غزال خلج، کاپیتان تیم ملی کبدی زنان ایران:
در اردوی تیم ملی کبدی زنان به بچهها سوسیس تخممرغ میدادند/ مدیر تیم ملی از بچهها پول میگرفت و اجازه میداد قوانین اردو را بشکنند!
کاپیتان تیم ملی کبدی زنان ایران گفت: من حرفهای بچهها را شنیدم و دیدم مثلاً غذای درستی ندارند. سوسیس تخممرغ و بندری میخورند! این چیزها را درست نیست مطرح کنم، ولی یک بار این اتفاقات سال 2014 رخ داده بود و من از تیم ملی خداحافظی کردم به خاطر کمبود امکانات.
غزال خلج کاپیتان تیم ملی کبدی زنان ایران بعد از پایان مسابقات هانگژو زیر تیغ جراحی رفت تا پارگی رباط صلیبی خود را درمان کند.
او که یکی از پرافتخارترین ورزشکاران ایرانی در بازیهای آسیایی به حساب میآید میگوید فدراسیون در مورد مصدومیت او هیچگونه کمکی نکرد و حتی دریغ از یک تماس! ولی پیگیری نکردن وضعیت مصدومیت کاپیتان تیم ملی از سوی فدراسیون در مقایسه با وضعیت کلی این رشته اصلا مساله خاصی به حساب نمیآید! غزال خلج در گفتوگویی تعریف کرده که چه شرایط وحشتناک و باورنکردنیای بر این رشته ورزشی و مخصوصا قسمت زنان حاکم است.
*شما یکی از پرافتخارترین ورزشکاران ایران در بازیهای آسیایی هستید. شما شخص درستی هستید برای اینکه بتوانیم سیر حرکت کبدی در ایران را با ایشان بررسی کنیم. از هانگژو شروع کنیم. تیم بعد از اینکه جاکارتا طلا گرفت در چین برنز گرفت. چرا این اتفاق افتاد؟
من 15 سال است کبدی بازی میکنم. از سال 85 عضو تیم کبدی شدم. اگر بخواهیم اول از همه توضیح بدهیم که در هانگژو چه اتفاقی افتاد، بهتر است از قبلترش شروع کنیم. همانطور که من در بازیهای هانگژو دو ماه قبل از مسابقات به اردو اضافه شدم در جاکارتا هم همین اتفاق افتاد. به خاطر مشکلاتی که با فدراسیون پیش آمده بود و اختلافات نظرهایی که بین من و فدراسیون بود، به خاطر ناحقیهایی که انجام میدادند یا کمبود امکانات، قرار بود من دیگر کبدی بازی نکنم. بعد از گذشت حدود سه سال رئیس فدراسیون عوض شد و آقای اورسجی رئیس فدراسیون شد. ایشان با من مذاکره کرد تا بتوانم برای تیم ملی بازی کنم. یعنی تصمیم خودشان بود. تصمیمی نبود که من بگیرم و اصلاً ربطی به من نداشت. فدراسیون سه بار با من مذاکره کرد تا برگردم به کبدی. سال 2018 بود. دو ماه قبل از جاکارتا بود و من تنها سه ماه توانستم در اردو و کنار تیم باشم. خوشبختانه در جاکارتا به خاطر آن انسجامی که بازیکنان با هم داشتند و یکدلی و همبستگی بین بازیکنان توانستیم مدال طلا بگیریم. واقعاً این اتفاق می توانست تکرار شود به شرطی که همه آن اتفاقات خوبی که در مسابقات قبلی بین بچهها رخ داده بود تکرار میشد. ولی در هانگژو من به عنوان کسی که همیشه در طول زندگی ورزشیام حرف حق زدهام میگویم شرایط متفاوت بود. من اگر میخواستم حق را ناحق کنم، خواهر خودم را که کبدیکار است به تیم ملی میبردم. مثل بقیه که همیشه خواستهای داشتند و وارد تیم شدند میتوانستم این کار را بکنم. ولی من هیچوقت در طول زندگی ورزشیام چه زمانی که تکواندو کار میکردم چه زمانی که فوتبال بازی میکردم دوست نداشتم ناحقی کنم. حتی در حق بازیکنانی که همتیمی و همپستی خودم بودند. در هانگژو مشکلاتی پیش آمد و یکسری ناحقیهایی شد و کمبودهایی وجود داشت که واقعاً به عنوان بازیکن تیم ملی میتوانم بگویم اختلاف زیادی بین جاکارتا و هانگژو وجود داشت. من واقعاً خیلی ناراحتم که سوم شدیم.
در پنج سال گذشته حتی یک بازی تدارکاتی نداشتیم!
*تیم ملی برای اردو راهی هند شده بود. شرایط اردوی هند خوب نبود؟
اولین اردویی که من کنار بچهها بودم کرمانشاه بود. کرمانشاه همه چیز خوب بود. هم مربی بدنسازی ما خوب بود، خانم عبداللهی، هم امکاناتمان در حدی بود که بتوانیم تمرین کنیم. ما هیچوقت امکانات خیلی خوبی نداشتیم. همیشه امکاناتمان در حدی بوده که اتاقی داشته باشیم برای استراحت و سالنی برای بدنسازی آن هم بدون دستگاههایی برای حرکات فانکشنال. ما هیچوقت دستگاه استاندارد نداشتیم. حتی سالن آکادمی ملی المپیک در تهران هست و تیمهای ملی از آن استفاده میکنند ولی ما هیچوقت از آن استفاده نکردیم. ولی باز هم اردوی کرمانشاه نسبت به اردوهایی که داشتیم خوب بود. ولی از نظر اینکه سرمربی بخواهد چیزی به ما یاد بدهد یا تکنیکی به ما اضافه کند چنین چیزی نبود. چون اصلاً سرمربی ما خانم شایلا جین در حد تیم ملی نیستند. ایشان هرچه بلد بودند در جاکارتا به ما یاد دادند. دیگر بعد از این همه سال، با سن بالای 60 سال در حدی نیستند که بخواهند چیزی به ما یاد بدهند. وقتی کسی سنش در حدی میرود بالا که دیگر نمیتواند تکنیک به بازیکن اضافه کند به نظرم چیز خوبی از آب درنمیآید. سرمربی ما خوب نبود. مدیریت کمپ ما اصلاً خوب نبود. اردوی بعدی هم که در هند برگزار شد اصلاً اردوی مناسبی برای بازیکن نبود.
