و یک کار اینجوری بکنم. دیگه از همانجا شروع شد. اول هم ما نمی‌دانستیم اسمش پادکست است.

خبرفوری: همچنان همه اش در عراق است؟

آقامیری: نه. بعدش در عراق یک داستان‌هایی پیش آمد که آمدیم ایران. بعدش هم ورود ما را ممنوع کردند یعنی گفتند ایرانی‌ها نروند. با آن دوستم ارتباط داشتیم ولی این کار را نمی‌کردیم. بعد که این دوستمان آمد که گفت من بلدم، اولش به صورت ابتدایی بود و بعدش رشد کرد. دیگر خودمان آمدیم و روش افکت گذاشتیم. اولش ما می‌گفتیم پادِکست. نمی‌دانستیم پادکَسته. اصلا این کلمه وجود نداشت. بعد فهمیدیم پادکَسته. فکر کنم جزو اولین پادکست‌هایی که درست شد بحث «بیدار باش» بود. بعد یک آقایی 30 تا از اینها را یک فایل کرد. اگر یادتان باشد آن موقع‌ها یک سایت‌هایی بود که داخلش نرم‌افزار می‌فروختند که می‌توانستیم دانلود کنیم. یک فایل فشرده گذاشته بود که 30 تا از اینها را داخلش ریخته بود که آن میلیونی بازخورد داشت. آن موقع بلوتوث بود که با آن برای هم می‌فرستادند. بعد این ماجراها تازه سیستم‌عامل اندروید آمد. ما یک سایت به اسم «بیدار باش» زدیم. سایت خیلی خوب و پربازدیدی شد ولی دوستان فیلترش کردند. ما را دادگاه هم نخواستند.

به اینستاگرام آمدیم که اینستاگرام هم پارسال فیلتر شد. دوستان گفتند شرایط عادی شود برمی‌گردد چون آقای رئیسی گفتند که دخترانشان از فضای مجازی استفاده می کنند و ایشان گفتند من کسب و کار مردم را ببندم؟

خبرفوری: پس شما از قربانی‌های نسل اول فیلتری‌ها هستید؟

آقامیری: بله. من وبلاگ داشتم. آن را فیلتر کردند. به اسم «برای فردا» بود. بعد ما می‌رفتیم پادکست‌هایمان را آپلود می‌کردیم که یک لینک می‌داد و در وبلاگمان می‌گذاشتیم که بعد از یک مدت می‌سوخت. دوباره عوضش می‌کردیم. وبلاگ من فیلتر شد. صبح پا شدم دیدم نیست. یک نامه‌ای زدم. یک ایمیل هم زدم و توش کلی فحش دادم. گفتم فلان فلان شده اقلا باز کن من متن‌هایم را بردارم. کلا از دسترس خارج شد. بعد یک سایت زدیم به اسم «بیدار باش» که می‌خواستیم اولش بزنیم «بیداری» که گفتند بیداری را اجازه نمی‌دهند. که بیدار باش را قبول کردند و بیدار باش دات نت زدیم. آنجا بازدید خیلی بالا بود. مثلا روزی 70 هزار آی‌پی بازدید سایت بود. دیگر دوستان متوجه شدند و یک روز دیدیم نیست یعنی از دسترس خارج نشد بلکه فیلتر شد. فقط با فیلترشکن می‌توانستی ببینی. ما مجبور شدیم به تلگرام برویم. یک کانال زدیم که آنجا 250 هزار تا عضو گرفتیم. ویدئو می‌گذاشتیم زیر یک میلیون بازدید نمی‌خورد. برای هم می‌فرستادند. بعد تلگرام فیلتر شد. ما به اینستاگرام آمدیم که اینستاگرام هم پارسال فیلتر شد. دوستان گفتند شرایط عادی شود برمی‌گردد چون آقای رئیسی گفتند که دخترانشان از فضای مجازی استفاده می کنند و ایشان گفتند من کسب و کار مردم را ببندم؟ چون ده میلیون ایرانی آنجا کاسبی داشت. چون دولتمردان به هرچه وعده می‌دهند عمل می‌کنند، احتمالا به زودی باز شود. اگر هم دروغ بگویند که قیامت خودشان جواب می‌دهند. دنیا و قیامت را باهم چون واقعا زندگی مردم است.

