دردسرهای فرزند یک بازیگر بودن
به دنیا آمدم بچه سوپراستار کشور بودم / روایت نیکی مظفری از زندگی در کنار مجید مظفری به مناسبت روز پدر
نیکی مظفری میگوید وقتی فیلم
نیکی مظفری حالا چند سالی است که به عنوان بازیگر حرفهای فعال است. او دختر مجید مظفری بازیگر باسابقه سینماست که در دهه 60 و 70 سوپر استار سینما بود و قطعاً زندگی در کنار چنین پدری سختیهای خودش را دارد. البته او این روزها بهتر شرایط پدر را به خاطره تجربههایی که در زمینه بازیگری داشته درک میکند، اما در پس زمینه ذهن آن دوران را پر تلاطم را گذرانده و حالا میتواند از آن دوره حرفهای متفاوتی داشته باشد. به مناسبت روز پدر با نیکی مظفری به گفتو گو نشستیم تا درباره تلخ و شیرین زندگی در کنار یک پدر بازیگر بودن صحبت کنیم. گفتوگویی که نکات جالب داشت و میتوانید در ادامه بخوانید:
دختر یک بازیگر بودن سخت است؟
بله. سختیاش این است که به چند دلیل مسئولیت زیادی دارم. هم از نظر اخلاقی و رفتاری در حوزه کاریام، هم از نظر تکنیکی و حس ماجرای بازیگری، انتخابهایی که انجام میدهم و فعالیتهایی که میکنم.
از طرف دیگر در خانه هم مسئولیت دارم زیرا مردم هنرمندان را دوست دارند. پدر غیر از اینکه مشهور است بیشتر محبوب است و شاید باورتان نشود چند روز پیش که سرما خورده بودند به بیمارستان رفتیم و یکی دو نفری آمدند، گفتند خانم مراقب هنرمند ما باشید و من حس کردم چقدر مسئولیتام سنگین است. البته سختیهایش هم قشنگ است. البته جاهایی هم بدون اینکه بدانند و آگاه باشند و فعالیتهای من را رصد کرده باشند من را قضاوت میکنند و میگویند چون من دختر مجید مظفری هستم وارد این حرفه شدهام و خیلی برایم مسیر راحتتری بوده است. به این شکل یک سری حرفها هست که جاهایی اذیتم میکند اما سعی میکنم به این مسائل فکر نکنم و خودم را با کارم معرفی کنم تا به همه این را بگویم که این طور نیست.
وقتی نیکی مظفری چشم باز میکند پدرش بازیگر بود
بله همان سالهایی که مجید مظفری در جشنواره فیلم فجر شش تا فیلم داشت. این روزها سوشال مدیا شرایطی فراهم کرده که همه از هم با خبریم. مثلا تیتر میزنند آقای بازیگر با چهار فیلم در جشنواره، خانم بازیگر سه تا فیلم؛ اما آن سالها رسانه به این شکل نبود. پدر من سال 73، 6 فیلم در جشنواره فجر داشته است یا آقای جمشید هاشمپور همینطور.
پدرت اجازه نداد که در دانشگاه رشته بازیگری را انتخاب کنید؟
من دوره کلاسهای استاد سمندریان را گذراندم. هنوز هم اگر در هفته یکی دو فیلم کمتر ببینم یا کمتر کتاب بخوانم را به رو من میآورد. تمام تئاترهایم را دیده یا فیلمهایی که کار کردهام را آنالیز میکند.
خیلی کمالگراست؟
شاید چون بچهاش هستم انتظار بیشتری از من دارد و باعث میشود که تلاشام بیشتر شود.
دورهای که با اقای سمندریان گذراندید چطور بود؟
آن فضا و دوران، پر از آگاهی بود. از نظر حسی و تکنیکی و آموختن یک سری ماجراهای فرهنگی و اتفاقاتی که میتوانست خیلی به من کمک کند تا وجه دیگری از خودم را بشناسم. باید در روز تئاتر میدیدیم خلاصه تئاتر را مینوشتیم. فیلم کوتاه کار کردم، فیلمنامهنویسی، کارگردانی، حرکات بیان و بدن و فایل تخصصی بازیگری را هم گذراندم. اگر بعضیها بازیگری را دوست دارند اما استعدادش را ندارند در این کلاسها متوجه میشوند که استعداد دارند یا نه. در این کلاسها میفهمیدم که در لحظه میتوانم حسام را کنترل کنم تا غرق شوم در شخصیت؛ چیزهایی را در این دوره تجربه کردم که خارج از این فضا ممکن نبود. روزهای خوبی بود و هر لحظه از استاد سمندریان یاد میگرفتیم، روحشان شاد.