در اردوی هند با تیمهای محلات و مدارس بازی تدارکاتی انجام دادیم!
*چطور؟
ما بعد از جاکارتا پنج سال زمان داشتیم. قرار بود هانگژو 2022 باشد که به خاطر کرونا یک سال افتاد عقب. ما در این مدت مسابقه برونمرزی نداشتیم. بازی دوستانه نداشتیم. یک لیگ واقعاً بدون کیفیت داشتیم. هیچ مسابقهای که بتواند بدن ما را چه از لحاظ فیزیکی چه از لحاظ منتالی و همینطور از نظر جو و تکنیک آماده کند نداشتیم. بالاخره بازیکنان کبدی باید با هم هماهنگ شوند. شما هر چقدر بگویید یک نفر تکنیک قوی دارد فایده ندارد. مثلاً به قول بعضیها تکنیک غزال خلج بینظیر است ولی من هم باید با تیم هماهنگ شوم. ما یک بازی برونمرزی نداشتیم. چین تایپه با کره داشتند. کره با تایلند داشتند. هر سال مسابقاتی را برگزار میکنند. یک بار میروند کشور چین، یک بار تایلند. اما ما هیچوقت اعزام نداشتیم. مگر میشود یک فدراسیون در عرض پنج سال، آن هم بعد از آن اولی در جاکارتا، اعزام نداشته باشد؟ بالاخره باید یک آپشنهایی برای فدراسیون قائل میشدند. در جاکارتا ما بعد از 15 سال هم آقایان هم زنان طلا گرفتیم. آیا باید امکانات ما این میبود؟ بعد یکباره از ما بخواهند برویم هانگژو؟ اردویی که در هند برای ما گذاشتند حتی یک درصد هم به ما کمک نکرد.
*با تیم ملی هند بازی نکردید؟
اصلاً! اصلاً تیم ملی هند آنجا نبود. هند رفته بود اردوی دوستانه. هند همیشه قبل از بازیهای آسیایی میرود پیش چین یا تایلند یا کره و یک کمپ 30 روزه برگزار میکنند. وقتی ما رفتیم هند تیمهای شهریشان آنجا بود که واقعاً در همان سطح دانشجویی و مدرسه و کوچه خیابانی بودند.
*پس شما رفتید هند و تیم هند آنجا نبود؟
بله دقیقاً! حتی اگر هند آنجا بود، هیچوقت نمیآمد جلوی تیم ایران که یک بار با آن روبهرو شده بود و شکست خورده بود بازی کند. این را خود فدراسیون هم میدانست. تمام عوامل فدراسیون میدانستند هند هرگز با ما بازی نمیکند. ما سر جاکارتا هم این موضوع را داشتیم. ما آنجا هم قبل مسابقات به هند اعزام شدیم و آن سال هم هند همین کار را با ما کرد. یکجور توهین به تیم ملی ایران. منی که بازیکن و کاپیتان تیم ملی بودم کسر شأنم بود بروم جلوی تیم مدرسهای هند بازی کنم آن هم قبل بازیهای آسیایی. یعنی من از ۶تا تیمی که آمدند جلوی ما بازی کردند و قد و نیمقد بودند یک نیمه فقط به زمین رفتم. من میگفتم اینها دارند به ما توهین میکنند و شما این توهین را پذیرفتید. من غزال خلج نمیتوانم این توهین را بپذیرم که بیایم از ایران به هند و به جای اینکه یک برنامهریزی خاص داشته باشیم شرایط به این صورت باشد. خودمان در تهران با تیمهای تهرانی بازی میکردیم بهتر بود؛ شما الآن بچههای تهران را فقط جمع کنید راحت سهتا تیم خوب میتوانید بسازید. حتی تیمهای شهرستان هم نه وقتی نمیخواهید هزینه کنید. همین تهران! بازی میکردیم با این تیمها خیلی شرایطمان بهتر میشد تا اینکه رفتیم هند با این همه هزینه. راحت مطمئنم حداقل یک میلیارد تومان هزینه کردند. چون ما پول بلیت و هتل و لباس داشتیم، آقای اورسجی برای ما کاپشن، شلوار و لباس بازی گرفتند. همه اینها اگر جمع میشد و یکجور دیگر خرج میشد مفیدتر بود.
توی اردو به بچهها سوسیس تخممرغ میدادند!
*سر دعوت از بازیکنان چه در تیم مردان و چه در تیم زنان حاشیههای زیادی به وجود آمد. توضیح میدهید داستان از چه قرار بود؟
در مورد تیم آقایان نمیتوانم نظر بدهم چون تا چیزی را از نزدیک نبینم یا در جریان نباشم نمیتوانم چیزی بگویم. حتی اگر هزار نفر بیایند حرف بزنند در موردش. اما در مورد تیم خانمها صد درصد میتوانم نظر بدهم. چون درون تیم بودم. از روزی که من اردو را با بچهها شروع کردم خیلیها آمدند گفتند غزال خلج حقش نیست در تیم باشد. ما جلسهای گذاشتیم. یکسری بچهها امضا کرده بودند که غزال خلج نباید در تیم باشد. سر جاکارتا هم این اتفاق افتاد ولی وقتی رئیس فدراسیون بخواهد، دیگر کسی نمیتواند راجع به این مساله صحبت کند. مهم این است کسی که مفید است بیاید. کسی که واقعاً به فکر تیم است میگوید آن بازیکن قرار است بیاید و با او نتیجه خوبی بگیریم چراکه نه. جلسهای گذاشتیم و گفتم حتی اگر چنین حرفی هم زده شده باشد و بچهها امضایی جمع کرده باشند، اصلاً برایم مهم نیست چون من هم اگر جای آنها بودم چنین چیزی میگفتم. اینها هشت ماه در اردو بودهاند و زحمت کشیدهاند و صبح تا شب از زندگیشان زدهاند. قبول! ولی به خاطر مذاکراتی که فدراسیون با من کرده بود این اتفاق افتاد.