خانم احلام که من تا آن موقع ایشان را اصلا نمی‌شناختم به من پیام داد که من یک خانم هستم و خواننده‌ام. در ایران زندگی نمی‌کنم و یک میلیون دختر و پسر ایرانی من را می‌بینند. ما یکسری سوال دینی داریم. ممکن است بیایید توی لایو من و من از شما بپرسم و شما جواب بدهید. گفتم من مشکل ندارم. بعد گفت من چطور لباس بپوشم؟ گفتم من به لباس پوشیدن شما چه کار دارم؟

خبرفوری: با بقیه کسانی که در فضای مجازی دارند کار می‌کنند، ‌آنجا ارتباطی دارید بالاخره چهره‌هایی که آنجا هستند؟

آقامیری: بله با اکثر بچه‌ها ارتباط داریم. ارتباط می‌دانید به چه صورت؛ مثلا اگر کاری باشد. آنها که به ما خیلی لطف دارند. تبلیغات ما را می‌گذارند. یک وقت کاری دارند یا مشاوره‌ای می‌خواهند یا به کسی می‌خواهند وصل شود یا لینک بشود.

خبرفوری: چه شد که با احلام صحبت کردید؟ آن هم خیلی حاشیه داشت.

آقامیری: دوران کرونا قصه‌اش اینگونه بود که در دوره اول کرونا همه در خانه ماندند. یک فضای بد و ناامیدی راه افتاد. من یکسری لایو با آقای مرتضی فاطمی گذاشتم که الان فیلم «بی‌مادر» را ساخته است. بعد درباره فیلم‌های سینمایی راجع به مرگ صحبت می‌کردیم و پیشنهاد می‌دادیم که ببینند. نقد بود و ایشان هم متخصص سینما هستند و صحبت می‌کردند و اگر بحث دینی داشت من یک حرفی می‌زدم. کلا خیلی دیده شد. در ده یا 13 جلسه بود که دیده شد. خیلی مورد توجه قرار گرفت. بعد فکر می‌کنم خانم احلام که من تا آن موقع ایشان را اصلا نمی‌شناختم به من پیام داد که من یک خانم هستم و خواننده‌ام. در ایران زندگی نمی‌کنم و یک میلیون دختر و پسر ایرانی من را می‌بینند. ما یکسری سوال دینی داریم. ممکن است بیایید توی لایو من و من از شما بپرسم و شما جواب بدهید. گفتم من مشکل ندارم. بعد گفت من چطور لباس بپوشم؟ گفتم من به لباس پوشیدن شما چه کار دارم؟ گفت من به احترام اینکه شما در ایرانید، روسری سرم می‌کنم. گفتم تصمیم خودتان است. برای من فرقی نمی‌کند. بالاخره من که نمی‌توانم برای شما لباس تعیین کنم. من تهش می‌توانم بگویم نمی‌آیم. ولی من می‌آیم چون اصلا اصل فضای مجازی را من برای چه رفتم؟ یک وقت ما می‌نشینیم داخل مسجد و می‌گوییم مردم بیایید. اما راجع به پیامبر حضرت علی می‌گوید پیغمبر به دنبال مردم می‌رفت. من اصلا به فضای مجازی رفتم فقط به خاطر مردم. مردم آنجا هستند من هم می‌آیم آنجا باهم حرف می‌زنیم. گفتم برای من مساله‌ای ندارد. خیلی هم لایو خوبی است اگر کاملش را ببینید. بحث شرعی می‌شود، بحث نماز می‌شود. بحث خوبی است. بعد من یک تکه راجع به جهان گفتم. یک آهنگی جهان دارد که خیلی آهنگ قشنگی است هم مفهومش و هم با سوز خاصی می‌خواند. من این را به صورت مثال از جهان آوردم، گفتم این هست که «به چشمون غزل‌خون ‌رسیدی خودتو نگهدار». این را با صدای جهان گوش کنید خیلی عجیبه. بعد یکدفعه گفت من بخوانم. خب از نظر شرعی خیلی از مراجع خواندن زن را اشکال نمی‌دانند. می‌گویند تک‌خوانی با جمع‌خوانی فرقی ندارد. مهم این است که چه بخوانند. گفتم من که مشکلی ندارم خب بخوانید. بعد خواند آن قسمت شاهد مثال که من می‌خواستم را نخواند. بعد من ادامه‌اش را