هیچ وقت به نوشتن هم فکر نکردید؟
من فکر میکنم همه آدمها در خلوت خودشان یک سری دلنوشته و درد و دلها و داستان کوتاه دارند. من هم دلنوشتههایی دارم که نگه میدارم. اما نویسندگی هم خیلی تخصصی است.
وقتی در مدرسه همکلاسیهات میفهمیدند که تو دختر مجید مظفری هستی یا با آنها به تماشای تئاتر یا سینما میرفتی و کارهای پدرت را میدیدی چگونه بود؟
خیلی کیف دارد. همین الان جایی میروم و خانمی را میبینم که هم سن و سال خودم است و یک دفعه میگوید من را یادته ما با هم همکلاسی بودیم. چون من را به عنوان دختر مظفری میشناختند من در ذهنشان ماندم اما من خیلی باید فکر کنم و این برای من افتخار است. همیشه برای من افتخار و یک پز بوده که بله پدر من مجید مظفری است و کی بهتر از پدرم که بتوانم همچین حالی داشته باشم.
خاطرهای داری از همان لحظات لذتبخش؟
من همین الان هم میبینید که در هر برنامه با ایونتی با افتخار کنار بابا هستم.
وقتی در گوشه و کنار تعریفی از پدرت بشنوی و بگویی اینها راجع به پدر من حرف میزنند، چه حسی دارد؟
این موضوع خیلی در ذهنم کمرنگ است ولی دو اتفاق جالب شخصی دارم. یکی سر جشنواره فیلم فجر وقتی اکران "جنگ نفتکشها" بود یک سکانسی کتک کاری میکنند و من جیغ میزدم و گریه میکردم و بابا کنارم نشسته بود و میگفت ببین بابا من اینجام. یکی هم سر فیلم "سگ کشی" که در جشنواره فیلم فجر رفتیم سکانس پایانی معروفی که داشت من فقط برگشتم به بابام نگاه کردم و اشکم پایین آمد و بعد فیلم تمام شد تیتراژ تمام شد و همه رفتند و من هنوز نشسته بودم. بعد بابا با عوامل و مردم حرف میزد و گفت باباجان نمیای بریم؟ بدون اینکه کلامی باهاش حرف بزنم باهاش از سینما بیرون رفتم و من تا دو سه روز به هم ریخته بودم و این هم نشان دهنده این است که فیلم تاثیرگذار بود.
همینطور است فیلمنامه قوی بهرام بیضایی و بازی خوب مجید مظفری در آن فیلم. وقتی بازیگری نقش منفی بازی میکند این ریسک را هم دارد؟
فیلم درخشان و درجه یکی بود.
شده تا حالا سر یک کاری بگویی نرو و بعد بابا بگوید که حرف تو درست بود و من الان پشیمان شدم که سر این فیلم رفتم؟
نه. خداروشکر در پرونده کاری ایشان کارهای حتی متوسط هم کم است چه برسه به کاری که خودش ناراضی باشد.
اگر زمانی یک نمایشنامه یا فیلمنامه سریال یا سینما به دست شما برسد که هر سه در یک سطح باشند، انتخاب تو چیست؟
فضای سینما خیلی متفاوت و جذاب است و هر چقدر پیش میروی باز بیشتر به دست میآورید. تئاتر و تلویزیون هم به شکلهای دیگری جذاب هستند اما دغدغه من بازیگری است و فرقی برایم نمیکند تئاتر یا سینما باشد. بیشتر به متن و دغدغههایم توجه میکنم تا هر چیز دیگری.
اما بیشتر در آثار درام دیده میشوید. کارگردانها در تو این قوت را دیدند یا انتخاب خودت بوده است؟
فکر میکنم هر دو دخیل بوده است.