واقعاً یک ماه طول کشید مذاکراتمان، چون من اصلاً نمیخواستم به تیم برگردم. ولی چندتا از بچهها خیلی باعث شدند من برگردم به تیم و همینطور رئیس فدراسیون و دوستان من در تیم آقایان، خیلی با من صحبت کردند و من پذیرفتم وارد تیم شوم. ولی وارد تیم که شدم نزدیک 30 نفر بودیم. با رئیس فدراسیون و سرمربی صحبت کردم و گفتم دو ماه مانده به مسابقات، شما این همه نفرات اینجا دارید؟ چهکار میکنید؟ هشت ماه پس چه کردید؟ اولین اردو با 80 نفر برگزار شد. مگر میشود؟ مگر اردوی کشوری است؟ استعدادیابی که نمیکنیم. اردوی تیم ملی است. ۸۰ نفر میآورند ولی امکانات در حد اردوی استانی. بچهها خوشبختانه یا متاسفانه در مورد مشکلات با من که کاپیتان تیم هستم صحبت میکنند و حرفهایشان را به من میزنند ولی خودشان حرفی نمیزنند. من [مشکلی ندارم] چون همیشه سپر بلا من بودهام. اصلاً هم مهم نیست.
همین حالا هم میگویم اصلاً من خداحافظی میکنم ولی تا جایی که حرف حق را بزنم میزنم. ترسی هم ندارم. من حرفهای بچهها را شنیدم و دیدم مثلاً غذای درستی ندارند. سوسیس تخممرغ و بندری میخورند! این چیزها را درست نیست مطرح کنم، ولی یک بار این اتفاقات سال 2014 رخ داده بود و من از تیم ملی خداحافظی کردم به خاطر کمبود امکانات. و آقای دکتر اورسجی آمد و به من قول داد که دیگر چنین موضوعاتی در تیم ملی پیش نیاید. ولی وقتی وارد تیم شدم فهمیدم این هشتتا اردویی که بازیکنان تیم داشتند این شکلی بوده و واقعاً حق داشتند اعتراض کنند چرا غزال خلج نبوده. من توی آن سختیها نبودم. من توی سختیای که تیم ملی غذا ندارد بخورد یا آب معدنی نیست و هیچ نوع امکاناتی نداشتند نبودم. من اگر بودم هم برمیگشتم خانه. چون هیچ نوع امکانات تمرینیای نداشتند. در اردوی کرمانشاه فهمیدم بچهها از آن حد بازی که در جاکارتا داشتند ۱۰ پله پایینتر هستند. یعنی نه کیفیت تکنیک داشتند نه از نظر بدنی آماده بودند. کاملاً معمولی بودند. خودم هفتهای چهار جلسه تمرین میکنم. با وزنه و فانکشنال. دو روز میروم استخر. با اینکه صبح تا شب سر کارم ولی امکان ندارد تمرین نکنم. من وقتی رفتم اردو از نظر بدنی نه تنها کم نداشتم که شاید یک پله هم بالاتر بودم. از نظر تکنیکی با اینکه پنج سال بازی نکرده بودم بهجز آن یک باری که سر لیگ در تیم بازی کردم کم نداشتم. این حرف من نیست. حرف سرمربی و مربی و بدنساز تیم ملی است. حرف بچههای تیم بود که جلوی خودم میگفتند.
با خودم گفتم حقم است در تیم باشم. با خودم گفتم وقتی اینها هشت ماه در اردو بودهاند و سطحشان با من که در اردو نبودهام یکی است... پرسیدم در اردو چهکار میکردید؟ فهمیدم اردو تمامش بدنسازی بوده. اصلاً کبدی تمرین نکردهاند. خانم جین تازه سهتا اردوی آخر اضافه شده و هندوستان بوده. همه اینها برمیگردد به آن مدیریت ضعیفی که وجود دارد.
چند بازیکن سلیقهای و به ناحق وارد تیم ملی شدند!
ولی سر انتخاب بازیکنان یکسری بازیکن آمدند تا اردوی آخر آن هم با حرف و حدیثهای زیادی که وجود داشت. اردوی یکی مانده به آخر در کیش ما قرار بود بشویم 14 نفر که دو نفر اردوی آخر خط بخورند و بقیه اعزام شوند. واقعاً من به عنوان یک بازیکن تیم ملی و به عنوان کسی که هیچوقت ناحقی نکردهام، اسامی را میدانستم. یعنی با خودم میگفتم اینها میشوند 14 نفر. شکی در آن نبود. با آن اردوهایی که دیده بودم مطمئن بودم چه نفراتی انتخاب میشوند. برای همین اصلاً نرفتم در موردش با مربی یا رئیس فدراسیون حرف بزنم. کیفیت مشخص بود. خیلی سطحها متفاوت بود. اگر سطحها نزدیک به هم بود شما میگفتید شاید این باشد یا آن. ولی وقتی سطح کیفیت خیلی متفاوت است حرفی نمیماند! من واقعاً شوک شدم. در اردوی کیش وقتی اسامی به دستم رسید آنقدر شوک عصبی به من وارد شده بود که وارد اردو نشدم. من سه روز زودتر وارد کیش شده بودم که بروم از نظر بدنی ریلکس کنم و خودم را آماده کنم برای یک تمرین خیلی خوب و سنگین. چون قرار بود اردوی آخر قبل از اعزام باشد. ولی وقتی این اتفاق افتاد من گفتم دیگر بازی نمیکنم. با این وضعیتی که شما دارید لیست میبندید و کاملاً سلیقهای! درست است که پنج نفر ذخیره داریم و هفت نفر اصلی و اصولاً در کبدی همیشه آن هفت نفر اصلی جانشان گرفته میشود و پنج نفر ذخیره بعضی بازیها میآیند داخل زمین...
زمان آقای مقصودلو هم ما این داستان را داشتیم و [انتخاب] پنج نفر ذخیره کاملاً سلیقهای بود. که آمدند درستش کردند و آقای اورسجی قول داد دیگر از این اتفاقها نیفتد. من واقعاً باورم نمیشد این اتفاق دوباره رخ داده بود و تکرار شده بود. هفت سال پیش این موضوع اتفاق افتاده بود و من جان و زندگیام و همه چیزم را در کبدی گذاشتم. من دروازهبان تیم ملی فوتبال بودم و به خاطر کبدی آن را کنار گذاشتم. تکواندو کار میکردم و خیلی خوب داشتم پیش میرفتم، به خاطر کبدی خداحافظی کردم. ولی آنجا فهمیدم این هیچوقت درست نمیشود توی کشور ما. مثل اینکه همیشه سلیقه وارد انتخابها میشود و کاریش نمیشود کرد. با سه چهارتا بازیکنی که به ناحق وارد شدند و همه انرژی ما را گرفتند. با این شرایط ورق برگشت و ما اصلاً نتوانستیم بازی خودمان را توی هانگژو انجام بدهیم.