خواندم که شاهد مثال را می‌خواستم که «به چشمون غزل‌خون رسیدی خودتو نگهدار / به گیسوی پریشون رسیدی خودتو نگهدار». می‌خواستم همینش را بگویم. بعد همین را جدا کردند؛ آخ وا اسلاما وا قرآنا. آقا شما تا دیروز ما را خلع لباس کردید بعد حالا یکدفعه نگران اسلام شدید. خودشان اگر با یک کسی مثل ایشان صحبت کرده بودند می‌گفتند برای جذب حداکثری و بعد ما یک خواننده را کاری کردیم که ایشان محجبه شد و آمد. اولا که ایشان یک روسری سرش بود. چه مشکلی داشت؟ بعد خوانندگی مگر با موسیقی و آواز بود؟ یا مثلا مگر خیلی تحریک‌کننده خواند. نه یک شعر عادی بود. من فکر می‌کنم انگیزه‌هایی غیر از مسائل شرعی وسط است. وگرنه تلویزیون ما 24 ساعته دارد فیلم‌های با زن‌های خارجی دارد نشان می‌دهد که همگی سر لخت هستند. اصلا فیلم مفهومش چیست و بازیگران آن که هستند؟ بازیگر آن فیلم که اصلا آن خانم اسرائیلی است. بعد با آن سر و وضعیت که اشکالی هم نمی‌دانند. من هم در پخشش اشکالی نمی‌بینم. می‌گویم خود صداوسیما دارد این چیزها را پخش می‌کند. بعد حالا یک خانم ایرانی که روسری سرش کرده و نشسته. چند وقت بعد من با یک خواننده افغانستانی به نام «خانم شفا» صحبت کردم. ایشان هم خودش گفت من روسری سرم می‌کنم و نمی‌خواهم برای شما گرفتاری بشود. اصلا بازخوردی مثل بازخورد احلام نداشت. چرا؟ تازه او (رامشا شفا) فیلم‌هایی که بازی می‌کند و تصاویری که می‌گذارد خیلی خاص است. چرا پس آن اینقدر شلوغ نشد؟ بیشتر چون در فضای کرونا بود و دیده می‌شد. تازه به نظر من این خانم که به من بدی نکرده. بعدا هم یک جا مصاحبه کرده و گفته من خودم روسری سرم کردم که خیلی ایشان باشرف هستند. چون دیگرانی بودند که می‌دانستند دلیل بعضی از لایوهای من چیست یک کلمه حرف نزدند. ولی اینقدر شرف داشت که گفت من خودم خواستم روسری سرم کنم،‌ دمش هم گرم؛ هرکجا هم هست، در کار خودش موفق باشد. من مخاطب آن موسیقی نیستم، سلیقه من نیست. او هم یک ایرانی است که دارد کار می‌کند. اینکه ما نمی‌توانیم بچه‌هایمان را در کشور خودمان نگه داریم و جذبشان کنیم و نمی‌توانیم کمکشان کنیم،‌ مقصر ماییم. اینکه مقصر آنها نیستند. ولی این حساسیت را من فکر می‌کنم خیلی غیرطبیعی بود. الان چند سال است که گذشته هنوز سوال است. مثلا من را در خیابان می‌بینند می‌گویند حاج آقا از احلام چه خبر؟ آخه من چه ارتباطی با احلام دارم؟ یک لایو یک ساعته رفتم تازه همش بحث نماز و روزه و حجاب و این حرف‌ها بوده، شما 20 ثانیه‌اش را گرفتید تازه ول‌کن هم نیستید. بعد از آن من ده تا لایو با دیگران داشتم. بعد من در کل زندگی‌‌ام از وقتی که لایو آمده تا الان صدها لایو رفته‌ام. کلا پنج تاش هم این مدلی نبوده. آن وقت آن صدها را بی‌خیال شدند. من با آقای کاوه مدنی راجع به آب رفتم. ایشان متخصص آب در جهان هستند. یکی از بهترین‌های جهان است. دو بار هم با ایشان لایو رفتم. یعنی اینقدر ما را از این طرف و آن طرف اذیت کردند؛ کسانی که آن طرف به خودشان اپوزیسیون می‌گویند چقدر آن بیچاره را اذیت کردند که با یک آخوند می‌روی. آقا شما مگر می‌توانید با یک کشور مذهبی، مذهب را درونش نادیده بگیرید؟ شما برای خودتان چه می‌گویید؟ بعد هم مگر چه اتفاق بدی افتاده؟ من یک تریبون داشتم یک کلمه هم در آن لایو حرف نزدم. گفتم آقا شما متخصصید. تریبونم را به یک متخصص دادم یا با آقای الحسینی در اقتصاد. آن همه لایو مذهبی که خودمان هفتگی می‌رویم و صحبت می‌کنیم 3 ساعت پرسش و پاسخ هست. بعد همه اینها را ول کردید می‌گویید فلان کس. حالا همه هم داستان‌هایش را می‌دانند که گیر می‌دهند و باز هم تکرار می‌کنند. مثلا این آقای دکتر برهانی که برایش این همه هم دردسر درست کردند به جای اینکه قدرش را بدانند. یک وکیل درجه یک که هم درس حوزوی خوانده هم دروس دانشگاهی یک حقوقدان درجه یک. خب من تریبونم را در اختیار یک انسان متخصص قرار بدهم. اینکه باید مدال بدهید. پس چرا ناراحتید؟ بعد چقدر به ایشان فشار آوردند که با آقامیری لایو نرو. مگر قرار است که من نظر حقوقی بدهم؟ خودش در آخرین لایوی که باهم داشتیم گفت به من فشار آوردند. گفته این بنده خدا که حرفی نمی‌زند. یک تریبون هست که گفتم متخصص بیاید. مورد بوده مثلا آقای کاوه مدنی به من گفته من به شما توضیح می‌دهم برو خودت بگو. چون او دنبال این است که آن علم فقط منتشر بشود. گفتم عزیزم بگذار از متخصص بشنوند. حرف تخصصی هم از غیرمتخصص نشنوند، از متخصصش بشنوند. من آنجا طوطی هستم. شما یک چیزی گفتی و من بروم آن را بگویم. خودم هم نمی دانم چه دارم می‌گویم. همین باید این تریبون‌های کشور را باهاش این کار را بکنند. من که انتقاد دارم به صداوسیما که چرا به متخصص نمی‌دهی، خودم تریبونم را به چهارتا حرف تخصصی شده به متخصصش دادم. بعد شما هم آن متخصص را اذیت کردید و هم ما را اذیت کردید. اصلا دنبال چه می‌گردید؟ بعد مثلا بحث لایو آقای برهانی چه ربطی به من دارد؟ یک بحث حقوقی و مشکل حقوقی کشور را آمده مطرح کرده. من فقط سوال کردم به بهترین شکل هم جواب داده است. کشور ما اصلا منتقد را دوست ندارد با اینکه منتقد خیلی عزیز است. وقت گذاشته تا ایراد تو را دربیاورد؛ کاری که تو خودت باید می‌کردی. یک حدیثی منسوب به امام صادق است که می‌گوید: اَحَبُّ الاِخوانی اِلَیَ مَن اَهدی اِلَیَ عُیُوبی؛ بهترین برادرم آن است که عیب مرا به من هدیه می‌دهد. بعد باید به طرف مدال بدهید نه اینکه ببرید دادگاه ویژه و یا در دانشگاه تعلیقش کنید. باید به آقای برهانی و آقای کاوه مدنی مدال بدهید. نه اینکه برایش پرونده‌سازی کنید. جالبش این است که پرونده قضایی ندارد بعد به ایشان فحاشی می‌کنند که در فلان عروسی رقصیده است. شما غلط کردید که فیلم عروسی مردم را پخش کردید. رقصیده که رقصیده. ما به تخصصش در حوزه آب کار داریم. به رقصش در عروسی چه کار داریم؟ بعد شما مگر خودتان تمیزید؟ رفته تو عروسی رقصیده، شما نمی‌رقصید؟ خب شما نرقصید. حالا مگر رقصیدنش اشکالی دارد؟ آسمان مگر به زمین آمده. شما کشور را از یک متخصص محروم کردید. با همه این تهمت‌ها، من آمده‌ام با همین آدم در حوزه تخصصی‌اش لایو گذاشتم، فقط هم در حوزه تخصصی‌اش صحبت کرده. گفتم هر هزینه‌ای هم که در داخل داشته باشد من می‌دهم اشکالی ندارد ولی یک متخصص بگوید. هر کسی نیاید در این حوزه‌ها صحبت کند. حوزه‌های الکی نیست. 