دوست نداری برای کار کمدی سراغت بیایند؟
چرا. اگر شرایط خوبی پیش بیاید چرا که نه.
این توانایی را در خودت میبینی؟
بله. من کلا فضای طنز را خیلی دوست دارم؛ خیلی ژانر سختی است. باید طنز موقعیت را بدانی، سرضرب دیالوگ گفتن را بشناسی.
پدر هم در تئاتر و هم در سینما کار کمدی خوبی داشت؟
بله فیلم "شاه کلید" و "خوب، بد، جلف" و نمایش "نماینده ملت".
در نمایش "نماینده ملت" نقش مقابل پدر را اجرا میکردید و هم نمایش را پدر کارگردانی کرد. به نظر فضای سختی بود، نه؟
خیلی، خیلی. اما خدا را شکر فیدبکهای خوبی داشتیم.
این را در پدرت میدیدی که اگر حس کند تو توانایی این نقش را نداری بازیگر دیگری بیاورد؟
بله اصلا شوخی ندارد. کامل این را میتوانم حس کنم.
و تو سعی کردی که آنقدر خوب باشی که این کار را نکند؟
تمام تلاشام را کردم.
عیدها همیشه با هم هستید؟
همیشه با هم هستیم و من عاشق سنت خانه تکانی و سفره عید و اینها هستم.
سفر عید به یادماندنی دارید؟
همه سفرهای عید شبیه هم است اما بیشتر عیدها تهران هستیم. روزهای اول بیشتر به بزرگترها سر میزنیم. در تعطیلات عید تهران را ترجیح میدهم. خلوت است، هوا تمیز است، بوی عید و شکوفهها و ... حس خوبی دارد.
از بچگی عید را دوست داشتی؟ مثلا من خودم عید را به خاطر مشقهای زیاد دوست نداشتم. این لذت عید را از ما میبرد.
من از بچگی عید را دوست داشتم. پیک شادی هم داشتیم اما عید را دوست داشتیم به دلیل تغییر فصل. انگار همه چیز نو میشود حتی طبیعت هم خانه تکانی دارد. تعطیلات و دید و بازدید و...
دید و بازدید را واقعا دوست دارید؟
من عاشق دید و بازدید و خانواده هستم.
اگر فرض کنید مجید مظفری بازیگر نبود. نیکی مظفری باز هم علاقه به بازیگری داشت؟
واقعا نمیدانم. من نصف عشقم به این حرفه به دلیل نوع برخورد پدرم با حرفهاش بود. عاشقانهای که به حرفهاش داشت و تعهد کاریاش روی من تاثیر زیادی گذاشته است.
اگر بازیگر نمیشدید، نیکی مظفری چه کاره میشد؟
من دکتر داروساز میشدم. من انقدر داروسازی را دوست داشتم و در دوره دبیرستان هم تجربی خواندم که مادر خدا بیامرزم میگفت تو روحیهات، مدلات، جنس رفتارت هنری است. برو هنرستان و رشته موسیقی انتخاب کن، اما من میگفتم اون را میتوانم در کنار داروسازی، حرفهای دنبال کنم.
با ورزش میانهات چطور است؟
عالی. همیشه ورزش و شنا میکنم. ورزش بخش جداییناپذیر از زندگی من و پدرم است.
در حد حرفهای ورزش را دنبال میکنید؟
شنا را حرفهای دنبال کردم اما بقیه رشتهها را نه. البته پسرعموهای من به صورت حرفهای ورزش میکنند و آکادمی دارند. مدرسه بسکتبال دارند. خود من هم بسکتبال بازی کردم اما شنا را حرفهای دنبال کردم.
به فوتبال هم علاقه دارید؟
بچه که بودم در کوچه فوتبال بازی میکردم.
میانهات با موسیقی چطور است؟
عالی. من نمیدانم اگر موسیقی را از زندگی روزمرهام بگیرند ممکن است چه اتفاقی بیفتد. و هر نوع موسیقی را گوش میکنم و چقدر هم خوانندههای ما خوب پیشرفت میکنند. سعی میکنم موزیکهای به روز را هم گوش دهم.
استعداد موسیقی داشتید؟
یک دورهای پیانو را دنبال کردم اما حرفهای نه. دوست دارم یک بار دیگر شروع کنم.
10