فدراسیون بعد از مصدومیتم یک تماس نگرفت تا حالم را بپرسد!
*مصدومیت کجا به وجود اومد؟
سه هفته است از عملام میگذرد. باز مرسی از شما که حال مرا پرسیدید. فدراسیون که دریغ از یک زنگ! حالا بیمارستان نمیخواستم بیایند ولی یک زنگ میتوانستند بزنند.
*هیچ پیگیریای نشد؟
بعد از 15 سال بازیکن تیم ملی بودن بهجرات میتوانم بگویم که خیلی ناامید شدم از ورزش حرفهای در این کشور. در بازیهای هانگژو حتی دکترها آنجا بودند که رباط صلیبی پای من پاره شد و همه آنها میگفتند بازی نکن و اگر بازی کنی یه تکه از کشکک زانویت کنده میشود، مینیسکات پاره میشود و مشکل قدی و اتفاقاتی برایت پیش میآید که حتی راه رفتنت دچار مشکل میشود. ولی واقعاً برای من مهم نبود آنجا. برای من مهم بود این همه زحمتی که بچهها کشیدهاند و تصمیمی که خودم گرفتهام به نتیجه برسد. ولی من باز بازی کردم. من تعداد روز کمی وارد اردو شدم به خاطر همان مشکلاتی که گفتم. سه روز اول وارد نشدم و سه چهار روز مانده به پایان اردو که وارد شدم دقیقاً روز آخر خانم سعیده جعفری که از دوستان خوب من است و واقعاً خودش هم از این موضوع ناراحت است، آمد پایم را بگیرد که سرش مستقیم خورد به زانویم و زانویم به سمت عقب رفت. همان لحظه خیلی درد گرفت. دردش جوری بود که اشکم سرازیر شد. من بازیکن حرفهای هستم و اگر قرار بود با رباط صلیبی پاره بروم به مسابقات، اولین نفری هستم که به فدراسیون اعلام میکنم که نمیآیم. از همان اول هم واقعاً نمیخواستم بروم. با اصراری که فدراسیون و دانه به دانه بچهها کردند من دوباره بعد از کیش رفتم اردو. چون آدمهایی بودند که برای من اهمیت دارند. من پیش دکتر دیانی رفتم و شروع کردم فیزیوتراپی. عکس و امآرآی دادم و گفتند کشیدگی 70، 80 درصدی داری.
*پاره نشده بود؟
نه. اگر پاره شده بود زانوی من خالی میکرد. امکان نداشت بروم مسابقه و بازی کنم. دکتر گفت با این پا میروی بازی میکنی ولی توی مسابقه اگر یک حرکت سنگین انجام دهی دچار مشکل میشوی. ما هم توی کبدی تمام کارمان رقص پاست. همه چیز زانو است. مهمترین عضله ما چهارسر است. من با اقداماتی که انجام داده بودم دردی نداشتم و هیچ التهاب و کبودیای نبود. با دکتر اورسجی هم صحبت کردم و گفتم توی اردوی کیش به خاطر اتفاقاتی که در فدراسیون افتاد و انتخابهایی که انجام دادید آنقدر اعصاب من به هم ریخت که در تمرین حواسمان نبود. همه بازیکنان داشتیم همدیگر را آرام میکردیم که دم مسابقه است و آرام باشید و اشکال ندارد و اتفاقی است که افتاده. در بازی اول با نپال من وارد زمین شدم و قرار بود حمله نکنم. ولی به خاطر همان اتفاقاتی که رخ داده بود و حملات ما قوی نبود مجبور شدم بروم حمله.
در دوتا بوینسی که توانستم بگیرم، در دومی زانویم به طور کامل به بیرون رفت و برگشت و قشنگ صدای تقاش را شنیدم و آنجا رباط صلیبیام پاره شد. مینیسک هم 50 درصد پاره شد. در بازی بعدی با چین هم بازی کردم ولی اصلاً نمیتوانستم حمله کنم و فقط دفاع کردم. خداراشکر چندتا دفاع خوب هم داشتم ولی در نهایت با اختلاف هفت هشتتا باختیم؛ اما بازی چین هم هر یک باری که دفاع میکردم و یک نفر را میگرفتم زانویم قشنگ میرفت و برمیگشت. من همه تلاشم را کردم که نتیجه بگیریم. اول از همه دلم برای بچهها و بعد هم برای کشورم سوخت. من همه تلاشم را کردم با وجود اینکه همه دکترها گفتند بازی نکن. دکتر عباسی جوری چسب کنزیو را دور پایم می پیچید که مثل باند شده بود. سهتا زانوبند بسته بودم که فقط زانویم نشکند چون چیزی به آن وصل نبود؛ ولی نشد نتیجه بگیریم.
واقعاً یک ماه طول کشید مذاکراتمان، چون من اصلاً نمیخواستم به تیم برگردم. ولی چندتا از بچهها خیلی باعث شدند من برگردم به تیم و همینطور رئیس فدراسیون و دوستان من در تیم آقایان، خیلی با من صحبت کردند و من پذیرفتم وارد تیم شوم
هزینه عملم را خودم پرداخت کردم
*هزینه عمل را فدراسیون پرداخت کرد؟
فدراسیون یک تلفن هم به من نزده و حتی حال مرا نپرسیده که ببیند در چه وضعی هستم. تمام هزینه عمل را تا الآن خودم پرداخت کردهام به دکتر کیهانی. واقعاً از ایشان ممنونم. بهترین دکتر هستند و برای ورزشکاران دل میسوزانند. تخفیف خیلی خوبی به من دادند و من توانستم در بیمارستان آرمان عمل کنم. هیچکدام از هزینههای ما را فدراسیون نداده و دکتر کیهانی هم این را میدانستند. یک تخفیف 50 درصدی به من دادند شاید هم بیشتر.
فوتبالیستها از آخر اول میشوند و حواله خودرو میگیرند ولی ما باید خودمان پول غذا بدهیم
*مثل اینکه اوضاع در فدراسیون کبدی خوب نیست!