خبرفوری: و اتفاقا سوال آخرم هم دقیقا همین بود که برنامه‌تان برای آینده چیست؟ یعنی چشم‌اندازی که برای حسن آقامیری می‌بیند چیست؟

آقامیری: من برای خودم؟

خبرفوری: بله برای همین کاری که دارید. در بیزینس یا در کار فرهنگی‌تان در فضای مجازی؟

آقامیری: من الان حالم خوب است و جایی که هستم هم خوب است. ولی به کشور خیلی امیدوارم. ما چند میلیون ایرانی در بیرون از کشور داریم که دارند آموزش می‌بینند. زندگی کردن در یک کشور قانونمند در یک کشور توسعه‌یافته. قشنگ رفته‌اند طرح‌کاد. یکسری‌شان هم دارند بیزینس می‌کنند و ثروت به دست می‌آورند. قطعا این ثروت را به کشور خودشان می‌آورند اینجا اگر شرایط درست باشد. مردم داخل هم اینقدر الان در فشارهای عجیب و غریب مختلف هستند، یک چیزهایی را که با هزار تا استدلال می‌خواستیم بفهمانیم و توش گیر می‌کردیم، ملموس دارند می‌بینند که غلط است. دروازه‌های این کشور باز می‌شود. ما ارتباطمان با همه جهان درست می‌شود چون این خواست مردم است. ما می‌خواهیم با همه مردم جهان بسازیم و زندگی کنیم. این خواست مردم ماست. ایرانی‌ها که می‌آیند بیرون می‌بینی چقدر منظمند. چقدر قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت می‌کنند. چقدر زیبا زندگی می‌کنند؛ باکلاس. خیلی دوست دارند خوب زندگی کنند. حقشان هم هست و بهش می‌رسند. مراوده می‌کنند و کاری به مذهب کسی ندارند. مذهب و دین خودش را دارد. نمازش را می‌خواند و روزه‌اش را می‌گیرد. همسایه یهودی‌، همسایه مسیحی، همسایه سنی‌اش را کاری ندارد. در امارات سنی بودند اصلا من شیعه و سنی ندیدم. من فقط مسلمان دیدم. من این کسانی که با آنها سر سفره نشستم و بلند شدم، اصلا نپرسیدم دینتان چیست؟ آنها هم از من نپرسیدند دینت چیست؟ همدیگر را بغل کردیم، بوسیدیم، غذا خوردیم، صحبت کردیم، بحث کاری کردیم. اصلا برایم مهم نبود. می‌دانید حرف من این است. مردم ما رابطه سالم با همه جهان را دوست دارند. دوست دارند دروازه‌ها باز بشود و مردم جهان به اینجا بیایند، توریست بیاید و کشور ما را ببیند. دوست دارند ذهنیت خوب از ما باشد. ما عزیز باشیم. چرا اسم ما می‌آید همه گارد می‌گیرند. چرا کلمه ایرانی دارد در ذهن یک عده‌ای معادل تروریسم می‌شود؟ معادل یک جامعه آنرمال در ذهن یک عده می‌شود. مردم ما دوست دارند همه جا خیلی عزیز باشند و می‌شوند. هر کشوری پیشرفت کرده برید ببینید. حس عقب‌ماندگی باعث شده رشد کند. همین عرب‌های حاشیه خلیج‌فارس چقدر سرکوب شدند؟ چقدر سرکوفت خوردند؟ چقدر توهین شنیدند؟ الان کجا هستند؟ دارند به عزت می‌رسند و عزیز می‌شوند. اصلا ممکن است من هزار تا نقد به آنجا داشته باشم که آن جای خودش است. من می‌گویم در دنیای خودش دارد عزیز می‌شود و یاد گرفته به دیگران احترام بگذارد. یک دوست ایرانی آنجا بود به من می‌گفت سید اینها عوض شده‌اند. ذهنیت عربی قبلی را کنار بگذار. رفتیم واکسن بزنیم می‌گفت یکی جلوی من بود. من حواسم نبود با خانمم بلند شدیم که زودتر برویم. بعد پرستار گفت نه نوبت شما نیست، نوبت آنهاست. گفت آنها اماراتی عرب بودند. گفت نه نه اینها بروند اینها مهمان ما هستند. اصلا این خبرها نبود. طرف می‌گفت من عربم، اصلا صف چیست؟ من حق دارم باید بیایم جلو. یک حس ناسیونالیستی عجیب. حالا اما یاد گرفته که به مهمانش احترام بگذارد. می‌خواهم بگویم در فرهنگ، در فکرش،‌ در دیدگاهش و در نگاهش پیشرفت کرده. خب چرا؟ چون دیده آن حس مرا عقب انداخت. من هی گفتم از همه بهترم، هیچی هم نیستم. نه آقا افکار خوب جهان را بردارم بیاورم. قبلا شما در امارات در شرکت‌ها به جلسه می‌رفتید نصف اینها که می‌نشستند خارجی بودند. لژیونر داشتند. همه خارجی؛ انگلیسی، آمریکایی، فرانسوی، آلمانی آنجا بودند. الان جلسه با شرکت‌هایشان که می‌روی همه جوان‌های اماراتی نشسته‌اند. رفتند درس خواندند و آمدند. ولی یک روزی که می‌دانستند که کار من نیست و کار این آلمانی است. کار را به متخصصش دادند. بچه‌هایشان را فرستادند آلمان درس خواندند حالا که متخصص شدند کار را به دست بچه‌هایشان دادند. باریکلا، دنیایشان است و دمشان گرم. من که با دنیایشان حال کردم. یعنی از پیشرفتشان خوشحال شدم و انگیزه شد که به اینجا بیایم و برای کار خودم هزینه کنم. من گفتم من که مسئول هیچی نیستم، مسئول شرکت خودمم. می‌خواهم شرکت خودم را با استانداردهای روز جهان رشدش بدهم و بالا ببرم. من این را فهمیدم. هرکی هرکجا هست، بهترین باشد. به نظرم خیلی تغییرات اتفاق می‌افتد. حالا در بحث سخنرانی و جلسه‌مان هم همینطور. من دیدم که یک عده‌ای هستند که به چند زبان مسلط هستند و دارند صحبت می‌کنند. حالا در این حوزه می‌خواهند یک کارهایی بکنند.

