با اردشیر کامکار نوازنده کمانچه به بهانه سالروز تولدش
خلاصه حزن و شادی انسان
اردشیر کامکار نوازنده کمانچه، قیچک و ویولن و از اعضای گروه کامکارها 28 آبان 1341 در سنندج بهدنیا آمد.
او از کودکی، ویولن را نزد پدرش فرا گرفت. چندی بعد، بهعنوان نوازنده کمانچه و ویولن به عضویت ارکستر فرهنگ و هنر سنندج درآمد.
اردشیر کامکار، در سال 1360به تهران آمد و همکاری خود را با گروههای عارف و شیدا و با بسیاری از خوانندگان پیشرو ایران آغاز کرد. همچنین مطالب تکمیلی در زمینه ردیف سنتی ایران را نزد محمدرضا لطفی و پشنگ کامکار آموخت. به بهانه تولد این استاد کمانچه به گپی مختصر با او نشستهایم.
از سنندج تا تهران عمر بر شما چگونه گذشت؟
از همان دورههای خردسالی پدرم در سنندج گروهی تشکیل داده بود و در این گروه موسیقی من ویولن میزدم و این گروهها کمی بعدتر گستردهتر شد و سه حوزه خردسالان، بانوان و بزرگسالان را زیرپوشش گرفت. من در هر دو گروه بزرگسالان و خردسالان ساز زدم و آن سالها برای من سالهای سرنوشت ساز و درخشانی بود. هم موسیقی و نوازندگی یاد میگرفتیم و هم با این گروهها که با زحمت پدرم تشکیل شده بود به جشنوارههای مختلف میرفتیم و ساز میزدیم. بعدها هم که تهران آمدیم و در گروههای مختلف و معتبری مثل چاووش و عارف و شیدا حضور پیدا کردم و ساز زدم. تمام این دورهها برای من دورانی باشکوه بود و هر زمانی که در آن برایم فرصت یادگیری به وجود آمد جزء روزگار طلایی من محسوب میشود. در گروه خانوادگی کامکارها هم که بوده و هستم و همیشه در هر جایگاه و گروهی که قرار گرفتهام سعی نکردم خودم را فراتر از بقیه جلوه بدهم بلکه فقط تمام سعی خود را به کار گرفتهام تا خوب باشم.
در طول این سالها کاری بوده که دلتان نخواهد انجام دهید اما مجبور شده باشید به خاطر معذورات تن به آن بدهید؟
این موضوع مهمی است. اگر اشتباه نکنم رومن رولان در کتابی مینویسد50 درصد از اسم و رسم و اعتبار برخی هنرمندان بابت کارهایی است که انجام ندادهاند. من در تمام این سالها واقعاً تمام هوش و حواس خودم را جمع کردهام که در این ورطه نیفتم که به خاطر مسائل مالی یا... کاری را انجام بدهم که نتوانم از هویت هنری و حرفهای آن دفاع کنم. حتی سعی کردهام کاری که از نظر ارزش هنری کار ضعیفی باشد را هم انجام ندهم. این موضوع بر آبرو و پیشینه آدمی و هنرش تأثیر میگذارد و هنرمند نباید اسیر این کجرویها شود.
کاری هست که بهعنوان یک دغدغه در برنامه کاریتان باشد و دلتان بخواهد هر چه زودتر انجامش بدهید؟
به هر صورت هرکسی که میخواهد موفق باشد یک وجهی از کمالگرایی را در قلب و روح خود دارد. آدمها یک قلهای برای خود در نظر میگیرند و مدام به فکر رسیدن به این قله هستند و مترصد این هستند که شرایط و امکانات و دیگر مسائل زندگی طوری پیش برود که به آن دست پیدا کنند. مثلاً من خیلی وقت است که برنامه کنسرتهای مختلفی را در ذهنم میچینم و دغدغهاش را دارم. اما اگر بخواهیم کار بزرگی انجام بدهیم باید آن را به بهترین شکل ممکن انجام بدهیم. من اینطور هستم. بعضیها متأسفانه با کمترین توانایی و بیشترین عکسهای دو نفره مینشینند با این و آن و ساز میزنند و نتیجهاش میشود کیفیت کم و پایین موسیقیشان. همین است که موسیقی ما دچار ضعفهایی شده است. هنرمندان اهل ریاضت کشیدن نیستند و بیشتر اهل خودنمایی شدهاند آنهم با توشه کم و ادعای بسیار.
این همه سال با کمانچه همنشینی و عشق و کیف داشتهاید... کمانچه برای شما به صورت شخصی چه دارد و چه میگوید؟
راستش کمانچه برای من صدای انسان است. صدای طبیعت است و صدای کششها و فراز و فرودهای جهان. البته همه سازها جذابیت صدایی خاص خود را دارند اما کمانچه نیز ویژگیهای منحصر به فردی دارد. صدایش مثلاً شادی و حزن انسان است و گاهی باد است و گاهی طوفان. از طرف دیگر این ساز بهدلیل کششها و نوانسهایی که در نوازندگیاش ممکن میشود بسیار دلچسب و پر حال است.سازی مثل کمانچه یا سنتور حال گروه است. مثلاً اگر ساز تارباس یا صدای بم گروهی را تشکیل میدهد کمانچه حال آن گروه است و اگر کمانچه خوب نباشد تمام حس و حال آن گروه به هم میریزد.
منبع: ایران آنلاین
1981