میدانید از چه بیشتر ناراحتم؟ از اینکه تا زمان نزدیک شدن به مسابقه فدراسیون دنبال بازیکنان میآید. دو بار این اتفاق برای من رخ داده. هم جاکارتا و هم هانگژو. دقیقاً جوری صحبت میکنند که انگار واقعاً ورزشکاران برایشان مهم هستند. مسابقات که تمام میشود هیچ! در جاکارتا که اول شدیم دیگر هیچکدام از عوامل فدراسیون را آنجا ندیدم. باورتان میشود؟ ما برگشت پول غذا را خودمان دادیم. با مدال طلا در فرودگاه. بعد از مدال هیچکدام از عوامل فدراسیون را نمیبینید. این اوج نامردی است. اصلاً کشور ما میداند که فدراسیونها این کارها را با بازیکنان میکنند؟ این موضوع در ووشو، کشتی، در کبدی هست. حتی در فوتبال هم هست. من پنج سال دروازهبان تیم ملی بودم. ما کنار کانکس میخوابیدیم و آقایان توی هتل المپیک بودند. سر همین من اصلاً خداحافظی کردم. منظور اینکه واقعاً ناحقی نیست؟ تا کی میخواهند با زنان اینطور برخورد کنند؟
البته در رشتههای دیگر همین الآن برای مردان هم همینطور است. فقط در فوتبال شرایط متفاوت است. چون در فوتبال با انرژی خیلی خوب میآیند و میبازند و از آخر اول میشوند و یک ماشین و یک حواله و پول میلیاردی میگیرند و میروند! نمیدانم تا کی قرار است این موضوع ادامه داشته باشد. من میگویم با 33 سال سن، 25 سال در تیمهای ملی بودم. در تمام رشتههایی که نام بردم. سالهاست این را میگویم که اگر من در کشور ایران کار نمیکردم و اگر قرار بود درآمدم از ورزش حرفهای باشد، الآن هیچ چیزی در زندگی نداشتم. واقعاً به چه کسی باید شکایت کنیم؟
مدیر تیم ملی از بچهها پول میگرفت و میگذاشت هر کاری دلشان میخواهند بکنند
*مدیریت تیم ملی و جوی که در اردو حاکم بود گویا خوب نبوده. مدیر داخلی تیم یا همان سرپرست چطور بود؟
خانم زهرا رحیمنژاد مدیریت تیم ملی را از سال 2008 که همان سال اول تیم ملی کبدی زنان است بر عهده داشتند. واقعاً آن زمان که من به عنوان یک بچه 15ساله وارد تیم ملی شدم کیف میکردم از مدیریت ایشان. یعنی آنقدر مدیریت ایشان خوب بود و انسجام به تیم ملی میدادند که همهچیز خوب بود. از نحوه انتخاب هماتاقیها بگیرید که آن کسانی را که با هم مشکلات ریزی داشتند توی یک اتاق میگذاشتند تا مشکلات حل شود تا چیزهای دیگر. ایشان میتوانستند تیم را به نحو احسن اداره کنند. ولی امسال اصلاً این را در تیم ندیدم. نمیدانم به خاطر مشکلاتی که برای ایشان پیش آمده بود، مریضیای که گرفتند و البته خداراشکر سلامت کامل را به دست آوردند یا به خاطر سن، اصلاً آن مدیریت را نداشتند. باورتان نمیشود من که وارد تیم شدم با شرایط عجیبی روبهرو شدم. اصولاً خانم رحیمنژاد سوال میکنند که چه کسی دوست دارد با چه کسی هماتاقی شود. من فکر میکردم بچهها با هم خوب هستند چون هیچکس چیزی نشان نمیداد. من به عنوان کاپیتان وارد تیم شدم و آقای دکتر اورسجی مسئولیتی به من سپرده بود که مواظب بچهها باشم و حاشیهای نباشد و حواسم به اردو باشد تا تیم بتواند یکدست به مسابقات برود. ولی متاسفانه در اردو متوجه شدم تیم سه دسته شده. دوستان صمیمی با هم هماتاقی میشدند و این مساله اصلاً در تیم ما نبود.
خانم رحیمنژاد یک کوچکتر را با یک بزرگتر یا یک گرگانی را با یک تهرانی [هماتاق میکردند]. هرکس دلش میخواست مبلغی را بابت جریمه پرداخت میکرد به ایشان و اینها میتوانستند چهارتا چهارتا یا پنجتا پنجتا با هم توی یک اتاق باشند. شما تصور کنید ما تمرین میکنیم و برمیگردیم توی اتاق. غذامان را توی اتاق میخوریم. دوباره تمرین بدنسازی و دوباره برگشت به اتاق. یعنی ما اصلاً از اتاق خارج نمیشویم. یعنی همان آدمهایی که وارد آن اتاق میشوند با هم دوستان صمیمی میشوند. منِ مدیر اگر بخواهم یک تیمی را اداره کنم وقتی مشکلات را میدانم- چون مطمئنم خانم رحیمنژاد همه مشکلات و حواشی و حرف و حدیثها را میدانستند، مثل همیشه و آن دورانی که 16ساله بودم- بچههایی را که با هم مشکل داشتند توی یک اتاق میگذاشتم تا بتوانند مشکلاتشان را برطرف کنند و حرف بزنند و دوست شوند. نه اینکه شما یک هزینه 200، 300 یا 400 هزار تومانی را از طرف و به تعداد نفراتی که توی آن اتاق بودند بگیری و اتاق بدهی. خانم ایکس و ایگرگ و زد باید آن مبلغ را پرداخت میکردند به ایشان تا بتوانند هماتاق باشند. این مبلغ میرسید به محک و اصلاً نمیگویم این مبلغ به جیب آن خانم میرفت ولی این کار غلط است. شما باید به فکر تیم باشی نه محک. من بشخصه قول میدهم هر موقع وضع مالی خوبی داشتیم یکسوم درآمد یا نصف درآمدمان را بدهیم به بهزیستی و محک و آدمهایی که لازم دارند. ولی نه تیم ملی و بازیکن تیم ملی.