مشروح این گفتگو را در آپارات خبرفوری ببینید و نظر بدهید:

 

منبع: خبر فوری
کیف پول من

خرید ارز دیجیتال
به ساده‌ترین روش ممکن!

✅ خرید ساده و راحت
✅ صرافی معتبر کیف پول من
✅ ثبت نام سریع با شماره موبایل
✅ احراز هویت آنی با کد ملی و تاریخ تولد
✅ واریز لحظه‌ای به کیف پول شخصی شما

آیا دلار دیجیتال (تتر) گزینه مناسبی برای سرمایه گذاری است؟

استفاده از ویجت خرید ارز دیجیتال به منزله پذیرفتن قوانین و مقررات صرافی کیف پول من است.

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

نظرات شما - 47
  • ناشناس
    19

    مگر آخوندها هم سربازی می روند که حسن آقا خاطرات دارند شاید قبل از آخوندی بوده

    نظرات شما -
    • ناشناس
      7

      نخیر مال بعد از آخوندی بوده چون خلع لباس شده

    • Ali
      11

      بله دیدم آخوند هایی که سربازی می روند

    • الف
      10

      زمان پهلوی سربازی می رفتند ولی بعد انقلاب دیگر نه !!!!
      از دستاورهای دیگر نظام !!!

    • ناشناس
      5

      تیپ امام صادق سپاه مخصوص آموزش نظامی سرباز طلبه هاست

    • اصغر
      9

      جالبه، کسانی که اطلاعی ندارند، همین جوری ندونسته می گن طلبه ها سربازی نمیرن! خب وقتی نمیدونی چرا نظر میدی؟ من خیلی از طلبه ها را می شناسم که سربازی رفتند. کسانی که بچه هیئتی باشند و رفیقای طلبه داشته باشند، می فهمن من چی میگم.

    • ناشناس
      0

      یه سربازی راحت و ساعت اداری با حقوق مکفی

  • حلوایی
    25

    عامل حکومت

    نظرات شما -
    • همسرپاسدارفوت شده
      14

      حتی اگرعامل حکومت باشدحرفهایش منطقی ودرست است ؛ چرافکرمیکنی عامل حکومت است؟اگرهم باشد
      راهنمای خوبی است.می گویدبیندیش ودردین مااندیشیدن عبادت است .

  • ناشناس
    1

    رومان بخونیم؟؟؟،،،،،،،،،، ویدیو رو می ذاشتید

    نظرات شما -
    • 🐜
      7

      حرفهای تر و تازه ای می‌زند!!! بی پروا حرفشو زد ذات داره!!!

  • ناشناس
    20

    دمت گرم حاجی.
    آقا میری، امیری، امیر.

  • نیما
    16

    سلام و سپاس از گفتمان خوبتان با آقای آقامیری عزیز. آدمیت به لباس نیست به خاصیته.

  • نادری
    13

    شبکه براداران آقامیری هر کدام در سیستم حکومت یه نقش بازی می کنند حتما رصد کنید

  • ناشناس
    14

    درود و هزاران درود و سلام بر عزیزان خبر فوری ک استاد مردمی آقای آقا میری،تو خلع لباس نشدی،تو لباس دفاع از حق و حقیقت و مردم را الان پوشیده ای.حتما می دانید ،بعد از ۶۰۰ سال ژان دارک را قدیس معرفی کردند،در حالیکه در آتش جهل و خرافات و رانت خواری کلیسا و کشیشان،سوزانده شد.و کلیسا دیگه قد راست نکرد و به حاشیه رفت

  • ناشناس
    6

    توی این دور زمانه افرادی به دنبال مشهور شدن ‌و قدرت هستند حالا به هر طریقی باشد ،در غالب دین ؛غیر دین ……

    نظرات شما -
    • مجید
      11

      خدا رو شکر امثال این آقا دستی در قدرت ندارند.

  • متفاوت
    2

    انسان درست آن نیست که برای مردم کارفرهنگی بکند وبخواهد کسی راراهنمایی بکند زیرا درلابلای ذهنیتش همه جزفریبی بیش نیست. بلکه کسی است که درتعاملاتش با مردم حق را هیچوقت فراموش نکند.

  • ناشناس
    8

    این نمونه هم فیلم جدید و مدل جدید دعوت مردم به خرافات می باشد.

  • ناشناس
    20

    یگی از سوپاپ های اطمینان نظام...