امکانات تیم آنقدر کم است که وقتی ما میخواهیم مکمل غذایی و ورزشی بگیریم یا غذای خوب بخوریم مشکل داریم. هر اردو من خودم چهار پنج میلیون تومان هزینه میکردم برای چسب فیکس و... البته از حق نگذریم، فدراسیون تا یک حدی را فراهم میکرد و نسبت به سالهای قبل بهتر بود ولی نه آنقدری که بازیکن لازم دارد. منظورم این است هزینههایی که میکنیم کافی است و برای اینکه هماتاقی باشیم یا تلفنمان را شبها تحویل ندهیم نباید رقمی بدهیم. مثلاً شب ساعت ۱۱ که میخواستیم بخوابیم اگر دوست نداشتیم تلفن را تحویل بدهیم، فلان مبلغ را میدادیم. من بشخصه خوشحال میشدم. مگر کسی بدش میآید گوشی دستش باشد؟ معلوم است پرداخت میکنم. ولی آیا این مدیریت است؟ همه اینها باعث شده بود حاشیههایی پیش بیاید که من تازه نصفش را توی هانگژو شنیدم. من وقتی این حاشیهها را شنیدم نمیدانستم واقعاً چه بگویم!
*یعنی قوانین در مورد گوشی و اتاق در اردو وضع شده بود ولی مدیریت میگفت شما میتوانید با پرداخت مبلغ قوانین را بشکنید؟
دقیقاً! فقط هم اینها نبود. ما هزارتا کاری که دوست داشتیم انجام بدهیم ولی در تیم ملی مجاز نبودیم، انجام میدادیم، از دیر آمدن و زود رفتن و تمرین نیامدن تا چیزهای دیگر. هر اتفاقی که دوست داشتیم در تیم ملی بیفتد میافتاد فقط با پرداخت یک هزینه.
*میخریدید در واقع؟
متاسفانه بله.
خانمی که توی فوتبال محروم شده به عنوان نایب رئیس زنان ما انتخاب شده است!
*نایبرئیس زنان کبدی هم خودش داستان مفصلی است. خانم نصیری. اول اینکه ایشان شهریور امسال در کمیته اخلاق فدراسیون دو سال محروم شده است. بعد چطور سر از کبدی درآورد؟
خودمان هم نمیدانیم داستان چیست. داستان پشت پرده، زیاد داریم. من در کبدی هستم و بیشتر درباره رشته خودم میدانم ولی شاید بقیه رشتهها هم همین باشد. نمیدانم این خانم از کجا آمدند. نه ایشان را دیده بودیم نه برخوردی داشتیم. من ایشان را از فوتبال میشناسم. آن پنج سالی که دروازهبان بودم ایشان مربی و داور بود. قبل آن هم بازی میکردند. ولی مثل اینکه یکسری اتفاقاتی در فوتبال رخ داده بود که ایشان محروم شده بودند و ما این را تازه فهمیدیم. در یک جلسه که آقای اورسجی با بچهها گذاشته بود ایشان به عنوان نایبرئیس حضور پیدا کرد. یک ماه قبل از مسابقات بود. گفته بودند آمده به عنوان سرپرست و معلوم نیست اصلاً چه حکم قطعیای داده شود. ولی بعد از هانگژو حکم نایبرئیسی ایشان صادر شد.
من هنوز هیچ شناختی از ایشان ندارم ولی مطمئنم ایشان هیچ شناختی از کبدی ندارد. فقط دو بار یا سه بار تلفنی حرف زدیم. آن هم سر اینکه با من تماس گرفتند و قرار بود اردویی در تهران برگزار شود. ما اردوهایمان یا در بعثت است که سمت ترمینال جنوب است یا شهرستانها. این بار قرار بود دماوند باشد و همه خوشحال بودند از اینکه جای جدیدی است و بالاخره از آن ته دنیا میآییم بالاتر. ولی دماوند که بچهها رفتند فیلم فرستادند برای من، چون من هنوز آن موقع نرفته بودم، و آنقدر جایش بد بود که من با خانم نصیری تماس گرفتم و به اطلاع آقای اورسجی رساندم که من حضور پیدا نمیکنم. گفتم این اردوی آخر است و شما باید به نحو احسن آن را برگزار کنید که بازیکن هیچ دغدغهای نداشته باشد و با تمرکز کامل تمرین کند اما شما این را هم نگذاشتید! مگر میشود؟
ایشان با من تماس گرفت تا مذاکره کند که حالا شما بیا و من نرفتم که اردوها دوباره در تهران برگزار شد. در همان بعثت. انشاءالله یک بار بیایید بعثت و با دوربینتان از جایی که ما تمرین میکنیم و بدنسازیای که هیچ دستگاهی ندارد و آشپزخانهای که در آن برای ما غذا درست میکنند فیلم تهیه کنید!
در اردو بچهها را مجبور میکردند جاروبرقی بکشند و نظافت کنند!
*من با دو سهتا از بچههای کبدی حرف زدم و به نظر میرسید بچهها نگران بودند حرفی علیه فدراسیون نزنند. فدراسیون برخورد میکند با کسی که در رسانهها انتقاد کند؟
ما قانونی داریم در فدراسیونها که اصولاً انتقاد نمیپذیرند. من یک بار این انتقاد را در سال 2012 یا 13 کردم که مسابقات پنجنفره قهرمانی جهان بود. من برای آن بازیها خیلی انگیزه داشتم و انرژیام بالا بود. چون بازیهای پنجنفره فرق دارد با هفتنفره. وقتی بازیکن میخورد بیرون نمیرود و این باعث افزایش اعتمادبهنفس ورزشکاران میشود. به خاطر انتقاداتی که کردم از فدراسیون در زمان ریاست آقای مقصودلو و سرمربیگری خانم مقصود لو...
*دخترش را گذاشته بود سرمربی؟
بله. ولی مربی خوبی بود. الکی حرفی نمیزنم. ایشان واقعاً مربی خوبی بود جدا از اینکه دختر رئیس فدراسیون بود. من خیلی تکنیکها از ایشان یاد گرفته بودم و همیشه میگویم بهترین مربیای است که تا امروز داشتهام. ولی برای آن مسابقات امکاناتمان متاسفانه آنقدر کم بود که دقیقاً همین مدیر تیم ملی یعنی خانم رحیمنژاد میآمد برای ما بر اساس یک جدول زمانبندی میکرد که هر ساعت یک نفر باید در خوابگاه چه کاری انجام دهد. ما خسته وارد خوابگاه میشدیم، بعد از تمرین سخت کبدی که بعد از 15 دقیقه توانی برای آدم نمیگذاشت، آن وقت یک نفر باید جاروبرقی میکشید، عذرخواهی میکنم که این را میگویم ولی آن زمان هم گفتم که شأن و شخصیت بازیکن تیم ملی و حتی آن خستگیاش در سطحی نیست که بخواهد برود جاروبرقی بکشد یا معذرت میخواهم سرویس تمیز کند یا غذا بپزد!