  • ناشناس
    10

    آقای آقامیری قبول کن که خودت هم دربوجودآمدن همه اون چیزهایی که الان بهشون معترضی، خواسته یا ناخواسته نقش داشتی.

  • ناشناس
    2

    بله درست میفرمائید.!!!

  • رضا
    6

    دمت گرم داداش.
    ای کاش مسئولین عالیرتبه ما یه وقتی می داشتم این صحبت‌ها رو می‌شنیدن ویه کم بهش فکرمیکردند

  • بنده خدا
    13

    کل مطلب اینست که اغلب مردم ونسل امروزی ارخدانمیترسند.بجای اینکه قرآن آسمانی وهدایتگر خداوندعالمیان راکه برای هدایت این انسان ضعیف فانی رانده شده ازبهشت رابخواندتادراین گذرموقت دنیای فانی آگاه باشدکه چه کندکه رستگارشودتامجددبه بهشت همان جایگاه اولیه بازگردد،تمام ذهن ،فکروزمانش راگذاشته پای شبکه های ماهواره ای وفضای مجازی پرگناه وپرفسادآخرالزمانی(البته بغیرازمطالب پاک ومفیدش).درحالیکه خداوندتنهاشرط رستگاری ازدنیای فریبنده رافقط "تقواپیشگی"امرفرموده وتقوا حاصل نمیشودجزبااطاعت محض،ترس حقیقی وشرم وحیا ازخداوند،بعضی غافلین وجاهلین درخلاف امرالهی میگویند،مگرخداترس دارد؟!بله همانگونه که خداوندمهربان وبخشنده است،قهار،خشم وغضب وعذاب دهنده هم است،امّاعذابی که خداونددرقرآن توضیح میدهدهمان گناهان خودتان است که اگربدانیدهمه آن آتشیست که گریبانتان راگرفته.مردم رابایدطبق خواست پروردگارواختیاردارعالمیان ازخداترساندونه ازجریمه مادی ودرآخراینکه خداوندحکیم درسوره بقره و...میفرماید:ای پیامبراینان(فاسقان وفاسدان)راچه بترسانی وچه نترسانی ایمان نمی‌آورند،پس توراه خداوندپیشه کن وحساب آنهارابه من واگذار.

    نظرات شما -
    • متفاوت
      5

      مشکل خلایق فقط همین است وبس که هرکسی خودش رامبرا وعاری ازخطا می‌داند ومیخواهد آدمیان را راهنمایی کند!!!!! ؟ بهترمیبود میگقتید گناهان خودمان نه خودتان که گریبانمان راگرفته نه گریبانتان راگرفته. داعش بدون دلیل داعش نمی‌شود چراکه دراین دنیا هیچ چیز بدون دلیل پدیده نمی‌شود.نمیشود،، حق،، رانادیده گرفت و برای دیگری. روضه وانفسا خواند. این کلام وچکیده کل قرآن کریم است.

    • پلشت الله
      7

      بنده خدا یعنی عبدالله هستی ؟ خوبی عبدالله
      ببین عبدالله مگه خدا ترس داره ؟
      نباید مردم رو از خدا بترسونیم .
      عبدالله دفعه آخرت باشه مردم رو می ترسونی .
      خداحافظ عبدالله .

  • ناشناس
    15

    جناب آقامیری شبهه افکنی دقیقا یعنی چیزی ا مطرح کنی که دو پهلو باشد و مخاطبت نتواند مضمون حرفت را جمع بندی کند البته تا حدی که بندده کلیپ های شما را دیدم کاملا مشخص است عقده خود بزرگ بینی دارید و سعی میکنید دقیقا از همان جایی که شما را انداختن بیرون عقده گشایی کنید به خبر فوری هم دل نبند از نوع لباس بازیگر گرفته تا مدل گفتار و شمایل فلان ...... هم مطلب می گذارند چون اخبار به درد بخوری پیدا نمی کنند

  • ناشناس
    9

    ممنون از خبر فوری
    ای کاش فایل صوتی این گفتگو هم پخش کنید.

  • ناشناس
    11

    خودش نفهمید چی میگه .
    حرفاش همش ضد و نقیض بود ،خودش عقل کل می دونست و جالب اینکه به نام تفکر آزادی، بقیه تفکرات ضد خودش رو نهی می کرد.
    این آدم هنوز خودش توجیه نکرده، ادعا داره دیگران توجیه کند ،خسته نباشی دلاور

  • فففففففف
    4

    چرا فیلم مصاحبه رو منتشر نکردید ؟ کی حوصله این قدر خواندن داره

    نظرات شما -
    • Ali
      1

      تو صفحه آپارات خبر فوری هستش!!!

  • فففففففف
    2

    شرمنده فیلم رو پیدا کردم

  • عبدالرضا صادقی
    9

    با سلام من کاری به سوپاپ و نقش بازی کردن و... اینا ندارم! حرفای ایشون دقیقاً مطابق قرآنه!
    مشکل اصلی ما در فهم دین عدم تحقیق در قرآنه! ما فقط مسلمون پدر و مادری هستیم!

  • ناشناس
    8

    از معدود روحانیون شجاع و صادق است

    نظرات شما -
    • ناشناس
      4

      ایشون روحانی نیستند

  • ناشناس
    5

    این آخوند تبدیلی چه سودی برای ملت داره ؟
    حالا حقیقت ها رو میگه آدم خوبیه ؟ آیا می تونه با ظلمی که به ملت میشه مبارزه کنه ؟ همان چیزی که ملت می دانند ، این حجت ال آقا میگه . در واقع همان منبر رفتن است منتها با لباس و پوشش متفاوت .
    از این آخوند تبدیلی ها زیاد داریم ، یکیشون تو کانادا

  • ناشناس
    2

    آخوند تبدیلی با لباس متفاوت منبر میره . حرف ، حرف ، حرف و . . . ملت همچنان مظلوم و سردرگریبان .

  • عطار
    3

    آقای آقا میری تا حالا باری از روی دوش مردم برداشتی،،؟؟ غیر از حرف زدن
    نادر افشارم آرزوست....

  • محمد
    8

    اى كاش زمانى كه به قول خودتان در حوزه بوديد ، همون درس حوزوى رو خوب خونده بودين. الان آخوندا شمارو قبول داشتن. اصطلاحا ديپلم ردى نبودين. درمناطره با دكتر رفيعى براى اهل فن معلوم شد شما متاسفانه سواد حوزوى ان چنانى نداريد. بيشتر يك منتقد حرفه اى و به يك شو. من تبديل گشته ايد. اگر اين حرفاى قشنگى كه ميزدين از زبان يك عالم ودانشمند روحانى بيان ميشد مو لاى درزش نمى رفت. حيف كه درس تون رو كامل نخونديد. و ازابتدا به همه چيز بيزينس ى وكاسب مأبانه برخورد كردين. جانم حيف از عمرنلف شده

  • علی زاده
    2

    شماهم سعی کردی انچه درذهنت هست ازباید نبایدبه مخاطب انتقال بدهی البته محصول نیت میشود گفتار و عمل به گفتار اگرصالح باشد میشود حرکت به سمت کمال ولی اگر گفتار وعمل دوگانه بود ندمیشود نفاق وازاین دو گانگی بخداپناه می بریم

  • ناشناس
    1

    برادر عزیز اینا تازه به مرحله خالص سازی رسیدن کجای کاری ، اون عزیزی که تو امارات ، ثروتشو وقف کرده برای مردم ایران ، آقایون و آقازاده ها همه اون پولو بالا میکشن و یه فاتحه هم براش میفرستن

  • هموطن
    5

    با تشکر از عوامل خبر فوری...
    مصاحبه خواندنی و جالب بود...
    همچنین آرزوی موفقیت برای آقای آقامیری عزیز...

  • علی
    3

    مرد پاکیزه فکر درود

  • تقوی
    1

    خیلی حرفهای آقامیری درسته و عملکرد بد مسولین آست و نقدهای منطقی هست قبول‌.. ولی ایشان مسائل حکومت و مسائل شخصی و فرهنگی رو همه مخلوط عرضه می‌کند بدون راهکار عملی.. درحالیکه باید سرفصل مطلب جدا شود و اساسی و هدفمند و نتیجه گرا ونه قاطی پاطی صحبت کرد شما فکر کن توی حکومتی و مسولیت داریدو باید مسائل رو حل کنی آنوقت بیا و منطقی و علمی و عملیاتی نظر بده منظورم اینه که نقد کار راحتیست عمل سخت است یکنفر راه برود هزار ایراد فرد نشسته از او میگیرد نقد تنها کار سختی نیست همه بلدند. یاعلی

  • محمود حیاتی
    0

    حسن آقا میری شما چطور اینقدر نمک نشناس هستی؟؟؟؟؟
    انشالله خیلی خیلی دیر نشده باشد واقعا مشخصه که خیلی گرسنه هستی از جسم نحيف مشخصه چقدر باید آدم......به حرام باشه؟؟؟

  • گوگوش
    0

    سلام حاج آقا
    حاج آقا از احلام چه خبر؟

  • ناشناس
    0

    خوب حرف حساب جواب ندارد اکثر حرفهای اقا میری حساب است