من خیلی ناحقی دیدم در تیمهای دیگر ولی هرگز در فوتبال یا تکواندو بودم از این کارها نکردیم. اردوی دانشجویی که میرفتیم به این شکل نبود و نهایتاً لباس خودمان را خودمان میشستیم. این را بیان کردم و مرا خط زدند با اینکه بهترین بازیکن جهان بودم. در سایتها و روزنامههای خارجی برای من مقاله نوشته بودند ولی خیلی راحت مرا خط زدند و رفتند سوم شدند. با اینکه راحت میتوانستیم اول شویم.
بچههای ما اصولاً عادت دارند که حرفی نزنند چون میترسند خط بخورند یا برایشان بد شود. به هر حال تنها راه درآمدی برای برخی بازیکنان که جای دیگری کار نمیکنند همین کبدی است. بچهها دوست دارند در تیم باشند برای همین انتقاد نمیکنند. الآن مد شده در اینستاگرام میآیند با پیجهای فیک انتقاد میکنند. راجع به بازیکنان و فدراسیون. چندتا هم راجع به من نوشتند. من در همینجا میگویم اگر واقعاً انتقادی دارید از من غزال خلج تا دکتر اورسجی تا خانم رحیمنژاد، بیایید حرفتان را بزنید. تا وقتی حضوری حرف نزنید نه کسی برای حرف شما ارزش قائل است نه به جایی میرسد. بازیکن باید حرف بزند. چرا سه چهارتا بازیکنی که معلوم نیست چه پشت پردهای دارند و چطور انتخاب شدهاند بیایند در تیم ملی و به اندازه ما پاداش بگیرند و به اندازه ما به آنها رسیدگی شود، بعد بخواهند بازیکن خوبی هم نباشند! پس تیم ملی برای چیست؟ خب فدراسیون و تیم ملی را بردارید و برویم در شهرستانها بازی کنیم.
ما بازیکنی در تیم ملی داشتیم که حتی لیگ بازی نمیکرد. حتی بازیاش در سطح استان نبود. همین الآن که دارم میگویم دستهایم یخ زده چون بازیکن تیم ملی یک ارزش دیگری دارد. اینها جایگاهی اندازه بازیکنانی که خیلی زحمت کشیده بودند پیدا کردند. من به چشم دیدم افرادی را که تمرینات سخت میکردند، مربیان خصوصی با هزینه شخصی میگرفتند و تلاش میکردند که بیایند و در تیم ملی انتخاب شوند. اما بهراحتی خط خوردند و این بازیکنان را آوردند. انرژی برای آدم میماند؟
من به هانگژو هم که رفتم فقط و فقط به خاطر بچهها بود. به خاطر اصرار بچهها وارد تیم ملی شدم؛ نه دلم میخواست و نه دوست داشتم چون آنقدر ناحقی دیدهام از اینها که دیگر بگویم با همین سابقهام که نشان دادم بهترین بازیکن جهانم خداحافظی کردم. به خاطر اینها برگشتم ولی دیگر زورم نرسید. زمانی من لیست را دیدم که اسامی رد شده بود و آیدیکارتها صادر شده بود. اعتمادی که من به فدراسیون کردم باعث شد نروم بپرسم که داستان بازیکنان چیست.
برای هر اردوی یک ماهه ۴۰۰ هزار تومان حقوق میگیریم!
*پاداش و حق اردو چه رقمی است؟
الآن اگر رقم را بگویم خندهتان میگیرد چون ارقام واقعاً خندهدار است. حق اردویی که فدراسیون به ما میدهد در طول اردوهایی که حضور دارد نسبت به شهرستانی بودن طرف یا متاهل بودن یا بچه داشتن تفاوت میکند. پایه حق اردوی ما ۵۰۰ تومان، ۴۰۰ تومان...
*هزار تومان؟
۴۰۰، ۵۰۰ هزار تومان. ۶۰۰ هزار تومان.
*برای یک اردو؟
بله. یک ماه اردو. پول بلیت هواپیما که نمیدهند. اگر کسی از شیراز یا سیستان بیاید خودش بلیت میخرید. مگر اینکه دو سه نفر خاص باشند یا رئیس هیاتشان بدهد. تا آنجا که من میدانم و بچهها گفتند، به این شکل بوده. در مورد حق اردو هم هر سه اردو یک بار داده میشود. هر اردو واریز نمیکنند. من سهتا اردو بودم و میتوانم رقم خودم را بگویم...
*یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان؟
نه بابا! 900 هزار تومان. هزینههای چسب فیکس و مکملهای غذایی و ورزشی که میدهیم راحت برای هر اردو چهار پنج میلیون تومان میشود. بهجز هزینههایی که هرکس برای خودش میکند. مثل مواد غذاییای که مصرف میکند چون اصلاً غذای ما استاندارد نیست. ما یک بار توی آکادمی المپیک اردو نداشتهایم. مگر میشود؟ فدراسیون ما تهران باشد، این همه بازیکن در تهران باشد و تیم هم در تهران حضور داشته باشد بعد ما یک بار آنجا اردو نداشته باشیم؟
*چرا؟
چون هزینهاش بالاست.
*کمیته ملی المپیک نمیگوید رشته مدالآور ماست و بیاید در آکادمی تمرین؟
این هم یک مشکلی است که ما در کشورمان با آن روبهرو هستیم.
با چه امکاناتی از ما انتظار مدال طلا داشتند؟
*اگر به آکادمی بروید هم مشکل شما حل میشود هم فدراسیون...
دقیقاً ولی یک درصدی را آکادمی متقبل میشود و یک درصدی را فدراسیون باید پرداخت کند. آن درصد فدراسیون را دوست ندارند پرداخت کنند چون شاید به نظرشان بعثت یک جای ایدهآل است ولی من باز تاکید میکنم حتماً بروید آنجا را ببینید. همه اینها متاسفانه دست در دست هم میدهند و تازه باز انتظار مدال هم دارند. وقتی میتوانید انتظار مدال داشته باشید که امکانات فراهم شود. دکتر اورسجی در همین هانگژو که سوم شدیم ۱۰ سال پیر شد. من این را در چهره ایشان دیدم؛ ولی شما که من میگویم بهترین آدمی هستی که تا به امروز نسبت به سایرین در فدراسیون بودهای، بیا یک برنامهریزی بکن ببین با اتفاقاتی که رخ داده میشود موفق بود؟ آن از مدیر تیم ملی، آن از خوابگاه و امکانات و ۸۰ نفری که آوردید در اردو و فقط باعث آسیبدیدگی بچهها شد. خانم آزاده و آتنا آسیب دیدند. من با آن وضعیت مغزی که برایم ساختند آسیب دیدم. خب با چه برنامهای باید نتیجه گرفت؟
من اصلاً هیچکس نیستم ولی به عنوان یک آدم اگر دودوتا چهارتا بکنیم، [با توجه به] رفتارهایی که بازیکنان با هم داشتند و آن حاشیهها و مشکلات... ما یکذره انسجام نداشتیم. آنها بیرون تیم ملی دعواشان را میکردند و وقتی وارد میشدند جور دیگری رفتار میکردند. ما توی تیم ملی باید آنقدر انسجام داشته باشیم که وقتی ببینیم یکی در خطر است همه بریزیم. من به خانم سعیده جعفری گفتم تو فقط دست بزن، پای طرف را بگیر و ببین من چجوری میآیم. خب وقتی دوتا بازیکن با هم مشکل دارند مگر میتوانند این کار را بکنند؟ در بازی مقابل چین میتوانم بهجرات بگویم ۱۰ درصد بازی ما هم نبود. یعنی در حد لیگ هم بازی نکردیم. یعنی اصلاً نتوانستیم بازی کنیم. از سرمربی و مدیر و مدیر بالا بگیر تا شرایطی که در تیم بر ما اعمال کرده بودند. خب ما چطور باید نتیجه میگرفتیم؟ چطور از ما انتظار طلا دارند؟ مگر به گفتن است؟ من میگویم چون جاکارتا طلا گرفتی اینجا هم باید بگیری. با ۸۰تا اردویی که برگزار کردید؟ با آن اردویی که من آمدم و دیدم بازیکنان حاضر در آن از لحاظ بدنی حتی به سطح من هم نرسیدهاند؟ یا با تکنیکهایی که مربی یاد داد؟
مربیان تیم ملی در جاکارتا خیلی خوب بودند ولی در همان حد بودند نه اینکه بعد از پنج سال دوباره یک مربی بیاورید که نمیتواند یک تکنیک به ما اضافه کند. ما اگر یک مربی خوب داشتیم، مثل مربی چین تاپیه، موفق میشدیم. آنقدر مربی چین تاپیه خوب بود که از صحبت کردنش با بازیکنان مشخص بود. یکذره استرس نداشت. دانه به دانه ما را آنالیز کرده بود. تمام بازیکنان هند را آنالیز کرده بود و میشناخت. چین تایپه مساوی با هند بالا میرفت و حق چین بود اول شود. فقط به خاطر تجربه باختند. حق بچههامان نبود که اینقدر زحمت کشیدند.
*پاداش مدال برنز بازیهای آسیایی چقدر بود؟
قرار بود یک پاداش دیگری باشد، ولی فقط یک مبلغ 75 میلیون تومان واریز کردند. شهرداری هم یک 35 میلیون تومان.
*پارسال از تیم ملی کنار کشیده بودید و دو ماه مانده برگشتید. گذرا اشاره کردید که چه دلیلی داشت ولی بیشتر توضیح میدهید؟
اصلاً قصد این را نداشتم که بازی کنم و حتی خداحافظیام را به فدراسیون اعلام کردم و از گروه فدراسیون کبدی لفت دادم. متنی نوشتم که دیگر حاضر نیستم برای شما بازی کنم. دو ماه قبل از هانگژو شرایط همین بود و از آن موقع آمدند سراغ من و مذاکره کردند و توانستند مرا راضی کنند.
*همتیمیها هم تاثیر داشتند؟
خیلی تاثیر داشتند. واقعاً میتوانم بگویم ۸۰ درصد به خاطر همتیمیهایم بود که برگشتم ولی اصلاً نمیدانستم این همه حاشیه وارد تیم شده وگرنه این کار را نمیکردم.
*مصدومیتات که برطرف شد برمیگردی یا خداحافظی میکنی؟
دکتر کیهانی گفت ۶ تا هفت ماه. من دیگر علاقهای ندارم برای این مدیریت و این فدراسیون بازی کنم. من عاشق کبدیام و عاشق ورزش حرفهایام. ولی واقعاً با این اتفاقاتی که رخ داد و من تازه از نصفش مطلع شدم، امکان ندارد به این تیم برگردم. تمرکزم را میگذارم روی بدنم و زانویم که بهتر شود تا بتوانم فعالیتی را که دوست دارم ادامه دهم. من با بدنی که دارم مطمئنم تا 40سالگی هم اگر بخواهم، میتوانم بهترین بازیکن کبدی باشم. اصلاً برایم مهم نیست حاشیهها چه میگویند. من خودم این را میدانم و بازیکنان داخل تیم هم میدانند و همین برایم کافی است. ولی با این مدیریت و این فدراسیون و مدیریت تیمهای ملی امکان ندارد به این تیم برگردم.
*نکته پایانی؟
من خانواده کبدی هستم و بهترین سالهای زندگیام را که در آن میتوانستم یک رشته ورزشی را انتخاب کنم گذاشتم برای کبدی. دوست داشتم همه این را بدانند. هیچوقت ترسی از چیزی نداشتهام و مثل همیشه حرفم را زدهام و امیدوارم آنهایی که باید گوش بدهند و کاری انجام دهند شنیده باشند. امیدوارم کبدی هم مثل رشتههای دیگر که در حال پیشرفت هستند پیشرفت کند و من هم مهره کوچکی در این مسیر پیشرفت باشم حتی اگر خودم دیگر نباشم.
می خریدید در واقع؟
اسمش رشوه است خانم خبرنگار، البته یک زمانی به آن روغن چرخ های توسعه هم می گفتند.
کاش زودتر آن روزهایی که آداب گفتگو مهم بود برگردد.
زمانی که پاره شدن را به عنوان سئوال مطرح نمی کردند، یا می گفتند مثلاً رباط صلیبی تان پاره نشد؟ یا حداقل آن را تیتر سئوال نمی کردند.